ملاصدرا(ره) در ادامة موضوع جنگ بین ملک و شیطان در قلب، تحت عنوان «تذكّری نورانی» دو اصل را بازگو میكنند؛ یكی اینكه اصل مقامات ملكی چیست و دیگری اینكه اصل صفات شیطانی کدام است. قبلاً بحث جنگ بین ملائكه و شیطان را مبنی بر این كه آنها در قلب چه تحركات و چه تلاشهایی دارند، مطرح فرمود. حال در اینجا میفرمایند: اصل صفات ملكی نورِ علم و روح معرفت و برهان است، «معرفت داشتن به حقایق» آیه و نشانة مقامات و صفات مَلكی است و بر عکس آن، اصل صفات شیطانی، جهل و ضلالت است. «جهلِ» نسبت به حقایق غیبی عالَم، باعث میشود كه صفات شیطانی در شخصیت انسان به راحتی پذیرفته شود، همانطور كه معرفت و علم باعث میشود الهام ملك در شخصیت انسان به راحتی جذب گردد.
ملاحظه فرمودهاید كه گاهی افرادی در معرض حرفهای الهی و سخنان هدایتگرانه قرار میگیرند، ولی منطبق بر آنها نمیتوانند عمل نمایند. ریشهاش در این است كه آنها نتوانستهاند مبانی معرفتی خود را كه منجر به پذیرش آن سخنان میشود، استحكام بخشند. میفرمایند: معرفت به حقایق باعث پرهیزگاری میشود. چون حقیقت علم مشخص است. علم یعنی آگاهی به اینكه چه چیزهایی واقعی و چه چیزهایی غیرواقعی و سرابی است، پس معرفتِ حقیقی، خواهینخواهی پرهیزگاری را به دنبال خود میآورد، زیرا به جهت معرفت نسبت به حقایق، انسان میفهمد كه دنبال یك سلسله اعمال و امیال نباید برود، چون حقیقتی ندارند.
پرهیزگاری همان ریاضت و كنترلكردن نفس است از گرایش به چیزهایی كه حقیقت ندارند. ریاضت علمی غیر از ریاضت احساساتی است. پرهیزگاری یعنی یك ریاضت عالمانه. پرهیزگاری یعنی روح در شرایطی قرار بگیرد كه موانع صعودش را بشناسد. پرهیزگاری از جنس عمل است، ولی شناختن اینكه چرا نباید به دنبال امیال رفت، از جنس علم است. علم و شناخت وقتی درست باشد، به سرعت عملزا است. وقتی انسان آگاه شد كه چه چیزی را باید بخواهد و چه چیزی را نباید بخواهد، عملِ گرایش به سوی آنچه باید بخواهد و دوری از آنچه نباید بخواهد در او محقّق میشود.
میگویند: انسان موجودی است اخلاقی و در حدّ دانستن حقایق متوقف نمیشود، بلكه نسبت به حقایق برای خود تكلیف و باید و نباید میآفریند. همین كه چیزی را حق دانست میخواهد كه آن را داشته باشد. اینكه میخواهد داشته باشد دیگر عمل است و در نتیجه نزدیكی به آن را در خودش اراده كند. پس مشخص شد اگر انسان بتواند معرفت صحیحی پیدا كند، پرهیزگاری او شروع میشود و پرهیزگاری یعنی رفع موانع، و حالا رفع موانع همان، و تجلّی انوار ملكوت همان. اینها دو تا چیز نیست، بلكه یكی مقدّمة دیگری است. انسان از جنس غیب است، پس اگر موانعِ ارتباط با غیب را از جان خود برطرف کرد، به خودیخود نسیم مَلك به جانش میرسد. در راستای ارتباط با عالَم ملكوت، ظرائف خیلی منضبط و عمیقی مطرح است، و راه و روش محققکردن این ظرائف در خود، همان اجرای دقیق شریعت الهی است.
اگر به شریعت الهی توجه كنید از دو حال بیرون نیست، یا شما را متوجّه وجودات غیبی میكند - بهعنوان عقاید حقّه- یا دستوراتی میدهد که میخواهد شما را از موانع ارتباط با وجودات غیبی آزاد مینماید. عموماً شریعت یا عبارت است از توجّه و ایمان به حقایق غیبی، و یا دستوراتی است كه مقصد آن تزكیة قلب است از حجابهایی كه مانع ارتباط با حقایقاند.