میفرماید: ابتدا هوس شروع میشود، چون ما در حال حاضر در این دنیا از بدن شروع میشویم، اصل اصیل ما روح معنوی ما است، امّا از بدن شروع میشویم، این است كه ابتدا هوس كه رابطة تنگاتنگی با بدن دارد، تحریك میشود.
پس طبق فرمایش ملاصدرا(ره):
«ابتدا خواطر هوسانگیز، انسان را به سوی بدی تحریك میكند».
پس شما در حدّ برنامهریزی اولیه قرار میگیرید، میخواهید كارهایی را شروع كنید كه به کمک آن کارها امیال مربوط به بدنتان را راضی كنید.
«ولی سریعاً خواطر الهی، انسان را دریافته و به نیكی دعوت میكند».
پس این طور نیست كه نظام الهی شما را زیر لگد خواطر هوسانگیز رها كرده باشد. در ابتدای امر شروع هیچكدام از خواطر شیطانی و مَلکی در اختیار ما نیست، هر کدام از آنها بدون ارادة ما در نفس ما میآیند، ولی اینکه تصمیم بگیریم شخصیت خود را بر اساس کدام یک از آنها مستحکم کنیم، دست خودمان است. ما؛ نه میتوانیم در ابتدا كاری كنیم كه خواطر هوسانگیز در فکر ما نیاید، و نه میتوانیم كاری كنیم كه خواطر الهی در فکر و ذکر ما بیاید، به همین جهت هم وقتی خواطر هوسانگیز آمد ملائکه نمیگذارند ما در مقابل آن دستبسته باشیم، لذا خواطر الهی میآید تا انسان را دریابد و هوس برایش شیرین جلوه نكند.
در ادامه میفرماید:
«در این میان نفس به وسیلة شهوات به یاری خواطر بد و شیطانی آمده و شهوات و میلها را در نظر انسان جلوه میدهد و برخورداری از هوس را برایش زیبا مینمایاند».
نفس شما تا در دنیا هست میلهایی دارد: میل به قدرت، میل به شهوت، میل به غذای خوشمزه، میل به رفاه. «شهوت» یعنی میلی که از حد متعادل خود گذشته باشد، حالا نفس بهوسیلة شهوت به یاری خواطر بد میآید، یعنی حالا كه در ابتدا یك خاطرة بد آمد و خاطرههای ملكی آن را رد کرد، نفسْ میلهایش را به میان میآورد تا خاطرههای بد تحریك شود و از حدّ متعادل خود بگذارد. اگر در حد خود بمانی، خاطرهای بد به كمك نفست میآید، برای همین هم گفتند كه از نفس فاصله بگیر، نمیشود به نفس خود رجوع كنی و بگویی نظر تو چیست، نفس، همواره امّاره به سوء است. رسول خدا(ص) فرمودند: «اَعْدی عَدُوِّكَ نَفْسِكَ الَّتی بَیْنَ جَنْبَیْك»؛(269) دشمنترین دشمنانت، همان نفسی است كه نسبت به تو در نزدیكترین موقعیت است. روی این نكته خیلی باید دقّت كرد كه دشمن تو به خودی خود خیلی به تو نزدیك است. یكی از چیزهایی كه باید خوبِ خوب بشناسید این است؛ دشمنی كه زمینههای رشد و نفوذ دشمن شما را فراهم میكند، پیش خودتان هست و طوری است كه خودش را بهعنوان خودِ ما پیش ما جا زده است. به گفتة مولوی مشكل فرعون این بود كه:
در ببست و دشمن اندر خانه بود
حیلة فرعون از این افسانه بود
همین است كه امیرالمؤمنین علی(ع) به مالك میفرماید: اگر در موضوعی شك كردی كه آن را انجام دهی یا انجام ندهی، ببین اگر نفست مایل است كه انجام دهی، انجام نده. مثلاً نمیدانی كه حالا این غذا را بخوری یا نخوری، آنگاه که مطمئن هستی چون بدنت نیاز به این غذا دارد باید بخوری، بخور، ولی اگر نمیدانی كه بخوری یا نخوری. اینجا با نفست مخالفت كن و احتمال زیاد بده كه نفس اینجا فعّال است. چون دشمنی كه زمینة رشد دشمنهای دیگر را فراهم میكند به عنوان یک مشاور كنار توست، مثل زن حضرت لوط كه در عین اینکه همخانة حضرت است، میرود دشمنها را خبر میكند كه ملائكه را از خانة حضرت بیرون كنند. آری؛ نفس ما دشمن همخانة ما است، و مثل زنان حضرات لوط و نوح«علیهماالسلام» به تعبیر قرآن خائناند.(270) نفس، چیزی است كه پیش شماست و خود را به جای شما جا میزند به طوری که اگر غفلت کنید خود را همو به حساب میآورید، ولی شما را میخواهد بهوسیلة شهوتها به هلاكت برساند، اینجا است كه ملائكه میآیند تا خواطر هوسانگیز را از رونق بیندازند و دوگانگی بین خود حقیقی و نفس را به شما متذکر شوند.
ملاصدرا«رحمهاللهعلیه» در ادامه؛ در رابطه با تحرکات نفس در زیبانمایاندن خواطر بد میفرماید:
«و لذا شهوات و میلها را در نظر انسان جلوه میدهد و برخورداری از آن هوسها را برای انسان زیبا مینمایاند».
آدم تحت تأثیر نفسِ خود طوری میشود كه خوشش میآید كار هوسآلود را انجام دهد، یعنی ارضای میلهای سركش را به عنوان یك برخورداری میگیرد و دستزدن به آنها را یك سرمایه برای زندگی خود میداند و گذشت از این میلها را یك شكست و محرومیت میپندارد. چون نفس آدم به ظاهر، خودِ آدم است و محرومیت از میلهای نفس طوری است كه گویا انسان خودش از اهدافش محروم شده است و همین امر موجب میشود که كار نجات از خواطر شیطانی مشکل شود، چون نفس آدم كه به ظاهر خود آدم است، در این حالت خائن به آدم است. حالا این به ظاهر خودِ آدم، آن خواطر بد را كه الهام ملك آنها را از قلب بیرون كرد، دوباره به قلب برمیگرداند و برای آدم زیبا جلوه میدهد.
روی خودتان دقّت كنید! گاهی میبینید كه میلهای نفسانیتان طوری شما را اشغال میكند كه شما احساس میكنید آن میلها خودتان هستید و طوری شده كه جداشدن از آنها گویا جداشدن از خودتان شده، این به جهت میدانداری نفس است.
در ادامه میفرماید:
« از آن طرف عقل، نوری بر خواطر الهی میفرستد تا زشتی عمل شهوانی را كه نفس آنها را زیبا نمایانده بود، نشان دهد».
حالا كه خواطر الهی به كمك نفس در حال حذفشدن است، عقل به میدان میآید. این حالتِ غلبة خواطر الهی بر امیال نفسانی را گاهی در خود احساس میكنید، و لذا یک حالت تجزیه و تحلیل نسبت به امیال بد و اعمال خوب در شما پدید میآید. این تجزیه و تحلیلها همان جنگی است كه در روح انسان بین عقل و نفس واقع میشود. اولیاء خدا وجود آنها را حسّ میكنند، ولی ما آثار آنها را در خود مییابیم، فرمود: «و از آن طرف عقل، نوری بر خواطر الهی میفرستد تا زشتی عمل شهوانی را كه نفس زیبا نمایانده بود نشان دهد.» شما حُبّ شهرت دارید. حبّ شهرت یك گرایش نفسانی است و نه موضوع عقلی و قلبی. نفس دُردانهای است كه میخواهد خودش را بنمایاند. میل خودنمایی كمك میكند كه حبّ نفسِ شما برای شما بماند. عقل شما چه كار میكند؟ به شما میگوید: خودنمایی به مردم برای چه؟! اینها كیستند كه خودت را به آنها نمایش میدهی؟! عمرت را تلف میكنی، یعنی عقل میآید آن خواطر الهیِ قلبی را كه آمده بود شما را به خوبی دعوت كند، تقویت كند، برای شما نوری جهت درستدیدن خواطر ملكی میفرستد.
در ادامه میفرماید:
«عقل نشان میدهد كه علاقه به این شهوات، از سر جهل و حیوانیت و توجّه نداشتن به پایان كار است».
اصلاً جنس عقل این است كه دوتا چیز را به انسان میدهد: یكی اینكه انسان به نور عقل موقعیت کنونیاش را درست ارزیابی نماید، و دیگر اینكه آیندهاش را درست تجزیه و تحلیل كند. عقل میآید تا هم هویت این خواطر هوسانگیز را برایت مشخص كند، هم تأثیر آنها را در درازمدّت معنی نماید، تا مشغول زیبایی فعلی آنها نشوی و از انتهای زیانبار آنها غافل نمانی. میگوید نگاه كن به این پدیدهها و ببین به كجا ختم میشوند. اینجا از طریق نور عقل به شما كمك میشود، اما قضیه كه به همینجا ختم نمیشود. میفرماید:
«همینكه نفس میآید كه تحتتأثیر عقل قرار گیرد، شیطان بر عقل یورش آورده و جانب هوس و شهوت را تقویت میكند و زهد و دوری از هوس را بیارزش و ناخوشایند جلوه میدهد و نفس را تحریك میكند كه از آنچه میل دارد خود را بیخود محروم نكند».
همینكه انسان میآید اراده كند، شهوات را كنار بگذارد و بالاتر بیاید و از خودِ مادون آزاد شود و به خودِ مافوق دست پیدا كند و متمایل به عقل شود. به عبارتی نفس آنچنان سیر کند که عقل شود، آنجور كه پیامبر خدا(ص) شد، چون شهوت پیامبر(ص) عین عقل است. آری همینكه میآید متمایل به عقل شود، شیطان یورش میآورد و زهد و دوری از دنیا و گرسنگی را كه عوامل رونق نفس است، تحقیر میكند، یعنی درست دستورات عقل را میشكند.
آری؛
«همینكه نفس میآید كه تحتتأثیر عقل قرار گیرد شیطان یورش بر عقل آورده و جانب هوس و شهوت را تقویت میكند و زهد و دوری از هوس را بیخود و ناخوشایند جلوه میدهد و نفس را تحریك میكند كه از آنچه میل دارد، خود را بیخود محروم نكند، كه هان ای نفس! خوشیهای دنیا را رها میكنی تا دیگران بهره ببرند؟!».
شما در جامعه بعضی از این حرفها را متأسفانه از بعضی عزیزان بسیجی میشنوید كه مثلاً ما رفتیم جنگ و به سختی و محرومیت افتادیم ولی یك عدّة دیگر مدركها را گرفتند و پستها را اشغال كردند. این حرف، حرف شیطان است كه بر عقل چنین فردی غلبه كرده و او را از ادامة كار معنویاش باز داشته است. شیطان انسان را میترساند كه دنیا از دستت میرود! در صورتی كه دنیا از دست آدم برود، ترسی ندارد. دنیا را اگر با عقل نگاه كنی، آن اندازهاش كه از طرف خدا برایت مقدّر شده هرگز از دستت نمیرود، امّا اگر عقل نداشته باشی، همین دنیاداری، عین اضمحلال زندگی برای انسان میشود. حضرت امام حسن مجتبی میفرمایند: «بهترین عبادت کوتاهی آرزوها و یادآوری مرگ و زهد در دنیا است».(271) در حالی که نفس و شیطان دست به دست هم دادهاند که این بهترین عبادت که عامل معنیبخشیدن به زندگی زمینی است را کوچک جلوه دهند.
نفس برای بینور كردن تأثیر عقل در جان انسان، القاء میكند:
«چرا بیخود به خود سخت میگیری؟ اگر دنیا بد بود، دیگران هم از آن دوری میكردند!»
ملاحظه میفرمایید كه چگونه نفس به میدان میآید. این حرفها همه حرفهای وَهمی است، حرفهایی است كه شیاطین میزنند و نفس هم آن را تقویت میكند.
به انسان القاء میكند: «دنیا به این كار تو میخندد كه خود را محروم و بدبخت كنی!» ملاصدرا(ره) این حرفها را بیش از 400 سال قبل گفته است، ولی احساس میکنیم که قصة امروز ما است و عدهای اینطور القاء میکنند كه اگر ما هم مثل دنیای مادّیزدة غرب همة امكانات را نداشته باشیم، مسخرة دنیا میشویم. باید متوجه بود حرفهای شیطانی، دیروز و امروز ندارد، همواره ما را در راه رسیدن به حق و حقیقت از سرزنش مردم میترسانند. در حالیكه قرآن در بارة مؤمنین واقعی میفرماید: «یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ»؛(272) مؤمنین واقعی در راه خدا نهایت تلاش خود را انجام میدهند و نگران سرزنش سرزنشكنندگان نمیباشند. ملامتكنندهها نباید ما را از مسیر دور كنند! اصلاً صفتی كه برای امیرالمؤمنین علی(ع) میآورند همین است. خود امیرالمؤمنین(ع) شاخص بودند كه در راه حق از هیچ ملامتی نگران نبودند و به فرزندشان امام حسن(ع) در نامه 31 نهجالبلاغه عیناً همین نصیحت را میفرمایند.
آری همینكه خواستیم مسیر زندگیمان را در مسیر اولیاء خدا قرار دهیم شیطان میگوید: دنیا به این كارهای تو میخندد كه خود را میخواهی از این زندگی خوب و خوش محروم و بدبخت كنی، و لذا انسان آرامآرام به دنیا تمایل پیدا میكند و چون نمیخواهد بدبخت باشد اراده میكند که مثل همه باشد. آنوقت میبینید ظاهر زندگی، ظاهر زندگی اهل دنیا شد.
میفرماید:
«در این حال؛ نفس به شیطان تمایل پیدا میكند و توصیههای او را همچون توصیههای رفیقی دلسوز میپندارد و میرود كه تمام قلب خود را به شیطان بدهد، كه در این حال فرشته بر شیطان یورش آورده، به انسان متذكر میشود كه آیا تو تنها خوشی لحظهای را پیروی میكنی و پایان كار را فراموش مینمایی؟!»
عموماً اهل دنیا برخلاف اینكه مدعی آیندهنگریاند، به معنی واقعی آن آیندهنگر نیستند، حتّی آیندة دنیاییشان را هم خوب ارزیابی نمیكنند، وگرنه نباید رضاخان ها و صدامها به چنین روزگاری دچار میشدند. گاهی به اسم آیندهنگری میلیونها تومان قرض برای خود بالا میآورند تا با پدیدآوردن زندگی تجملی دیگران آنها را تحسین کنند عمر و زندگی و روح و قلب خود را نابود میكنند و به جای آرامش، اضطراب را میخرند تا بقیّه بگویند: باركالله. آیا این آیندهنگری است؟ انسان با چنین روح مضطربی چگونه میتواند در آینده بهسر ببرد؟ حاضر است بهترین سرمایههای روحانیاش را صرف كند برای پایینترین درجات زندگی، آن هم برای دیگران. با نزدیك شدن به شیطان خود را هلاك میكند برای فخرکردن به دیگران، و این بدترین آیندهنگری است. انرژی فراوان جسمی و روحی خود را صرف میكند برای اینكه مثلاً الآن این خانة من چقدر ارزشش زیاد شد و الآن كه آهن دوبرابر شده است، خانة من هم دوبرابر شد!! حالا یکی از خود بپرسد در كیفیت انسانی این فرد، آهنها چقدر ارزش دارد؟ مسلّم؛ هیچِ هیچ! داراییهایش عموماً داراییهای بیكیفیت است، چیزهایی دارد كه نداشتن آنها هیچ ضرری به او نمیزند، بله من و شما معتقد هستیم چیزهایی كه نداشتن آن مزاحم زندگی ما میشود و ما را گرفتار فقر میكند، باید به نحو متعادل بهدست آورد، باید سقفی داشت كه باران روی سر ما نیاید و مسلّم جهانی که خدای کریمِ حکیم مدیریت میکند آنقدر بخیل نیست که نیاز ما را در این حدّ برآورده نسازد. باید حوصله داشت، امّا بقیّهاش چیست؟ بقیّهاش داراییهای خیالی بیکیفیت است. در خودتان تأمل كنید چقدر در گذشته با خیالات پوچ، عمر خودتان را تلف كردهاید.
امیرالمؤمنین علی(ع) هر روز اموال بیتالمال را تماماً به صاحبانش میرساندند و كف آن را هم جارو میكردند و بعد به خانهشان میرفتند، چون میخواستند داراییها را به ثمر برسانند. در تاریخ داریم كه شبی پیامبر خدا(ص) با اینكه زمان خوابشان بوده، امّا هنوز نخوابیده بودند و چراغ اطاقشان روشن بود، اباذر و عثمان در كوچه میرفتند، دیدند چراغ خانة پیامبر خدا(ص) روشن است، رفتند پرسیدند: یا رسولالله! چرا بیدارید - چون در اسلام بعد از نماز عشاء بیداری نداریم، حتّی جلسات دینی هم بهتر است قبل از نماز تشكیل شود و بههمین جهت بیداری پیامبر(ص) در آن وقت، غیر مترقبه بوده است- پیامبر خدا(ص) فرمودند؛ خوب شد آمدید، دو درهم پیش من مانده بود، این دو درهم را به فقرای مدینه بدهید تا من بتوانم راحت بخوابم. حضرت از این طریق آن پول را فعّال كردند و به ثمر رساندند، چون این پول اگر امشب به مستحقش رسید، فردا به كار میافتد. اما اگر صدهزار تومان داشته باشید و فقط بخواهید با آن بر دیگران فخر کنید، پولتان فعّال نیست، پولتان كه فعّال نشد، در اثر نگهداری آن موجب ظلم به جامعه میشود و عقوبت میشوید. داراییهای تجملی، داراییهای فعّالی نیستند، فقط وَهمزا هستند، داراییهای وهمیاند. اسلام مالی كه زندگی را فعاّل نگه میدارد نفی نفرمود.
خودتان را ارزیابی كنید و نگذارید چیزهایی كه هیچ مشكلی از شما حل نمیكند، پیش شما بماند. بدهید به كسی كه مشكلش را با آن حل میكند. شاید بگویید احتمالاً در آینده میخواهم، اگر كسی همین حالا این چیز را بخواهد و شما شاید یك روزی بخواهید، عاقلانه است آن چیز نزد كدامیك از شماها باشد؟ اگر چیزی را كه حالا نمیخواهید به نیازمندش بدهید، میگویند سخاوتمند شدهاید. انسان سَخی و سخاوتمند، آدم عاقلی است و آدمهای پرسخاوت، خیلی بیشتر عاقلاند. داراییهایی كه انسان كنز كند، یعنی اموالی كه فعلاً بهدرد بقیّه بخورد، ولی ما آنها را نگه داریم؛ روز قیامت وَبال جان ما میشود، انسان را با همة اینها میسوزانند و واقعاً هم میسوزد، چون چیزی كه مورد نیاز بقیه بود و عملاً مزاحم زندگی ما بود، از خود دور نكردیم. قرآن میفرماید: «وَالَّذِینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ»؛(273) هركس طلا و نقره را جمع كند - كه منظور، پول رایج زمان است- و آن را در راه خدا انفاق نكند، در عذاب سختی خواهد بود. چون باید میفهمید وجود این اموال در نزد او چه مشكلاتی برای دیگران از یك طرف و برای خود او - با تحریک وَهمیه - از طرف دیگر بهوجود میآورد.
میفرماید؛ شیطان میخواهد نظر ما را با این حیله جذب كند كه حالا كه همه میخورند، چرا ما نخوریم، ولی عقل تذكر میدهدكه آدم! تو پایان كار را حساب كن، توجّه به خوشیهای دنیا برای تو حجاب میشود كه انتهای كار را نبینی، چرا به پیامبر خدا(ص) نگاه نمیكنی. پیامبر خدا(ص) كه میتوانست همة این امكانات را داشته باشد. پس چرا به دنبال آنها نرفت؟ اهلالبیت و اولیاء خدا(ع) چرا به دنبال این امكانات اهل دنیا نرفتند؟ چون عقل داشتند و اجازه دادند تا عقل نصایحش را القاء كند، نگذاشتند میل به دنیا برایشان حجاب شود و در نتیجه نور عقل نتواند به قلبشان برسد. عقل ادامه میدهد:
«آیا رنج خودداری از شهوات و آرزوهای دنیایی بر تو سنگین آمده، ولی سنگینی آتش ابدی را گران نمیشماری؟ آیا فریفتة مردمانِ بیخبرِ فرورفته در وسوسه شیطان شدهای؟ در این هنگام نفس از گرایش به سخن شیطان فاصله میگیرد و به گفتة ملك تمایل پیدا میكند».
همواره این جدال و درگیری بین دو سپاه فرشته و شیطان با تمام ابزارها برقرار است و انسان گاهی به خوبیها متمایل میشود و گاهی به بدیها علاقه پیدا میكند و به همین جهت هم نباید در برخورد با اولین بدی كه از آدمهای بد سر میزند، با آنها مقابله كرد، بلكه باید امید داشت با نور عقل از بدیهایشان منصرف شوند. نباید كاری كرد كه قدرت القاء شیطان در قلب آنها تقویت شود و بر عكس، با برخورد خوب با آنها، زمینة تأثیر نور عقل را در آنها بیشتر كرد. خودتان مثل آنها بد نشوید، ولی آنها را هم به صرف اعمال بدشان بد محسوب نكیند، چون نمیدانید كه در كدام مرحله هستند. ما نباید به زودی افراد را قالببندی كنیم كه این دیگر تمام شد و یك خط دور او بكشیم. تا 40 سالگی آدمها خیلی فرصت دارند و امكان اینكه بدها خوب شوند بسیار هست. به همینجهت ما باید زمینهای بسازیم تا آن ابعادی كه خوبیها را تحریك میكند بهوجود آید، باید به افرادی كه هنوز تصمیم نهایی را نگرفتهاند، كمك كنیم، و باز به همینجهت هم شما ناامید نباشید كه این آقا كه دارد به دین پشت میكند، دیگر امكان اصلاحشدن ندارد، شما از كجا میدانید، آیا در شرایط ثابتی است و دیگر امكان تجدیدنظر در اعمال و افكارش برایش نیست؟ یا هنوز امكان تغییر دارد؟ و لذا قرآن توصیه میفرماید كه بدیها را با خوبیها دفع كن، چون ممكن است آنكس كه بین تو و او دشمنی برقرار بود به دوستی بسیار صمیمی تبدیل شود:«وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ، اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَكَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ»؛(274) خوبی و بدی مساوی نیست، با توجه به این نكته؛ بدی را به بهترین نوع دفع كن كه در آن صورت همان كسی كه بین تو و او دشمنی حاكم بود، دوست صمیمی تو میشود. همین انسانی كه به دین پشت كرده و عملاً دشمن شماست اگر شروع كنید آرامآرام در قلبش جا باز كنید، چون هنوز شخصیتش ثابت نشده است و تمام قلبش را شیطان اشغال نكرده است، امكان تغییر مسیر برایش هست. ما عموماً وظیفهمان را خوب انجام نمیدهیم و انسان و مسائل درونی او را كه عرصة تلاش شیطان و ملك است، نمیشناسیم. انسان خیلی وسیعتر از آن است كه به راحتی یك وسوسة باطل توسط شیطان تمام وجودش را اشغال كند. این فكری كه شما امروز از این فرد میبینید، همة فكر او نیست، حوصله كنید فردا و پسفردا یك فكر دیگری دارد.