هر وقت دیدید كه ذهنتان سایه دارد و گرفتار چیزی است، بدانید كه شیطان در این گرفتاری نقش دارد. هر وقت دیدید كه ذهنتان سایهها را پشت سر میگذارد، بدانید كه الهام ملك است. در عرفان هندی بحثی تحت عنوان «كارما» یا سایه ذهنی هست. وقتی میگویند طرف «كارما» دارد، یعنی سایة ذهنی همواره او را مشغول كرده است و لذا هیچ چیز را درست نمیبیند و همواره در درون خود ستیز و جدل را پیروی میكند. بعضی از افراد جدلی هستند. اصلاً نمیتوانند كاری كنند جز اینكه جنبة دعوای آن كار را رشد دهند، یا باید با كسی رقابت كنند یا ستیز. اصلاً مبنای روحشان سراسر ستیز است، بهاصطلاح دائم خود را با كسی همسنگ میكنند و رقابت را شروع میكنند، چون از سطح هر حادثهای، بالاتر از آن را نمیشناسند. اینها آرامش و صعود و عروج ندارد، غذای روحشان درگیری و رقابت است. حالا هم كه میخواهند متوجّة انقلاب اسلامی شوند، عظمت خود انقلاب اسلامی را نمیتوانند بفهمند. فقط نقشههای آمریكا را ضدّ این انقلاب میتوانند بفهمند و بس، و صرفاً از سر ستیز با آمریكا از انقلاب دفاع میكنند، این روحیة ستیز است.
عكس آن؛ كسی است كه عظمت انقلاب اسلامی را میفهمد و جلوة ولایت الهی را بر انسانها در آن مشاهده میكند، این آدم بهراحتی از آمریكا متنفّر است. برای این آدم تنفّر از آمریكا هم در رابطه با وظیفة الهی و پذیرش ولایت حضرت حق، معنی میدهد. ولی اگر از شخص گرفتار ستیز بپرسیم؛ چرا این انقلاب خوب است، میگوید؛ چون آمریكا با آن بد است، یعنی شخصیت انقلاب اسلامی را در رابطه با ستیز با دشمن معنا و ارزیابی میكند، نه با كمالات خودش. نمیخواهم بگویم این آدم بد است، امّا میتواند خوبتر باشد. این مثال را برای نشان دادن معنی «سایه ذهنی» زدم.
یكوقت آدم میآید با همسایه خودش ستیز میكند تا باقی باشد. فكر میكند بقایش به نفی همسایه است، یكوقت میبیند این همسایه از آن جهت كه ناحق است، نباید با او كنار بیاید، در حالت دوم رابطهاش را با حق محكم میكند و در راستای ارتباط با حق، ارتباط با همسایــهاش را ارزیابی میكنــد. یكوقت انسان بقایـش به ستیــز است - چون گرفتار وَهم است- یكوقت بقایش به ارتباط با حق است و جهتگیریهای دیگرش فرع این بقاء است.
چون سایة ذهنی جوانان فعّال است، خیلی راحت میشود آنها را از این طریقه وارد ماجراهای ستیزهجویانه کرد و حتی از این طریق آنها را در اردوگاه دفاع از انقلاب وارد کرد، بدون اینكه اصل و مبنای انقلاب را به آنها نشان دهیم، یا آنها را در اردوگاه دفاع از شیعه وارد نمود، بدون اینكه اساس شیعه را به آنها نشان دهیم، این نوع ورود کمبهرهترین نتیجه را برای طرفداران انقلاب و تشیع دارد. در هر صورت باید متوجه شویم كه افراد را از طریق سایههای ذهنی و رقابتها و ستیزها به سوی حقایق دعوت نكنیم و انگیزة اصلی افراد را چنین رقابتهایی قرار ندهیم، چرا كه از این طریقهها راه شیطان همواره برای هر وسوسهای در قلب آنها، باز است. آدمهایی كه میخواهند خودشان را با ستیز بر دیگران حفظ كنند، این آدمها از خیلی از درجات عالیِ معرفت محروم میشوند، اینها راه القاء الهام ملك را به همین اندازه در خودشان میبندند. آری؛ از آن جهت كه متوجّه شدهاند آمریكا بد است و باید از آن دوری كرد، الهام ملك نصیبشان شده است، ولی باید دشمنی آمریكا را دریچة قرب الهی برای خود قرار دهند، یعنی برای خدا با آمریكا بد باشند و از این جهت كه نمیتوانند در مسیر بالاتر بیایند و دشمنی با آمریكا را برای خود دریچهای برای قرب به خدا قرار دهند، گرفتار نقشة شیطان هستند. شما در زیارت عاشورا میگویید: «... وَ اَتَقَرَّبُ اِلَی اللهِ ثُمَّ بِمُوالاتِكُمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِّكمْ وَ بِالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِكمْ...»؛ یعنی ای اهلالبیت! من با دوستی شما و دوستی دوستان شما، و با بیزاری از دشمنان شما، تقرّب الهی را برای خود سرمایه میكنم، پس دشمنی با دشمنان شما و محبت به شما و به دوستان شما را وسیلهای برای قرب الهی قرار می دهم، در این حالت تمام توجّه شما بدون هیچ سایة ذهنی به حضرت حق و قرب به او است، حتّی دشمنی با آنهایی كه با اهل بیت پیامبر(ع) دشمن هستند را وسیلة قرب الهی قرار میدهید، این خوب است و جدل و ستیز محسوب نمیشود.
دوستداشتن اهل ستیز نیز كار شیطان است و موجب تقویت سایههای ذهنی انسان میشود، همچنانكه تعبّد بدون تدبّر كار شیطان است و موجب دوری انسان از ارتباط با حقایق عالم میشود. از آن طرف، پیروی از رسول خدا(ص) و ائمه(ع) هر چه بیشتر شود، جان انسان بیشتر در مقابل نسیم فرشته قرار میگیرد. تاریخ میگوید: حضرت علی(ع) هنگامی كه عُمر یعنی خلیفه دوم توسط ابولؤلؤ مجروح شد، به عیادت عمر رفتند - روح حضرت را ببینید چقدر وسیع است و گرفتار هیچ ستیز درونی و شخصی نیست- امام بلندتر از این است كه عمر را دوست داشته باشند. در عین اینكه احساس وظیفه میكنند از او عیادت كنند، این كار سختی است. بعضیها این كارها را نمیفهمند، میگویند اگر با عمر بد است، پس چرا به خانه او رفته است. اگر با او خوب است چرا حضرت در زمان خلافتشان در خطبة شقشقیه اینچنین به خلیفه اوّل و دوم انتقاد میكنند. روحی كه ستیزهگر است نمیفهمد یك مقامی بالاتر از این دو وجهی كه ایشان میشناسد هم هست. همانطور كه بعضیها بالاتر از غم و خوشحالیاند. مقام اهلالبیت مقام عجیبی است. مقامیاست كه صاحب آن مقام، گرفتار ستیزهها نیست. بدیها را دوست ندارند، ولی نه براساس رقابت با بدها و بدیها، بلكه بر اساس نور الهی.
امام صادق(ع) فرمودند: آن مَلَكی كه با ما ارتباط دارد، فوق جبرئیل و میكائیل است.(253) روحی كه اسیر این ستیزها نباشد، مقامش، مقام پذیرش ملك است، آن هم ملكی فوق جبرائیل و میكائیل. آدم خودش باید خودش را از این ستیزها و سایههای ذهنی آزاد كند. فرشتگان، روحانیاند و ساكنان عالم ملكوت هستند، و شیاطین، راندهشده از درگاه الهیاند و از عالم قدس و پاكی محجوبند. حالا ملاحظه كنید با حركات و افكارتان به كدامیك از این دو عالَم وصل هستید.