تربیت
Tarbiat.Org

هدف حیات زمینی آدم ملک، شیطان، هبوط
اصغر طاهرزاده

نزدیكی به طبیعت و شروع سختی‌ها

علامه طباطبایی(ره) می‌فرمایند:
«درختی كه نباید آدم بدان نزدیك می‌شد، درختی بوده كه نزدیكی بدان مستلزم تَعَب و بدبختی در زندگی دنیا بوده و آن این‌كه پروردگار خود را فراموش می‌كند و از مقام او غفلت می‌ورزد».
التفات داشته باشید كه بحث در خصوص سرّ حیات دنیایی آدم است كه اگر آن اَسرار خوب روشن شود، زندگی زمینی معنی خود را پیدا خواهد كرد. لذا می‌فرماید: اگر به طبیعت نزدیك شوید، یعنی طوری در این دنیا زندگی كنید كه طبیعت، مقصد انسان شود، بعد از به دست آوردن جزئی و شاخه‌ای از این طبیعت، باز جزء و شاخه دیگری از آن را می‌خواهید، چون شاخه‌شاخه است. اگر ابتدا خانة انحصاری بخواهید که جدا از پدر و مادر و به تنهایی در آن زندگی کنید، بعد از آن، شهر بزرگی می‌خواهید که این‌همه خانه را در خود جای دهد و اگر شهر بزرگ بخواهید، بعد از آن خیابان‌هایی می‌خواهید تا بتوانید در خانه‌های بزرگ و گسترده و دور از همدیگر به‌سر ببرید. چون وقتی شهر كوچك است و خانه‌ها نزدیك همدیگر، با یك جاده معمولی هم می‌توان رفت و آمد كرد، این وقتی است که چندخانواده در یك خانه زندگی ‌كنند و هر كدام در یك اطاق، لذا سر به این اطاق می‌زنید و می‌گویید مادر حال شما چطور است؟ به آن اطاق سر می‌زنید و می‌گویید برادر یا عمه یا خاله حالتان چطور است؟ خودت هم در یكی از این اطاق‌ها زندگی می‌كنی، پس رفت و آمدی هم نخواهید داشت كه این همه وسیله نقلیه و این همه جاده نیاز داشته باشید. اما وقتی بیشتر از یك اطاق از این طبیعت خواستید، یعنی وقتی خانه‌های مستقل به وجود آمد، دیگر انسان‌ها نزدیك هم و در یك خانه نیستند، از همدیگر دور می‌شوند، حالا باید با تلاش و زحمت بیشتر جاده‌های وسیع و طولانی بسازند تا بتوانند به دیدار همدیگر بروند. این یك مثال ساده بود برای روشن شدن این قاعده كه هر چه كمتر در طبیعت تصرف كنید، كمتر به تعب و سختی می‌افتید، و برعكس، اگر نیازهای‌مان را در آنچه نزد خدا است قرار ندهیم و در آنچه در طبیعت است قرار دهیم، سختی‌ها و مشكلاتمان شروع می‌شود و نقص‌هایمان در این رابطه رخ می‌نمایانند، در واقع این‌ها نقص‌هایی است كه با نزدیكی به شجرة شاخه‌شاخه برایمان پیدا شد. وقتی با ساختن شهرهای بزرگ فاصله‌ها زیاد شد و نیازمان به ماشین سواری رخ نمود، حالا جاده اسفالت می‌خواهیم، پس قیر و پالایشگاه و وسایل و ابزارهای پالایشگاه را می‌خواهیم، هزار زحمت برایمان ظاهر شد، همة این‌ها از لوازم نزدیكی به شجره ممنوعه‌ای بود كه خداوند نزدیكی به آن را نهی فرموده است. این یك نمونه از آن مطلب است ‌كه هر چه به طبیعت نزدیك بشوید، به تعب می‌افتید و از بهشت خارج می‌شوید، آن وقت نقص‌ها و زشتی‌ها ظاهر می‌شود.
علامه(ره) می‌فرمایند:
«در آیه 22 سوره اعراف دارد؛ همین كه از آن درخت چشیدند، عیب‌هایشان بر ملا شد: «فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْءاَتُهُمَا» به علت نزدیكی به طبیعت، نقص‌های آن‌ها پیدا می‌شود، حالا هر چه بیشتر به آن نزدیك شوند- به امید بر طرف شدن نیاز- نیازشان بیشتر می‌شود».
پس این قاعده را نباید فراموش كنیم كه هركس به طبیعت نزدیك شود، نقص او مرتفع نمی‌شود، بلكه برعكس نقصش زیاد می‌شود. حالا ماشین كه خریدیم و جادة طولانی هم كه كشیدیم، تصمیم می‌گیریم ادارة صدور شناسنامه كه در اولین خیابان بود به یكی از شهرك‌های اطراف منتقل شود، چون هم خیابان‌ها وسیع است و هم ماشین داریم، و بدین شكل ماشین تندرو و جاده وسیع، زحمت ما را بیشتر كرد، و فكر كردیم شهرها را گسترده كنیم تا راحت‌تر باشیم، در حالی كه منابع رفع نیاز ما از دسترس ما در محلی دورتر قرار گرفت و این زحمت‌ها را زندگی پنداشتیم، چرا كه فراموش كردیم زندگی نزدیك نشدن به این شجره ممنوعه است و نه نزدیك‌شدن، و لذا مرتب ضعف‌ها و عیب‌ها آشكار و افزون شد و با نزدیكی به طبیعت شاخه‌شاخه، به جای برطرف شدن نیازها، آن نیازها افزون‌تر و متنوع‌تر گشت و به عنوان عیب و نقص ما را به برطرف‌كردن آن نیازها وادار نمود.
پس مشخص شد چرا می‌فرمایند:
«درختی كه نباید آدم به آن نزدیك می‌شد، درختی بود كه نزدیكی بدان مستلزم تعب است (و نه گناه) و موجب بدبختی در زندگی دنیایی می‌شود و موجب غفلت از پروردگار می‌گردد».
با قرب به شجره ممنوعه شرایط آن‌چنان مشكل می‌شود كه در آن، شرایطی که دینداری موجب قرب به خدا است، در تنگنا قرار می‌گیرد. حالا در نظر بگیرید در چنین شهر‌های گسترده چگونه می‌توان آرامش در عبادت را برای خود حفظ كرد و دائم قلب را آماده تجلیات نور پروردگار قرار داد؟ در حالی‌كه كثرت در مقابل وحدت است، و شجره در آن بهشت تمثّل كثرت است و نزدیكی به آن به عنوان دوری از دستور خدا است و مساوی است با فاصله‌گرفتن از انوار حضرت اَحد. عین همین مسئله در زندگی زمینی با نزدیكی به دنیا پیش می‌آید، چون هر چه به دنیا نزدیك شویم، به كثرت نزدیك شده‌ایم و نزدیكی به كثرت مساوی است با فاصله‌گرفتن ازحضرت اَحد، به همین دلیل دلی که مشغول دنیا است امكان مأنوس‌شدن با حضرت اَحد برایش غیرممكن است.