تربیت
Tarbiat.Org

هدف حیات زمینی آدم ملک، شیطان، هبوط
اصغر طاهرزاده

وسوسة‌ شیطان و بی‌حوصلگی در فهم حقایق

اگر دقّت كنیم متوجّه می‌شویم، بی‌حوصلگی در فهم حقایقِ توحیدی و گرفتار عمل‌زدگی شدن، یك نقشة شیطانی است. به‌نظر می‌رسد مشكل‌ترین قسمت كه باید برای خود حل كنیم، همین قسمت تدبّر و دقّت در حقایق است. در ابتدای امر حالش را داریم كه خیلی كار كنیم، ولی برایمان مشکل است كه در حقیقتِ مسائل معنوی كمی ‌فكر كنیم. متأسفانه فرهنگ عمومی، تفكّر و تدبّر در مسائل توحیدی را كار و تلاش به حساب نمی‌آورد. در حالی‌كه در روایت داریم؛ «... وَ إنَّ النِّیةَ هِی الْعَمَل»(239) عمل همان نیّت است. یعنی به اندازه‌ای كه نیّتت را عمیق و زلال كنی، عمل كرده‌ای و نه به اندازه‌ای كه كار كنی. برای تعقیب این مسئله می توانید به اصول كافی باب نیّت رجوع بفرمایید. خودتان هم تجربه كرده‌اید، در نماز كه می‌خوانید، اگر بخواهید حواس خود را جمع كنید كه حضور قلب داشته باشید، باید قبل از نماز تلاش زیادی کرده باشید تا قلب‌تان در اختیار شما باشد. امّا اگر بخواهید بی‌حضور قلب تندتند نماز بخوانید، برایتان راحت است. به این دلیل حضور قلب سخت است كه نیاز به وحدت اندیشه دارد و كسی كه اهل دقّت و تدبّر بر روی معانی دینی نباشد، برای حضور قلب كم می‌آورد. صِرف خواندن نمازِ زیاد هنوز یك نحوه حضور در كثرت است، مگر برای اولیاء خدا، ولی در توجه به حضرت اَحد و دست‌یافتن به وحدت قلب، بهره و نتیجة بزرگی نصیب شما می‌شود. خداست كه وحدت مطلق است. هر چه آدم بخواهد به وحدت نزدیك شود، باید از كثرت بكاهد و كثرت‌ها را در یگانگی حق جمع كند، این كار سختی است. برای همین ما در روایت داریم: اگر مؤمن دو ركعت نماز واقعی بخواند و از دنیا برود، مؤمن از دنیا رفته است. یعنی این كار او مطلوب خداست. چون دو ركعت نماز با حضور قلب، یعنی یك انسانی كه به مقام وحدت رسیده است.(240)
فرمودند: كسی كه شیطان بر جان او می‌وزد، در فهم حقایق كم‌حوصله است. یكی از راه‌های رهایی از این عدم تفقه، روزه‌گرفتن صحیح و مرتب است. روزه باعث می‌‌شود كه جهت روح به سوی وحدت سوق پیدا كند و از كثرات فاصله بگیرد و در نتیجه اگر اراده كنید می‌توانید، كتاب‌های توحیدی را عمیق‌تر بخوانید، یا بر روی مسائل توحیدی بهتر تدبّر كنید. جمع‌كردن اطلاعات، ‌خواندن تاریخ و به ذهن سپردن سلسله‌ سلاطین، تزكیه نمی‌خواهد، امّا توجّه به حقیقت یعنی توجّه به وجودی بالاتر از صورت‌ها، حوصلة توحیدی می‌خواهد. پس با این مقدمه به خوبی باید متوجّه بود كه بی‌حوصلگی و عدم تدبّر در توجه به معارف الهی از وسوسه‌های شیطان است و هر چه از شیطان فاصله بگیریم، شوق تدبّر در معارف توحیدی و حقایق قرآنی در ما بیشتر می‌شود، حالا این تدبّر به روش عقل و استدلال باشد یا به روش قلب، كه آن نكته دیگری است، مسلّم اگر شیطان راه‌زنی نكند، با تدبّر عقلی هم مسیر سالك در نهایت به تدبّرِ قلبی در حقایق دینی كشیده می‌شود، چون تا ارتباط قلبی با حقایق حاصل نشود هنوز با خودِ حقایق ارتباط حاصل نشده است. گاهی شده است حاضرید به جلسه‌ای بروید تا سخنران برایتان قصّه بگوید و مثال بزند، ولی حاضر نیستید در جلسه‌ای بروید كه سخنران می‌خواهد در آن جلسه، فوق حادثه‌ها، اصل حقایق را با شما در میان بگذارد، در این حالت هنوز تحت‌تأثیر شیطان هستید، ولی إن‌شاء‌الله به جایی می‌رسید كه دیگر از مثال و قصّه فاصله گرفته‌اید و اصل قضیه و سنّت‌های جاری در عالم را طلب می‌كنید، در این حالت إن‌‌شاء‌الله بیشتر از دست شیطان رها شده‌اید. قرآن می‌فرماید: ما این مثال‌ها را برای مردم عادی می‌زنیم تا بلكه تفكر كنند و متوجه سنت‌های جاری در این مثال‌ها شوند. می‌فرماید: «وَ تِلْكَ الْاَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُون».(241)
شما بی‌دین نیستید، اما اگر در جلسه‌ای كه سخنگو عمیق بحث می‌كند و تمام انرژی ذهنی شما را می‌خواهد، خسته می‌شوید، باید بدانید به همان اندازه در وسوسه شیطان گرفتار هستید، تحت‌تأثیر وسوسه‌ شیطان بودن درجه دارد، هر كس در درجة خودش. كسی كه در بحث‌ها تعمّق نمی‌كند، عملاً وسوسة شیطان را متوقف نكرده‌است، كسی كه آن‌قدر تدبّر نكرده‌است كه حتّی همه‌ مطالب دینی را تكراری می‌بیند، می‌گوید: همة آخوندها یك‌طور حرف می‌زنند، این بندة خدا اصلاً حرف علماء را نمی‌فهمد تا بتواند تفكیك كند. عموماً آدمی كه دقّت ندارد، درجات مختلف تفكّر را تشخیص نمی‌دهد و لذا همة حرف‌های دینی را تكراری می‌بیند، نمی‌داند كه اگر عمیق وارد مطالب شود، در بهشتی وارد شده است كه هر درخت آن هزار میوه دارد و هر میوة آن هزار طعم دارد، بی‌دقّتی باعث می‌‌شود كه عملاً دین از دست او برود. مگر شیطان غیر از این را می‌خواهد؟