تربیت
Tarbiat.Org

هدف حیات زمینی آدم ملک، شیطان، هبوط
اصغر طاهرزاده

شور و شوق‌های شیطانی

یك وقت اراده می‌كنید سفره رنگین بیندازید تا همه بگویند: ماشاء‌‌الله این آدم چقدر مهم است! یعنی یك خودخواهی‌ داری و برای برآورده‌كردنِ آن، اراده خودخواهانة خود را بر خود حاكم می‌كنی. این كجایش سخت است؟ بعضی با تعجب تعریف می‌كردند كه فلان پهلوان در یك مجلس، سه‌ عدد سینی بزرگ بامیة یزدی را خورد و جلوی همه هم سینی‌های بامیه را پاره كرد، و بعد هم از ترس این‌كه نمیرد، تا صبح رفت زورخانه ورزش كرد. این کار او تعجب‌كردن و ماشاء‌الله گفتن ندارد. ماشاء‌الله به آن‌ فردی كه گرسنه‌ باشد و برای مجاهده با نفس خود این بامیه‌ها را ببیند و نخورد.
در همین‌جا این نكته را عرض كنم: بعضی از دوستان ایراد می‌گیرند كه بحث‌های مذهبی، شور و نشاط زندگی را از ما می‌گیرد. بنده وقتی این سخن را می‌شنوم، از یك جهت خوشحال می‌شوم، كه اگر این شورها و نشاط‌های دروغین از میدان زندگی آنها بیرون برود، آن‌وقت می‌فهمند چه شور و شوق‌های دروغینی داشته‌اند، چون تمام كارهایشان را با خیال انجام می‌دادند و حالا این خیالات فروكش كرده است. حتی ممكن است برای این‌كه خودخواهی‌اش جلوه كند، قرآن را با صوت زیبا خوانده است كه همه بگویند: ماشاء‌الله. حال به لطف خدا یك تفكّر زلالی سراغش می‌آید كه آن، روح خداخواهی است، نه خودخواهی. در نتیجه باید همة آن‌ كارهای قبلی را كه برایش شور و نشاط خیالی و وَهمی داشته، كنار بگذارد و در این حال دیگر هیچ انگیزه‌ای برای آن نوع از فعالیت را ندارد و چون هنوز خود را در شرایط جدید تنظیم نکرده است، انگیزة بنده‌بودن و نفی هرگونه خودنمایی در او رشد نكرده، آن انگیزه‌های قبل هم كه خنثی شد، نمی‌داند چه كار كند! به ظاهر بی‌انگیزه و بی‌نشاط می‌شود. حالا به نظر شما آیا به انگیزه‌های قبلی‌اش برگردد، یعنی خودنمایی‌های قبلی‌اش را ادامه بدهد؟ یا فكر كند كه این خصوصیات اوّل كار و انتقال از آن عالَم به این عالَم است و در راه صحیح قدم بردارد و سعی كند حكم خدا را بر جان خود جاری كند تا وارد عالَم مخلَصین شود و دیگر شیطان نتواند شورهای دروغ در او ایجاد كند؟
حـال كـه انسـان بـه لطـف خـدا انگیـزه‌هـای خودخواهی‌ و خودنمایی قبل را ندارد، یك قدم جلو آمده است، سعی كند انگیزه‌های خدا خواهی‌اش را جایگزین آنها كند. آری! اوّل بانشاط بود ولی با انگیزة خودخواهی‌های نفس امّاره خود. مرحلة دوم: بی‌نشاط شد، چون زیبایی بَه‌بَه‌ها خنثی شد. مرحلة سوم: إن‌شاءالله با كارهایی كه خدا می‌پسندد، به نشاط می‌آید. پس مخلَص؛ یعنی كسی كه حكم خدا بر جانش جاری است، یعنی كسی كه هویت بندگی‌اش را می‌پسندد و نه خودخواهی‌اش را، یعنی از «خودی» خالی می‌شود.
بسیاری از تعلقات دنیایی كه برای ما اصالت دارد و برای خود زینت و عنوان محسوب می‌کنیم، ریشه‌اش در خودخواهی‌های ماست. همین که خودخواهی از بین برود، دیگر خیلی از این‌ها نمی‌تواند برای ما زینت محسوب شود. وقتی كه زینت‌های زمینی برای ما زینت نباشد شیطان نمی‌تواند از آن طریق ما را تحریك كند و از صحرای بیکرانة معنویت غافلمان نماید و به سراب تنگ دنیا مشغولمان کند.