تعصّب از مادّه عَصَب در اصل به معنی رشتههایی است که مفاصل استخوانها و عضلات را به هم پیوند میدهد، سپس این ماده به معنی هر نوع وابستگی شدید فکری و عملی آمده است که غالباً بار منفی دارد هر چند وابستگیهای مثبت نیز در مفهوم آن افتاده است که شرح آن در بحثهای آینده به خواست خدا خواهد آمد.
بدیهی است وابستگیهای غیرمنطقی نسبت به شخص یا عقیده و یا چیزی انسان را به لجاجت و تقلید کورکورانه نسبت به آن وادار میکند، و سرچشمه بسیاری از کشمکشها و جنگها و خونریزیها و اختلافات مستمر است.
هرگاه اینگونه تعصّبها از میان جامعه انسانی برود و مردم تسلیم منطق و حرف حساب باشند بسیاری از اختلافات برچیده میشود و آرامش بر جوامع بشری حاکم میشود.
چنین تعصّبی که نتیجه مستقیم آن لجاجت و تقلید کورکورانه است از امور زیر سرچشمه میگیرد:
1- حبّ ذات و علاقه شدید به نیاکان - حبّ ذات افراطی سبب میشود که انسان نسبت به هر چیزی که به او ارتباط پیوند دارد دلباختگی و دلدادگی نشان دهد از جمله نسبت به پدر و نیاکان و آیین و رسوم آنها.
این وابستگی شدید عامل انتقال بسیاری از خرافات و زشتیها به بهانه حفظ ادب و سنن، از نسلی به نسل دیگر میباشد، و حجابی در برابر معرفت و شناخت حق است.
دفاع و طرفداری شدید از قوم و قبیله گاه به جایی میرسد که بدترین افراد قبیله و زشتترین آداب و سنن آنها در نظر افراد متعصّب بسیار زیبا جلوه میکند در حالی که بهترین افراد قبایل دیگر و عالیترین آداب و سنن آنها در نظر آنها زشت و بیمعنی است!
2- پایین بودن سطح فکر و فرهنگ - هر قدر سطح فکر مردم کوتاهتر و فرهنگ آنها ضعیفتر باشد، تعصّبهای جاهلانه و لجوجانه و تقلیدهای کورکورانه در میان آنها بیشتر است، به عکس هر قدر سطح فکر بالاتر رود و فرهنگ کاملتر شود توجّه او به منطق و استدلال و نفی تعصّب و لجاجت و جانشین ساختن تحقیق به جای تقلید کورکورانه بیشتر میشود.
3- شخصیّتزدگی عامل دیگری برای تعصّب و تقلید کورکورانه است - گاه شخصی در نظر انسان چنان قداست پیدا میکند که گفتار و رفتار او از دایره نقد خارج میشود هر چند از نظر علمی و اخلاقی در سطح پایینی قرار داشته باشد و همین امر سبب میشود که عدّهای چشم و گوش بسته به دنبال او بیفتند و به خاطر او جان و مال خود را از دست بدهند، بیآنکه در محتوای سخنان و رفتار او کمترین اندیشه کنند!
4- اِنزوای اجتماعی و فردی یکی دیگر از اسباب تعصّب است - وقتی انسان در خودش و محیط فکری و اجتماعیش فرو برود و از جوامع و افراد دیگر و افکار آنها بیخبر بماند نسبت به آنچه در اختیار اوست سخت وابسته میشود، در برابر آن تعصّب میورزد، در حالی که اگر با دیگران بنشیند و فکر خود را با افکار دیگران مقایسه کند نقطههای قوّت و ضعف و مثبت و منفی به زودی آشکار میگردد، و به او اجازه میدهد بهترین انتخاب را داشته باشد.