تربیت
Tarbiat.Org

هدف حیات زمینی آدم ملک، شیطان، هبوط
اصغر طاهرزاده

فلسفة ارسال رسولان

بعد از این جمع‌بندی، بحث فلسفه حیات زمینی آدم(ع) را با آیات مطرح‌شده در سوره مبارك طه ادامه می‌دهیم به امید این‌كه نكات جدیدی به بحث‌های قبلی اضافه شود.
می‌فرماید:
«وَ لَقَدْ عَهِدْنا اِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً».(196)
با تمام اطمینان بدان كه ما با آدم عهد كردیم و از قبل به او سفارش كردیم، ولی او آن عهد را فراموش نمود و ما در او اراده‌ای برای انجام تعهدش ندیدیم.
این‌كه می‌فرماید: از قبل با آدم عهد كردیم، یعنی در ذات و بنیان وجودش، این سفارش را كردیم، و باید آن عهد و سفارش یك نوع عهد تكوینی باشد و نه تشریعی. قبل از این‌كه آدمی به‌وجود آید بر بنیان آدم و آدمیت یك چنین چیزی نهادیم كه به این شجرة ممنوعه نزدیك نشود. و این همان مقام ذاتی آدم است. این عهد در مقام تشریعی نیست، چون تازه وقتی آدم در این دنیا آمد، بحث تشریع پیش آمد. آیه می‌فرماید: ذات انسان چنین توانایی را دارد كه ما به آن بگوییم در ذات خودت به شجرة ممنوعه نزدیك نشو و نشود، ولی اقتضای آدمیتش این‌طور بود كه نزدیك شد و آن نهی را فراموش كرد. همان‌طور كه در فطرت همة انسان‌ها این اصل نهفته است كه بدی نكنند، ولی همیشه به فطرت نظر نمی‌كنند، ریشة آن در آدمیت آدم‌هاست. و لذا فرمود: «فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» و او آن عهد فطری را فراموش كرد.
علامه طباطبایی(ره) در ذیل این آیه می‌فرمایند:
«در این قسمت نیز فلسفه تشریع دین و ثواب و عقاب را با داستان آدم(ع) مطرح می‌كند. صورتی از زندگی دنیا در بهشتِ برزخی برای آدم متمثّل شد و حال برای بنی‌آدم مجسّم می‌سازد كه در بهترین قوام خلقش كرد و در بهشت اعتدال منزلش داد و از تعدّی به سوی افراط یا تفریط كه همان پیروی هوای نفس و دوری از خدا است، تهدیدش نمود زیرا موجب از بین‌رفتن همة سرمایه‌هایش می‌شود، تا آن‌جا كه به او بگویند از بهشت نعمت‌ها به كلّی بیرون گشته، به مهبطِ شقاوت هبوط كن. لذا آیه می‌فرماید: سوگند می‌خورم كه آدم را در گذشته وصیتی كردم، ولی وصیت را ترك كرد و ما او را نیافتیم كه در حفظ آن وصیت عزم جازمی داشته باشد، یا بر آن وصیت صبر كند، كه آن «عهد» همان نهی از خوردن درخت بود - البته نهیِ ارشادی و نه نهی مولوی و تشریعی- و لذا عمل‌نكردن به آن نهی، تَعَبِ گرسنگی و تشنگی و عریانی را به همراه داشت و نه معصیت و مؤاخذه اُخروی را».
آیه می‌فرماید: ما برای آدم یك ارادة محكم نیافتیم. یعنی؛ آدمیت این‌طوری است كه نسبت به سفارشات الهی در فراموشی می‌افتد. چرا از آن بهشت بیرونش می‌كنیم؟ چون جزای فراموشی، خروج از بهشت است. حالا چطور این خروج را جبران ‌كنیم؟ برای انسان مذکّر می‌فرستیم و یاد او می‌آوریم تا اگر خواست این فراموشی و نسیان را جبران نماید. آری؛ لازمة فراموش‌کردن ذكر الهی، سقوط و هبوط در عالم شجره و كثرات است. علامه(ره) فرمودند: خداوند در این آیه دارد می‌گوید چطور شد كه دین فرستادیم. شما از خودتان سؤال می‌كنید كه چرا مرا در این دنیا فرستادی؟ جواب می‌دهد كه اقتضای آدمیت؛ یعنی نزدیكی به شجرة ممنوعه، تو هم از آدمیت بی‌بهره نیستی، پس آدمیتِ تو كه عبارت باشد از خودت، به زمین نزدیك ‌شد، چون زمین صورت شجره است. می‌گویید چرا پیامبر فرستادی؟ می‌فرماید: برای این‌كه در هبوط و در گرفتاری بین كثرات دنیا، بتوانی مشكل خود را جبران كنی، تا بهشت برای همیشه سرمایة حقیقی تو شود. علامه(ره) فرمودند: صورتی از زندگی دنیا در بهشت برزخی برای آدم ممثّل شد و زندگی دنیا را با همة بایدها و نبایدها روبه‌روی او گذاردند و او را از رفتن به سوی دنیا با تمثّل شجره، نهی كردند.
حالا اگر بخواهند دنیا را به صورت برزخی‌اش متمثّل كنند، آن دنیا به صورت شجره خواهد بود و به او گفتند: به آن شجره نزدیك نشو «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَه» یعنی؛ به طرف دنیا نرو! قبلاً عرض شد كه شجره، صورت همان كثرت دنیا است و بدین شكل صورتی از زندگی دنیایی، در بهشت برزخی برای آدم متمثّل شد و آدمیت آدم به سوی آن شجره رفت. جنس آدمیت این است كه به طرف آن شجره برود و كار انبیاء این است كه او را از این نزدیكی نهی كنند و او هم بر اساس آدمیتش به توصیة آن‌ها عمل نكند، بعد انبیاء به او تذكّر بدهند و او پشیمان شود.
یك تفاوت بین آن بهشت و این دنیا هست، در بهشت برزخی اوّل نهی بود و بعد نزدیكی، در دنیا اوّل نزدیكی است و بعد نهی. شما همه‌تان در دنیا هستید، همین‌كه در دنیا قرار دارید، یعنی به شجره نزدیك هستید، خداوند در این آیات برای بنی‌آدم مجسّم می‌سازد كه در بهترین قوام و شرایط خلقش كرد، یعنی در بهشت اعتدال منزلش داد و از تعدّی و حركت به یك‌سوی افراط و تفریط كه همان پیروی از هوای نفس و دوری از خداست، نهی‌اش نمود و تهدیدش كرد كه آن كار موجب از بین‌رفتن همه سرمایه‌هایش می‌شود ولی آدمیت آدم چنین اقتضایی داشت که آن نهی را فراموش نمود و در نتیجه کار به آن‌جا کشید که به او بگویند از بهشتِ نعمت‌ها به كلّی بیرون برو و در سرگردانی دنیا گرفتار باش.