تربیت
Tarbiat.Org

هدف حیات زمینی آدم ملک، شیطان، هبوط
اصغر طاهرزاده

نقش یاد خدا در دفع وسوسه

4- در روایت داریم كه شیطان به قلب فرزند آدم چسبیده و وقتی یاد خدا كند، شیطان گریخته و دست از وسوسه بكشد و چون از یاد خدا غافل شود، قلب او را فرا می‌گیرد و او را وسوسه می‌كند. قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ؛(221) هركس از ذكر خدای رحمان دوری جوید، شیطانی را بر او می‌گماریم كه قرین و همنشین او باشد. و نیز می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»؛(222) «طائِفٌ مِنَ الشَّیْطان»؛ آن شیطانی است كه پیرامون قلب طواف می‌كند تا قلب باز شود و به دورن آن رخنه كند. آیـه می‌فرماید: ای پیامبـر! پنـاه ببر به خـدا در مـوقع مـداخـلة شیـطان -فاسْتَعِذْ بِالله- زیراكه این روش پرهیزگاران است كه وقتی شیطانِ طائف نزدیكشان می‌شود، به یاد پروردگارشان می‌افتند و ناگهان بیدار می‌شوند، لذا همین كه شیطان خواست وارد كعبة دل افراد متّقی شود، می‌فهمند، یعنی این‌ها خطورات دل را می‌شناسند كه كدام شیطانی و كدام الهی است.
كسی كه خدا را نمی‌شناسد هیچ‌وقت ذكر خدا ندارد. خداشناسی واقعی یعنی قلب با خدا آشنا باشد، قلبی كه از خدا مطّلع باشد، در مقدّمه ارتباط است، هنوز در مقام خداشناسی نیست. قلب باید با خدا آشنا باشد، یعنی با حضرت ربّ‌العالمین از طریق علم حضوری با حق انس انس داشته باشد و این‌چنین بین او و پروردگارش رابطه برقرار گردد. انسانی که قلبش هنوز انیس و رفیقی به نام خدا ندارد، در مملكت شیطان زندگی می‌كند، یعنی اسیر نفس است، و به جای فطرت، طبیعتش بر او حكومت می‌كند، و هنوز فطرت در سیر و سلوك راه نیفتاده است. اگر قلب آرام‌آرام از محبوب‌های وَهمی آزاد شد و فهمید یك آشنای حقیقی در میان است، این قلب با خدا آشناست، و به جهت این‌كه از مشغولیت‌های بی‌خود آزاد شده است، وقتی شیطان به سراغ این آدم می‌آید، یاد خدا می‌افتد، چون محبوب او چیزی بالاتر از آن‌هایی است كه شیطان به رخ او می‌كشد، مثلاً كسی در شروع تعطیلات نوروز به شما پیشنهاد می‌كند به تفریح برویم، یك‌مرتبه یادتان می‌آید خوب است در این فرصت یك كتاب مهم معرفتی را مطالعه كنم، یعنی با پیشنهاد آن شخص، تازه شما یاد مطلوب حقیقی خود می‌افتید، ولی اگر چنین مطلوبی نداشته باشید، با پیشنهاد آن فرد تحریك می‌شوید و دنبالش راه می‌افتید، اگر محبوب خود را خدا قرار دادید، در مقابل هر پیشنهادی یاد محبوب خودتان می‌ا‌فتادید و به سوی او برمی‌گردید، در همین راستا است كه مولوی می‌گوید:
اگـر كه یار نداری، چـرا طلـب نكنـی؟

اگر به یار رسیدی، چرا طرب نكنی؟

به‌خیرگی‌بنشینی‌كه‌این‌عجب‌كاری‌است

عجب‌تویی‌كه‌هوای چنین‌عجب نكنی

می‌گوید: مردم عادی تعجّب می‌كنند كه چرا عرفا این‌همه محبوب‌های مجازی را رها كرده‌اند و قلب خود را به سوی خدا انداخته‌اند، در حالی كه باید از مردم عادی تعجّب كرد كه چگونه راضی می‌شوند خود را با این محبوب‌های مجازی قانع كنند و در طلب خدایی نباشند كه به نظرشان در طلب او رفتن عجیب است. می‌گوید: تعجّب از شما است كه طلب یار حقیقی نمی‌كنی.
ممكن است كسی بگوید كه این كار مشكل است، چون محبوب‌های دنیایی هم در دسترس‌اند و هم ملموس، ولی می‌خواهم عرض كنم مگر راه آسان‌تری هم داریم. آیا افتادن در دست شیطان راه آسانی است با این‌همه زحمت و بی‌ثمری؟! قلب حتماً خدا می‌خواهد، گمگشتة قلب خداست، باید گمگشته او را پیدا كنید و با توجّه به اهمیتی كه دارد، سخت هم نیست و خیلی زود با او روبه‌رو می‌شوید، گفت:
آن كه‌عمری‌درپی‌او‌می‌دویدم‌كو‌به‌كو

ناگهانش‌یافتم با دل نشسته روبه‌رو

همین‌طور است، یك‌مرتبه می‌بینید چقدر به خدا رسیدن آسان بود، چون او خودش دارای رحمت مطلق است، نسبت به شما بی‌توجه نیست، زود خودش را نشان می‌دهد. این قلب وقتی محبوبش را پیدا كرد همین كه در معرض وسوسه قرار بگیرد، یاد محبوبش می‌افتد و عملاً وسوسه‌ها نسبت به او وسیلة ارتباط بیشتر با خدا می‌شود. راهش این است كه یاد خدا یاد بهترین محبوب‌ها باشد، گفت:
ای عجب كه جان به زندان اندر است

وانگهی مفتاح زندانش به‌دست

یعنی این عجیب است كه كلید رهایی از زندان را به دست خود فرد داده‌اند و باز او درون زندان است. آیا كلیدهای گشایش جان را شریعت به ما داده است و ما هنوز در زندان باشیم عجیب نیست؟!
یكی از آن راه‌های ارتباط با محبوب، نماز است، اذكار مأثوره كلیدهایی است كه ما را از زندان طبیعت نجات می‌دهد. پیامبر خدا(ص) به ابن‌مسعود می‌فرماید: حتّی نگذار زبانت از ذكر خدا راحت باشد. سؤال می‌كند: یا رسول‌الله! چه ذكری بگویم؟ می‌فرمایند: «سُبْحانَ‌اللهِ وَ الْحَمْدُللهِ وَ لاالهَ الاّ الله وَ اللهُ‌اكْبَر»؛ این ذكر دارای چهار ركن است، برای همین آن را تسبیحات اربعه گفته‌اند. خیلی هم از نظر محتوا و تأثیر عجیب است، باید آن را به قلب برسانیم تا قلب با آشنای حقیقی‌اش ارتباط برقرار كند، در این حال دیگر شیطان قدرت تحریك ندارد، همة مصیبت‌های انسان و موفقیت‌های شیطان در غفلت از محبوب حقیقی پدید می‌آید، گفت:
ای خواجه برو به هر چه داری

یاری بخر و به هیچ مفروش

قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ یَعَشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمن نُقَیِّضُ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ»؛(223) هركس از ذكر خدای رحمان دوری جوید، شیطانی بر او می‌گماریم كه قرین و همنشین او باشد.
این تنبیه؛ تنبیه بسیار سختی است كه همین‌طور دائماً در معرض وسوسه شیطان باشیم، این خیلی بد است كه شیطان همیشه با انسان باشد. كسی كه یاد خدا نباشد، و خدا را به عنوان محبوب خود ندارد، می‌فرماید؛ شیطانی را با او قرین می‌كنیم كه همیشه با اوست. وقتی كه شیطان همیشه با آدم باشد، یعنی فكر آدم شیطانی است، چشم او شیطانی است، یك دشمن قسم‌خورده همیشه با آدم است و تمام مجاری ادراکی و تحریکی او را در دست گرفته است، آیا بدتر از این می‌شود؟ اهل دنیا نمی‌دانند چه بلاهایی دارند سر خود می‌آورند، وقتی هم فهمیدند كه دیگر فرصت‌ها همه از دست رفته‌ و تا ابد باید با همین زندگی شیطانی به سر ببرند، گفت:
زندگی كردن من، مردن تدریجی بود

هرچه‌جان‌كندتنم، عمر حسابش‌كردم