1- ضعف ایمان و سوءظنّ به خدا، زیرا افراد باایمان دارای توکّل و امید به لطف خداوند و اعتقاد به وعدههای او هستند، و چنین کسانی هرگز سست و زبون نخواهند شد، و از حوادث هر قدر بزرگ باشد نمیترسند، این همان است که در فرمان معروف مالکاشتر آمده است که امام علیه السّلام میفرماید: انّ البخل و الجُبن و الحرص غرائز شتّی یجمعها سوءالظّنّ باللّه؛ بخل و ترس و حرص، غرائز و تمایلات متعدّدی هستند که جامع آنها سوءظنّ به خدای بزرگ است!
2- احساس کمبود شخصیّت و عقده حقارت یکی دیگر از دلایل جُبن و ترس است، به همین دلیل هر اندازه به افراد شخصیّت داده شود بر شجاعت آنها افزوده میشود و از همین رو از حدیث امام امیرمؤمنان آمده است که: شدّة الجُبن من عجز النّفس و ضعف الیقین؛ شدّت ترس از ناتوانی روحی و ضعف یقین سرچشمه میگیرد!(362)
3- عدم آگاهی و جهل در بسیاری از اوقات سبب جهل میشود، انسان از اشخاص و جانداران و موجوداتی که درست آنها را نمیشناسند میترسد، ولی هنگامی که به قدر کافی آگاهی مییابد ضعف او زایل میشود.
4- عافیتطلبی یکی دیگر از اسباب ترس است، چرا که همیشه شجاعت در عین اینکه پیروزی میآفریند مشکلات و ناراحتیهایی را نیز ممکن است به همراه داشته باشد که باب طبع عافیتطلبان ترسو نیست.
5- بروز حوادث تلخ و ناگوار غالباً سبب میشود که انسانها به نوعی ترس گرفتار شوند، زیرا این حوادث تلخ ذهنیّتهای ترسآلودی در انسان به وجود میآورد که گاه تا آخر عمر با اوست و جز با روانکاوی صحیح برطرف نمیگردد.
6- افراط در احتیاط میتواند ناشی از ترس باشد و یا عاملی برای ایجاد ترس، چرا که به انسان میگوید از هر احتمال خطری باید پرهیز کرد، و این یکی از ریشههای اصلی ترس است.
7- انکار نمیتوان کرد که ساختمان روحی و جسمی افراد نیز در بروز این پدیده شوم مؤثّر است، گروهی از افراد را میبینیم که به خاطر ضعف قلب یا ناتوانی اعصاب، یا ضعفهای دیگر جسمانی، از همه چیز میترسند، در حالی که از این حالت متنفّرند ولی نمیتوانند آن را از خود دور سازند.
آنها میگویند: چه کنیم این ترس دست خودمان نیست، و بیاختیار بر ما تحمیل میشود، ولی چنان نیست که این حالت از طریق روان درمانی قابل تغییر نباشد.