در آیات قرآن مجید، به ویژه در تاریخ انبیا، صفت توکّل به عنوان یکی از بارزترین صفات آنها در طول تاریخ مشاهده میشود که همواره در برابر حوادث سخت، مشکلات طاقتفرسا و دشمنان بیرحم اعتمادشان بر خدا و تکیهگاهشان ذات پاک او بوده است، و از وابستگی و اعتماد بر ماسوی اللّه مبرّی بودهاند.
نخست از نوح علیه السّلام پیامبر بزرگ خدا شروع میکنیم:
در نخستین آیه مورد بحث میخوانیم: هنگامی که نوح علیه السّلام در برابر دشمنان نیرومند و لجوج و متعصّب قرار گرفت، با اعتماد به خداوند و توکّل بر ذات پاکش در برابر همه آنان مقاومت کرد، قرآن در این زمینه به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میگوید: سرگذشت نوح علیه السّلام را برای آنها (مسلمانان نخستین که در چنگال دشمنان زورمند گرفتار بودند) بخوان، در آن هنگام که به قوم خود گفت: ای قوم من! هرگاه موقعیّت من و یادآوریهایم نسبت به آیات الهی بر شما سنگین (و غیرقابل تحمّل) است، (هر کار از دستتان ساخته است بکنید، من ترس ندارم) من بر خدا توکّل کردهام! فکر خود و نیروی معبودهایتان را جمع کنید، سپس چیزی بر شما مخفی نماند و بعد به حیات من پایان دهید و لحظهای مهلتم ندهید(امّا بدانید در برابر قدرت خداوند کاری از شما ساخته نیست!، (واتل علیهم نبأ نوح اذ قال لقومه یا قوم ان کان کبر علیکم مقامی و تذکیری بآیات اللّه فعلی اللّه توکّلت فأجمعوا أمرکم و شرکائکم ثمّ لایکن أمرکم علیکم غمّة ثمّ اقضوا الیّ و لاتنظرون)(379)
راستی این چه عاملی بود که نوح علیه السّلام را با مؤمنان اندکی که اطراف او بودند، در برابر دشمنان قدرتمند و سرسخت، شجاعت و شهامت میبخشید که این چنین ایستادگی کردند و قدرت آنان را به باد مسخره گرفتند و بیاعتنایی خویش را به نقشهها و افکار و بُتهای آنها نشان دادند، و به این وسیله ضربهای محکم روانی بر آنان وارد ساختند.
آری این عامل چیزی جز ایمان به خدا و توکّل بر ذات پاک او نبود، و عَجَب اینکه نه تنها اظهار بیاعتنایی نسبت به آنها و معبودهایشان کردند بلکه آنان را بر مخالفت تشجیع نموده و به مبارزه طلبیدند، آری این قدرتنمایی تنها زیبنده متوکّلان است!
با توجّه به اینکه سوره یونس که این آیه در آن است مکّی است، خداوند میخواهد به گروه اندک مسلمانان که در مکّه همچون پروانهها گرد شمع وجود پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم جمع شده بودند و در چنگال دشمنان نیرومند سرسختی قرار داشتند، قوّت و قدرت روحی ببخشد و به آنها نشان دهد که از این قدرتهای پوشالی در برابر اراده خدا کاری ساخته نیست.
تعبیر به شرکائکم ممکن است اشاره به بُتها باشد که شریکهای ساختگی بتپرستان برای خدا بودند، و در موارد دیگر قرآن نیز کراراً این تعبیر برای بُتها آمده است.
یا اینکه منظور دوستان و بستگان آنها باشد، یعنی تمامی نیروهایتان را بر ضدّ من بسیج کنید!
دوّمین آیه از زبان هود پیامبر علیه السّلام که بعد از دوران نوح علیه السّلام میزیسته است که از سوی قوم بُتپرستش تهدید به مرگ میشود، با صراحت به آنها میگوید: من خدا را گواه میگیرم و شما هم گواه باشید که از همتایانی که برای خدا قرار دادهاید بیزارم - همه شما برای من نقشه بکشید، و لحظهای مرا مهلت ندهید (امّا بدانید کاری از شما ساخته نیست چرا که) - من توکّل بر خداوندی کردهام که پروردگار من و شماست! (قال انّی اشهداللّه و اشهدوا أنّی بریء ممّا تشرکون من دونه فکیدونی جمیعاً ثمّ لاتنظرون انّی توکّلت علی اللّه ربّی و ربّکم).(380)
جالب اینکه نه تنها به قدرت عظیم مخالفان بتپرست و توطئهها و شرارتهای آنها اعتنا نمیکند، بلکه آنها را تحریک به قیام بر ضدّ خود مینماید، تا به آنان ثابت کند قلب و روح او به جای دیگری وابسته است که با توکّل بر ذات پاک او کمترین واهمهای از توطئههای دشمنان ندارد، هر چند قوی و نیرومند و سرسخت و لجوج باشند، و این خود نشان میدهد که توکّل بر خدا تا چه اندازه به انسان شجاعت و شهامت و پایمردی و استقامت میبخشد!
راستی شگفتآور است که انسانی تک و تنها یا با یارانی بسیار اندک، در برابر گروهی عظیم و متعصّب و زورمند، اینگونه بایستد، و این چنین تهدیدهای آنها را به باد سخریه بگیرد، آری این از آثار ایمان و توکّل بر خداست!
یکی از مفسّران پیشین به نام زُجّاج میگوید: این آیه از مهمترین آیات مربوط به پیامبران است که پیامبری تنها در برابر امّتی عظیم از مخالفان بایستد و این چنین با آنها سخن بگوید، شبیه همین تعبیر را در داستان نوح علیه السّلام و جریان پیامبر اسلام علیه السّلام نیز خواندیم.
شایان توجّه اینکه در ادامه این آیه، هود علیه السّلام در مقام استدلال برای کار خود میگوید: نه تنها شما، هیچ جنبندهای در جهان نیست مگر اینکه در قبضه قدرت و فرمان خداست! (ما من دابّة الّا هو آخذ بناصیتها).(381)
سپس میافزاید: او قدرتمندی نیست که قدرتش موجب خودکامگی باشد بلکه پروردگار من همواره بر صراط مستقیم است! (انّ ربّی علی صراط مستقیم).
بنابراین من بر کسی تکیه کردهام که قدرتش بیپایان و کارهایش عین صواب و عدالت است.
در سوّمین آیه اشاره به گوشهای از سرگذشت ابراهیم علیه السّلام و توکّل او بر خدا در یکی از مشکلترین ساعات زندگانیش میکند، و میفرماید: پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بیآب و علفی در کنار خانهای که حرم توست (به فرمان تو و با توکّل بر تو) ساکن ساختم تا نماز را برپادارند، اکنون تو دلهای مردم را متوجّه آنها کن و از ثمرات به آنها روزی ده، شاید شُکر تو را به جا آورند، (ربّنا انّی أسکنت من ذرّیّتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرّم ربّنا لیقیموا الصّلوة فاجعل أفئدة من النّاس تهوی الیهم و ارزقهم من الّثمرات لعلّهم یشکرون)(382)
آیا اگر ایمانی همچون کوه، و دلی همچون دریا، و توکلّی در سطح بسیار بالا نباشد، ممکن است انسان همسر و فرزند دلبند شیرخوارهاش را در سرزمین خشک و سوزان و بیآب و علف - تنها برای امتثال فرمان خدا - رها کند، و از آنجا به وطن خویش بازگردد؟!
این جریان یادآور جریان دیگری در زندگی ابراهیم علیه السّلام است در آن هنگام که بتپرستان لجوج و متعصّب و خشمگین او را به خاطر در هم شکستن بُتهایشان به محاکمه کشیده بودند و ابراهیم در یک قدمی مرگ قرار داشت، با این حال معبودهایشان را به سخریّه میکشید و با دلایل محکم، منطق خرافی آنها را در زمینه بتپرستی در هم میکوبید.(383)
چهارمین آیه اشاره به ماجرای شُعیب علیه السّلام میکند که مدّتی بعد از هود، و کمی قبل از موسی میزیسته که او هم در مقابل سرسختی قوم مشرک و بتپرست و تهدیدات آنها میگوید: من (با این برنامههای الهی) چیزی جز اصلاح تا آنجا که در قدرت دارم، نمیخواهم، و توفیق من تنها از خداست، فقط بر او توکّل کردهام و به سوی او بازمیگردم، (...ان ارید الّا الاصلاح مااستطعت و ما توفیقی الّا باللّه علیه توکّلت و الیه انیب).(384)
آری من با داشتن ایمان به خدا و توکّل بر ذات پاک او از چیزی نمیترسم و با قدرت راه خود را ادامه میدهم.
قابل توجّه اینکه: شعیب علیه السّلام برای دست زدن به اصلاحات همه جانبه در اجتماع فاسد آن زمان بر سه اصل تکیه میکند: نخست فراهم شدن مقدّمات از سوی پروردگار که با کلمه توفیق به آن اشاره شده، سپس داشتن اراده نیرومند برای شروع به کار که با توکّل به پروردگار حاصل میشود، و سپس دارابودن انگیزهای صحیح و سازنده که با الیه انیب (به سوی او بازمیگردم و همه کارهایم برای خداست) به آن اشاره میکند.
در پنجمین آیه سخن از یعقوب که جدّ والای بنیاسرائیل است به میان آمده، آن زمان که در تنگنای شدیدی قرار گرفته بود از یک سو فرزند عزیزش یوسف علیه السّلام را از دست داده، و از سوی دیگر قحطی شدید در کنعان همه مردم، و از جمله خاندان او را تحت فشار قرار داده است، و به حکم اجبار، فرزند دلبند دیگرش بنیامین را به دست برادران بد سابقه و نامهربان! سپرده، تا برای به دست آوردن آذوقه بار دیگر به سرزمین مصر بروند و از عزیز مصر کمک بطلبند، در اینجا بود که یعقوب سفارشی به این مضمون به فرزندان خود کرد: فرزندان من! (به مصر که میروید) همه شما از یک دروازه وارد نشوید، بلکه از درهای متفرّق وارد شوید (مبادا ورود یک جمعیّت غیر بومی در مصر حساسیّت مردم را برانگیزد و به آنها آسیبی برسانند)! (و قال یا بنیّ لاتدخلوا من باب واحد و أدخلوا من أبواب متفرّقة...).(385)
سپس افزود: من با این دستور نمیتوانم حادثهای را که از سوی خدا مقرّر شده است از شما برطرف سازم، حکم و فرمان مخصوص به خداست، بر او توکّل کردم، و همه توکّلکنندگان باید به او توکّل کنند (و از او استمداد نمایند)، (...و ما اغنی عنکم من اللّه من شیء ان الحکم الّا للّه علیه توکّلت و علیه فلیتوکّل المتوکّلون).(386)
به این ترتیب یعقوب دستورات لازم را برای پیشگیری از حوادث قابل اجتناب به فرزندان خود داد، ولی تأکید کرد که من با این دستورها نمیتوانم جلو هر حادثهای را بگیرم و در برابر همه مشکلات تدبیری بیندیشم، بلکه ما باید آنچه در توان داریم انجام دهیم و در بقیّه بر خدا توکّل کنیم و همه باید بر او توکّل کنند.
در واقع یعقوب با این سخن هم توصیه به توکّل میکند و هم دلیل آن را ذکر مینماید، میگوید: چون همه چیز به فرمان خداست، پس باید بر او توکّل کرد، چرا که در برابر اراده خدا از دیگری کاری ساخته نیست.
روشن است که منظور از حکم در اینجا حکم تکوینی پروردگار در عالم آفرینش است که بازگشت به عالم اسباب میکند و ناظر به حکم تشریعی نیست (دقّت کنید).
در ششمین آیه نوبت به ماجرای موسی علیه السّلام و بنیاسرائیل میرسد در آن هنگام که موسی علیه السّلام دعوت خویش را آشکار کرد، و معجزات بزرگ خود را نشان داد، ولی با این همه تنها گروهی از بنیاسرائیل به او ایمان آوردند، در حالی که آنها نیز از فرعون و اطرافیانش بیمناک بودند، مبادا آسیبی به آنها برسانند و مورد شکنجه واقع شوند، زیرا هنگامی که فرعون همسر خود را به خاطر اظهار ایمان به موسی علیه السّلام تحت سختترین شکنجهها قرار میدهد، پیداست با دیگران چه خواهد کرد، به همین دلیل موسی بن عمران برای اینکه آرامشی به آنها ببخشد و از وحشت رهایی یابند، دستور توکّل را به آنها داد و فرمود: ای قوم من! اگر شما به خدا ایمان آوردهاید و تسلیم فرمان او هستید بر او توکّل کنید، (و قال موسی یا قوم ان کنتم آمنتم باللّه فعلیه توکّلوا ان کنتم مسلمین).(387)
یعنی تنهادر سایه توکّل بر خداست که میتوانید با چنین حاکم نیرومند بیرحم خطرناکی مبارزه کنید، و از شَرّ او در امان بمانید.
بدیهی است موسی علیه السّلام خود در این امر پیشگام بود، و اگر مقام توکّل را نداشت چگونه ممکن بود یک مرد چوپان با نداشتن هیچگونه قدرت ظاهری به جنگ یکی از بزرگترین قدرتهای نظامی و سیاسی زمان خود برود؟!
آن گروه از مؤمنان دعوت موسی علیه السّلام را لبّیک گفتند و در پاسخ او چنین بیان داشتند: ما تنها بر خدا توکّل داریم! (فقالوا علی اللّه توکّلنا...).(388)
سپس رو به درگاه خدا آوردند و عرض کردند: پروردگارا! ما را مورد شکنجه این گروه ستمگر قرار نده! (...ربّنا لاتجعلنا فتنة للقوم الضّالمین).(389)
و ما را از رحمتت از چنگال گروه کافران رهایی بخش، (و نجّنا برحمتک من القوم الکافرین).(390)
منظور از فتنه در آیه اخیر، شکنجه است که در بعضی از آیات قرآن به خصوص در سوره بروج در مورد اصحاب اخدود آمده است، و در آیه 83 که قبل از آیه مورد بحث آمده است، نیز به آن اشاره شده.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از فتنه در هر دو مورد، منحرف شدن یا منحرف ساختن از دین و ایمان باشد، چرا که اگر فرعونیان بر مؤمنان سلطه پیدا میکردند آن را دلیل بر حقّانیّت خود پنداشته و در طریق انحراف ثابت قدمتر میشدند.
در هفتمین آیه نوبت به زمانهای بعد از موسی علیه السّلام میرسد، در آن زمان که بنیاسرائیل زیر سیطره سلطان جبّاری به نام جالوت قرار گرفته بودند، و ناچار نزد پیامبر زمان خود اشموئیل آمده، از او تقاضا کردند که فرماندهای لایق برای آنها تعیین کند، تا برای به دست آوردن سرزمین خود با جالوت بجنگند، اشموئیل، طالوت را که جوان نیرومند و آگاه و از هر نظر لایقی بود برای این امر برگزید، بنیاسرائیل نخست زیر بار نمیرفتند، سپس با تمهیداتی از ناحیه آن پیامبر، فرماندهی او را پذیرفتند.
طالوت پس از آزمایشهای متعدّدی افرادی را که آمادگی بیشتری برای جهاد داشتند گزینش کرد و به میدان نبرد آورد.
آیه مورد بحث از لحظاتی سخن میگوید که دو لشکر در مقابل هم قرار گرفتند لشکر نیرومند جالوت و لشکر ظاهراً ضعیف طالوت، میفرماید: هنگامی که در برابر جالوت (ستمگر و سپاهیان قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا پیمانه شکیبایی و استقامت را بر ما بریز و گامهای ما را استوار بدار و ما را بر قوم کافر پیروز گردان، (و لمّا برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربّنا أفرغ علینا صبراً و ثبّت أقدامنا و أنصرنا علی القوم الکافرین).(391)
درست است که نفرات طالوت در برابر لشکر جالوت اندک بودند و ساز و برگ جنگی قابل ملاحظهای نیز در اختیار نداشتند، ولی چیزی که این عدم توازن را به نفع مظلومان بنیاسرائیل بر هم زد و سرانجام در برابر دشمن پیروز شدند، همان ایمان و توکّل آنها بر خدا و تکیه بر صبر و استقامت و تقاضای نصرت از پیشگاه حق بود.
به همین دلیل در آیه بعد میفرماید: فهزموهم بأذن اللّه؛ آنها به فرمان خدا سپاه جالوت را در هم شکستند و به هزیمت واداشتند!
بدیهی است صبر و استقامت سبب ثبات قدم، و ثبات قدم سبب پیروزی است و به همین دلیل آنها این امور سهگانه را به ترتیب در دعای خود ذکر کردند و روح همه اینها ایمان و توکّل بر خداست.
در هشتمین آیه سخن از پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و مقام توکّل اوست، در آن هنگام که در برابر مشکلات سخت قرار داشت و خداوند به او تعلیم داد چگونه بر مشکلات پیروز گردد، میفرماید: اگر آنها (کافران) از حق روی بگردانند (نگران مباش) بگو: خداوند مرا کفایت میکند، هیچ معبودی جز او نیست، بر او توکّل کردم، او پروردگار عرش عظیم است، (فان تولّوا فقل حسبی اللّه لا اله الّا هو علیه توکّلت و هو ربّ العرش العظیم).(392)
این آیه به خوبی نشان میدهد که انسان هر قدر تنها باشد اگر توکّل بر خدا داشته باشد، مشکلی ندارد، چرا که خدا ربّ عرش عظیم و دارای قدرت بینظیر است، قدرتی که قدرتهای ناچیز بندگان در مقابل آن اثری ندارد، جایی که عرش و عالم بالا با آن همه عظمتی که دارد در قبضه قدرت اوست چگونه ممکن است بندگان متوکّل را در برابر مشکلات و دشمنان تنها بگذارد؟!
شایان توجّه اینکه بعضی معتقدند این آیه که آخرین آیه سوره توبه است و آیه قبل از آن آخرین آیاتی است که بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل شده است، و جالب اینکه آیاتی که در آغاز بعثت نازل شد نیز همین حال و هوا را دارد و نشان میدهد که سرمایه اصلی آن حضرت در آن زمان نیز توکّل بر خدا بود، در آیه 38 سوره زُمَر که مربوط به آن زمانهاست میخوانیم: ...قل حسبی اللّه علیه یتوکّل المتوکّلون؛ بگو: خداوند مرا کافی است و متوکّلان باید بر او توکّل کنند!
به این ترتیب پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در آغاز و پایان کار و در همه حال، در زیر چتر توکّل قرار داشت، و همین امر عامل استقامت و پایمردی و پیروزی او بود.
در نهمین آیه سخن از تمام پیامبران پیشین به میان آمده است، از زمان نوح علیه السّلام تا پیامبرانی که بعد از او بودند، میگوید: هنگامی که پیامبران با مخالفت قوم خود روبهرو شدند (و خود را تنها دیدند گفتند:) چرا ما بر خدا توکّل نکنیم، با اینکه ما را به راههای سعادت رهبری کرده و ما به یقین در برابر آزارهای شما شکیبایی خواهیم کرد (و با این تهدیدها و آزارها دست از رسالت خویش برنمیداریم) و توکّلکنندگان باید فقط بر او توکّل کنند! (و مالنا ألّا نتوکّل علی اللّه و قد هدانا سبلنا و لنصبرنّ علی ماآذیتمونا و علی اللّه فلیتوکّل المتوکّلون).(393)
از این آیه به خوبی استفاده میشود که توسّل به ابزار توکّل بر خدا در برابر انبوه مشکلات طاقتفرسا کار همه انبیا در طول تاریخ بوده است و در واقع آنها با نیروی توکّل بر انبوه دشمنان سرسخت پیروز میشدند، و از اینجا نقش توکّل در زندگی انسانها به خصوص رهبران و پیشوایان آشکار میشود.
در واقع آنچه به پیامبران قدرت میبخشد که با نداشتن عِدّه و عُدّه در برابر قدرتمندترین حکومتهای بیدادگر عصر خود بایستند، و مرعوب تهدیدهای آنها نشوند همین توکّل بر خدا بود که ماسوی اللّه را در نظر آنها کوچک و بیارزش میساخت.
شایان توجّه است که در آیه قبل (آیه 11 سوره ابراهیم) میخوانیم: و علی اللّه فلیتوکّل المؤمنون و در آیه مورد بحث میخوانیم: و علی اللّه فلیتوکّل المتوکّلون.
از انضمام این دو آیه به یکدیگر استفاده میشود که مؤمنان واقعی همان متوکّلانند ضمناً از این آیه استفاده میشود که توکّل زاییده معرفت و هدایت الهی است همانگونه که صبر و شکیبایی در برابر آزارهای دشمنان زاییده توکّل است (دقّت کنید).
در دهمین آیه با ذکر نتیجه روشنی برای توکّل بر خدا همگان را تشویق به این امر میکند، و وعده نجات و پیروزی به آنها میدهد، میفرماید: هر کس بر خدا توکّل کند خدا کار او را سامان میبرد، خداوند فرمان خود را به انجام میرساند، و برای هر چیز اندازهای قرار داده است، (و من یتوکّل علی اللّه فهو حسبه انّ اللّه بالغ أمره قد جعل اللّه لکلّ شیء قدراً).(394)
در واقع خداوند وعده قطعی به همه متوکّلان داده که مشکلات آنها را حل کند.
سپس به ذکر دلیل آن پرداخته، میفرماید: زیرا خداوند بر هر چیز تواناست بدیهی است چنین کسی میتواند به تمام وعدههای خود جامه عمل بپوشاند و مشکلات را هر قدر سنگین و سخت باشد با اراده و فرمان خود بگشاید.
جمله قد جعل اللّه لکلّ شیء قدراً ممکن است پاسخ به این سؤال باشد که چرا گاهی نهایت توکّل را بر ذات پاک او داریم ولی پیروزیها به تأخیر میافتد؟
قرآن به این سؤال چنین پاسخ میگوید: شما از مصالح امور آگاه نیستید هر چیز حسابی دارد، و هر کاری زمانی را میطلبد، و هر پدیدهای در ظرف ویژه خود مطلوب است به همین دلیل به مقتضای ألامور مرهونة بأوقاتها گاه مصلحت در این است که نتیجه به تأخیر افتد، بنابراین شتابزدگی و عجله در اینگونه امور روا نیست.
شبیه همین معنی در آیه 160 سوره آل عمران آمده است که پیروزی و شکست را از سوی خدا میشمرد و میگوید توکّل بر خدا راه وصول مؤمنان به پیروزی است: ان ینصرکم اللّه فلا غالب لکم و ان یخذلکم فمن ذاالّذی ینصرکم من بعده و علی اللّه فلیتوکّل المؤمنون؛ اگر خداوند شما را غالب نخواهد شد، و اگر دست از یاری شما بردارد، کیست که بعد از او شما را یاری کند؟! و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند!