تربیت
Tarbiat.Org

هدف حیات زمینی آدم ملک، شیطان، هبوط
اصغر طاهرزاده

وسوسه و تذکر، مانع اختیار نیست

می‌فرمایند: «وسوسه، اختیار را از انسان نمی‌گیرد، بلكه بی‌راهه را راه نشان می‌دهد». نكته اصلی همین است. مثل کسی که اجناسی را در اختیارش گذاشتند تا کاری را انجام دهد و دستمزد خوبی هم به او بدهند، ولی او همان ابتدای کار با وسوسة شیطان تصمیم گرفت مقداری از اجناس را بفروشد تا به زعم خود بیشتر سود به‌دست آورد، او را گرفتند و زندان کردند چون راه را رها کرد و بی‌راهه را چسبید. مگر می‌شود در دنیایی كه خدا بر اساس حكمت ایجاد كرده، حق و باطل در آن به كلّی پنهان بماند؟ یعنی این آقا با پذیرش وسوسة شیطان درست آنچه را كه راه می‌پنداشت، بی‌راهه بود. دستمزد خودش را كه به‌دست نیاورد هیچ، زندانش کردند و آبرویش هم رفت. جنس وسوسه همین است، یعنی جنس كار شیطان همین است كه بی‌راهه را راه نشان می‌دهد و انسان را از راه خارج می‌كند و لذا انسان از نتیجه‌ای هم كه در اثر پیمودن راه به‌دست می‌آورد، محروم می‌شود. حالا همین وسوسه برای کسی که می‌خواهد انسان صالحی باشد، موجب کمال است و او را در مسیر حق پایدار می‌نماید.
‌فرمودند: وسوسه، اختیار را از انسان نمی‌گیرد، بلكه بی‌راهه را راه نشان می‌دهد. و از طرفی كار پیامبران این است كه به كمك دستوراتی كه می‌آورند، وسوسه را خنثی می‌كنند. پیامبران مذكِّر هستند. می‌آیند فطرت را كه گرایش به صراط مستقیم دارد، به‌عنوان راه اصلی به انسان نشان می‌دهند. به فطرت طراوت می‌بخشند تا به عنوان راه حقیقیِ انسان مدّنظر او باشد، و از این طرف هم مثل همان حالت كه وسوسة شیطان اختیار انسان را از انسان نمی‌گرفت، تذکرات پیامبران هم اختیار را از انسان نمی‌گیرد كه انسان مجبور باشد فقط خوبی كند. پس نه شیطان اختیار انسان را با وسوسه‌اش از او می‌گیرد، نه پیامبران با تذكّر، اختیار انسان را می‌گیرند، و نه ملك با الهامات خود اختیار انسان را از او سلب می‌کند.
پیامبران با تذكّر، نشاط فطرت را حفظ می‌نمایند. برای همین هم می‌گویند به علم و آگاهی خودتان مغرور نشوید و به آن بسنده نکنید. بلكه باید برای خود برنامه بریزید که در جلسات فكر و تذكّر شركت كنید. در این حالت فطرت به نشاط می‌آید و در تصمیم‌گیری‌های شما نقش بیشتری ایفا می‌کند. اگر كسی بگوید من تقصیر ندارم، شیطان من را فریب داد، کسی از او نمی‌پذیرد، زیرا وسوسه شیطان یك نوع دعوت است و دعوت، اختیار انسان را از بین نمی‌برد.
اجازه دهید تا جملات علامه(ره) را نگاه كنیم؛ می‌فرمایند:
«اگر گناه و دعوت به گناه در عالم نبود و اگر وسوسه به گنا‌ه كردن نمی‌بود و فقط و فقط راه صواب بود، در آن صورت كارها ارزشی نداشت و در آن حالت قهراً اطاعت هم نبود، زیرا اطاعت برای آن است كه انگیزه‌ای ایجاد شود تا انسان میان راه صواب و راه گناه، یكی را انتخاب كند و اگر یك راه بیشتر نباشد، جایی برای تكلیف و انتخاب و دین‌داری باقی نمی‌ماند و به‌همین‌جهت هم آن‌هایی كه گناه برایشان راه ندارد[مثل ملائكه]، تكلیف و دین و رسالت و شریعت برایشان نیست.
اساساً كمال انسان از راه افعالِ اختیاری اوست و از طرفی هر فعل اختیاری دو بُعد و دو جهت دارد، به طوری كه هم جهت مثبت دارد و هم جهت منفی، و به عبارت دیگر هم «راه» دارد و هم «بیراهه»، و آن عاملی كه در انسان ایجاد وسوسه و انحراف می‌كند انسان مختار را که در مقابل گذر از راه و بی‌راهه قرار دارد، با طرح وَهمیاتی دقیق و ظریف به انتخاب بی‌راهه تحریک می‌کند و لذا انسان را وادار می‌کند که به طور جدّی وارد عمل شود و زوایای مثبت و منفی هر دو را بررسی کند و اگر خواست تحت تأثیر شیطان نباشد با وهمیات خود به مبارزه برخیزد و لذا حاصل چنین مقابله‌ای پدیدآمدن شخصیت جدیدی برای انسان می‌شود. همین تحولات یک قاعدة تكاملی را تحقّق می‌بخشد، نه این‌كه اختیار را از انسان بگیرد، بلكه به یكی از راه‌ها كه انسان می‌تواند انتخاب كند - یعنی همان بیراهه - دعوتش می‌كند و برای تكمیل این انتخاب در مقابل دعوت شیطان، فطرت و عقل، انسان را به فضیلت دعوت می‌كنند و برای تكمیل و باطراوت نگه‌داشتن دعوتِ فطرت و عقل، انبیایی هم مبعوث شده‌اند تا آن فطرت را شكوفا و آن عقل را كامل كنند. سود و زیان انسان را روشن، و راه و چاه را برای او مشخص كنند.
این انسان است كه در چنین شرایطی باید خودش یكی از این دو نوع دعوت را انتخاب كند، یا دعوت شیطان را و یا هدایت عقل و فطرت و انبیاء را، حال اگر با سوء اختیارخود، نه به ندای دل و فطرت از درون، و نه به پیام پیامبران از بیرون، وقعی ننهاد، و نه تعقّل كرد تا كه ببیند مصلحت كارش در كجاست، بلكه شتابزده به دنبال شهوت یا غضب به بیراهه رفت، باز تا آنجا كه امکانِ مهلت است، او را مهلت می‌دهند تا در انتخاب خود تجدید نظر کند آنجا كه دیگر قابل الطاف الهی نیست، در این صورت شیطان را بر او مسلّط می‌كنند تا بیشتر در او ایجاد وسوسه كند و زشتی‌ها را برای او زیبا جلوه دهد و خوبی‌ها را بر او بد بنمایاند. البته معلوم است كه این اضلال و گمراهی، اضلال و گمراهی كیفری است».