اگر روحتان استعلاء را طلب كرد، شیطان دارد بر قلب میدمد. استعلاء بر همسر، استعلاء شیطانی است. گاهی شیطان میگوید: اگر طرف مقابلت خواست از حقّ خود تجاوز كند، نگذار. بنابراین حقّش را هم نده، تا جلوتر نیاید، یا پُر رو نشود. اوّل ما را حساس میكند كه مواظب باش پایش را از گلیمش جلوتر نگذارد، ولی بعد نتیجة دوم را میگیرد كه اگر حقّش را بدهی پُررو میشود، پس حقّش را نمیدهی تا از حقّش جلوتر نیاید. این همان وسوسة شیطان است كه دارد در روح ما میدانداری میكند. زنها هم میگویند: ما زن هستیم، ضعیف هستیم، اگر از اوّل كوتاه بیاییم، مردها پُررو میشوند. بنابراین از اوّل زیر بار نمیرویم، و خلاصه از این طریق استعلاء شروع میشود. این وسوسهها و طلب استعلاءها زمینة الهام ملك را در قلب از بین میبرد و از همه بدتر همین است كه روح انسان با ملك ارتباط نداشته باشد و از صفا و صمیمیت لازم محروم باشد و با شیطان ارتباط داشته باشد، همراه با کبر و تنگنظری و بدبینی.
فرمود: «جدال و ستیز و نظرنمایی همه از وسوسههای شیطانی است»؛ «نظرنمایی» كه عرض شد یك نحوه از ریا است، صفت خیلی بدی است. تمام فرهنگ غرب همین نظرنمایی است، تا دیدههای دیگران را به خود جلب كند. مسابقات را نگاه كنید؛ یكوقت من میخواهم بدوم، به شما میگویم: بیا با هم بدویم كه انگیزه داشته باشیم و خسته هم نشویم، كه این كار پسندیدهای است. اما یكوقت میخواهم به شما ثابت كنم كه من بهتر از شما هستم. این حالت، حالت شیطانی است. در حالی كه در یك شرایط غیر شیطانی و صمیمی، نباید شما بر ما باشید، بلكه باید با هم باشیم. اروپا در فرهنگ ایجادشده در رنسانس، پس از پشت كردن به بندگیِ خدا، اوّل روحش شیطانی شد، بعد فرهنگ استعلاء افراد بر یکدیگر را شروع كرد. ما هم به اندازهای كه به اروپا نزدیك شویم، ناخودآگاه فرهنگ شیطانی را در زندگی و فكر خود جاری میسازیم. هر جا خودنمایی است، برنامه «اَنَا خَیْرٌ مِنْه» در صحنه است كه آن شیطانی است.
شهیدآوینی(ره) میگوید: در هنر قدیم هنرمند پیدا نبود، هنر پیدا بود، بنابراین هنر الهی بود. ولی در هنر جدید بیشتر نام و شهرتِ شخصیت خود هنرمند در صحنه است، اصلاً هنری نمانده است. میخواهد از طریق استعدادی که دارد، خودش را مطرح كند، به همین جهت میگوید: هنر امروز سراسر ظهور نفس امّاره است، چون هنرمندنمایی است و نه حقنمایی. هنری كه حق نما است، هنر الهی است، شیطان گفت: «اَنَا خَیْرٌ مِنْه»؛ یعنی من بهترم از آدم، در حالی كه آدم؛ اسماء الهی را به نمایش گذارد و نه خودش را، در منطق شیطان «من» در كار است. ملك میگوید: حق بهتر است و لذا به جهت ظهور اسماء الهی، اهل سجده به آدم است بنابراین با سجده بر آدم نشان داد، در موقع ظهور حق، خودش را خاك میكند، تا مانع ظهور حق نباشد.
هر وقت در قلبتان احساس كردید دارید حق را نشان میدهید شكر كنید، ولی هر وقت سواد خودتان را میخواهید نشان دهید، بدانید كه شیطان پشت حرفهایتان خوابیده است. اگر شیطان وارد زندگی ما شد، از همهچیز محروم میشویم. شیطان خودش چی دارد كه شما بخواهید از او فایده بگیرید؟! از الهام ملك محرومشدن محرومیت كمی نیست. مسابقات فرهنگی به روش غربی، فرهنگ استعلاء و نظرنمایی است، بنابراین هیچوقت از این مسابقات نفع نمیبرید، هیچ وقت جوانانی كه در این دستگاهها وارد شوند، اصلاح نمیشوند، چون فرهنگ آن از شیطان است. در تاریخ داریم كه جوانان مدینه جهت زورآزمایی سنگی را بلند میكردند، پیامبر خدا(ص) را به داوری خواستند كه ببیند قدرت كدامشان بیشتر است. پیامبر(ص) موضوع را عوض كردند كه چرا شما تلاش میكنید كه بر هم باشید، فرمودند: «اَشْجَعُ النّاسُ مَن غَلَبَ هَواهُ»؛(233) شجاعترین مردم كسی است كه بر خود و بر امیال خود حكومت كند. آنوقت در همین اسلام میگوید شمشیرزنی مستحب است، دیگر در آن حالت، چه كسی برتر است مطرح نیست، بلكه تشویقی است جهت مهارت بیشتر و آمادگی بر سركوبی دشمنان حق، مثل اینكه میگویند نمازخواندن خوب است. حالا چه كسی برتر است؟ كسی كه نیت خالصتر و تواضع بیشتر دارد، اصلاً دستگاه دین سراسر نور است و توحید، حالا اگر از دستگاه دین درآیید، سراسر ظلمت است و استكبار. دین میگوید: شمشیر بزن، اسبسواری بكن و مسابقه بده و در اسبسواری بُرد و باخت هم داشته باش، امّا این یك عمل مستحب است، یعنی به اندازة نیّتِ برتر، دارای ارزش هستی، مواظب باش به اندازة استعلاء كه در اثر بهتر شمشیرزدن بهدست میآوری، برتر نباشی. نمونة آن را هم در جنگ خندق میبینید كه شمشیری كه صاحب آن در نهایت خلوص به حركت در آورد، مفتخر میشود به «لَضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَین»(234) یعنی آن شمشیرزدن، از عبادت جن و انس برتر میشود، به جهت خلوص حضرت علی(ع)، و نه بهجهت قدرت آن حضرت. حضرت علی(ع) متوجّه شدند حالا كه هیچكس در مقابل عَمْروبنعبْدُوَد جلو نمیرود باید برای خدا جلو بیایند. حضرت در آن جریان نشان دادند كه برای خدا، تمام چیزها را كنار گذاشتهاند و حتی مواظب بودند خشمشان عامل تحریكشان نشود. مولوی در رابطه با خشمی که عمروبنعبدوَد با انداختن آب دهان بر صورت مبارک علی(ع) میخواست در آن حضرت ایجاد کند؛ میگوید:
او خـدو انـداخت بـر روی علـی
افتخـار هـر نبــیّ و هـر ولــیّ
او خدو انداخت بر رویی كه ماه
سجده آرد پیش او در سجدهگاه
در آن حال حضرت با تمام آرامش و وقار از روی سینه عَمْروبْنِعَبْدوَدْ بلند شدند و چند قدمی حركت كردند و دوباره جنگ را با آن دشمن خدا شروع كردند و در نهایت او را كشتند. وقتی از حضرت علت بلندشدن و دوباره جنگكردن را پرسیدند و حضرت جریان آب دهانی كه به صورت مبارکشان انداخت را مطرح كردند، آنهایی كه اهل دل بودند فهمیدند علی(ع) تا كجا بر شیطان مسلّط است. مولوی ندا سر میدهد كه ای علی!
تیغ حلمت جان ما را چاك كرد
آب علمت خاك ما را پاك كرد
یعنی ای علی! این حلم و بردباریات تمام وجود ما را در مقابلت، چاكچاك و هیچ و نابود مینماید، همچنانكه نور علم تو، زندگی خاكی ما را از انحراف و گمراهی نجات داد. ای علی! تو بیش از آنكه با شمشیر، دشمنانت را به قتل برسانی، با شكیبایی و صبر آنها را هیچ و پوچ كردی و كشتی، میگوید:
بازگو، دانم كه این اسرار هُوست
زآنكه بیشمشیر كشتن كار اوست
در واقع آن حضرت با عمل خود در مقابل بیادبی عمروبنعبدود:
گفت من تیغ از پی حق میزنم
بنـدة حـقام نـه مأمور تنــم
شیر حقّـم، نیستم شیر هـــوا
فعل من بر دین من باشد گواه
خون نپوشـد گوهر تیـغ مــرا
باد از جـا كـی بَرد میـغ مـرا
تــا اُحـِبُّ لِلّهْ آیــد نـــام مـن
تا كه اَبْغَضْ لِلّهْ آیـد كام مـن
در چنین شرایطی است كه میتوان به آن حضرت گفت:
تو ترازوی اَحد خُو بودهای
بل زبانِهْ هر ترازو بودهای
چون قلب حضرت سراسر محل الهام ملك و نمایش حق است، لذا است كه به زبان حال خواهد گفت:
سایهام من، كدخدایم آفتاب
حاجبم من، نیستم او را حجاب
یعنی من سایهای هستم كه خداوند آفتاب من است و لذا من حجاب نیستم كه خود را بنمایانم و حق را در عمل خود پنهان كنم، بلكه حاجب حقّم و وسیلة ظهور و بروز حق میباشم.
اگر خودمان را اسیر جدل و ستیز و عجله و خودنمایی كردیم، از چنین قلبی و از وزیدن الهام ملك محروم میشویم، از وزیدن انوار ملائكهای كه به تعبیر قرآن: «یَسْتَغْفِرونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» برای مؤمنان طلب استغفار میكنند و زنگار كدورت را از قلب آنها میزدایند تا به راحتی با عالم غیب ارتباط پیدا كنند.