تربیت
Tarbiat.Org

هدف حیات زمینی آدم ملک، شیطان، هبوط
اصغر طاهرزاده

فوق خشم‌ها و خرسندی‌ها

جان‌های خلق پیش از دست و پا

می‌پـریـدنـد از صفا سوی وفــا

یعنی خودی نداشتند در مقام عبودیتِ پرنشاط ‌بودند. اهبطوا؛ یعنی بروید كه شما را به خود واگذاشتیم! در شرایط هبوط است كه انسان‌ها «حبس حرص و خشم و خرسندی شدند».
شما این را بدانید كه گرفتار خرسندی‌شدن، همان قدر گرفتاری است كه گرفتار غم‌شدن، چراكه طلب نشاط و نیاز به نشاط، چیزی جز همان دفع خشم نیست و عموماً انسان‌ها در گرایش به دنیا اسیر این نوع چیزها هستند. بعضی‌ها كه حادثه‌ها را خیلی خوب ارزیابی می‌كنند، می‌دانند كه مثلاً وقوع این حادثه‌ طبیعی است و باید به‌وجود می‌آمد. درست است كه حق نیست كه این آقا این طور عمل بكند، ولی بعد می‌بینید كه عمل می‌كند و شما هم در مقابل آن عمل، تكلیف خودتان را می‌دانید و به‌جهت باطل‌بودن آن كار، موضع خاصی می‌گیرید، هرچند دلتان هم می‌خواهد كه این آقا به جای این‌كه عامل اجرای عمل باطل بشود، مجرای ظهور حق می‌بود و این كار به دست او انجام نمی‌شد، ولی می‌بیند كه مردم این عمل حق را نمی‌خواهند، اینجا شما فقط تكلیف انجام می‌دهید، آیا باید حرص هم بخورید؟ و حرصی را به خود تحمیل کنید كه اضمحلال روح را به همراه داشته باشد و جهت‌گیری معنویتان را از بین ببرد؟ مسلّم نه، چون بنا دارید در بهشتِ عبودیت خویش مستقر باشید و لذا فقط تكلیف انجام می‌دهید، در این حالت انسان فوق خشم‌ها و خرسندی‌ها است، ولی اگر كسی اسیر حرص‌ها شد و خودش را در تنگنای مشكلات فرو كرد، این شخص اسیر حرص‌هاست، غمش، غم اسیرانه است، شادی‌اش هم شادی اسیرانه است. می‌گوید: بر عکسِ ملائکه؛ تو برای خودت خود قائل هستی و به خود نظر داری، همین باعث می‌شود كه محو جمال خوبی‌ها نشوی و خوبی‌ها را نبینی.
گفـت لیـلی را خلیفـه كـانْ تویـی

كز ‌تو مجنون‌ شد ‌پریشان ‌و غَوی

از دگـر خوبان تـو افزون نیستـی

گفت: رُورُو!،چون‌تومجنون‌نیستی

باخودی‌تو، لیك‌مجنونْ‌بی‌خوداست

در طریق‌عشق بیداری بد است

«با خودی تو» یعنی؛ تو «خود» داری و لذا نمی‌توانی خوبی‌ها را ببینی، تمام وجودت نظر به زیبایی‌ها نیست، یك ‌نحوه هوشیاری و به خود‌بودن داری، و در نتیجه مست نظارت بر زیبایی‌ها نیستی، تو خودت را به حادثه‌ها وصل كردی. تو خودت را به ثابت مطلق وصل نكردی تا در نتیجه، هیچ‌ات ‌كند و جای همة منیت‌‌هایت را بگیرد. گفت: «عشق آن زنده گزین كو باقی‌ است»؛ یك وقت است آدم خودش را از طریق عبودیت به حق وصل می‌كند، این كه مشكلی نیست، چون چیزی برای خود جز بندگی خدا نگذارده، یعنی جز هیچ‌بودن خود چیزی برای خود باقی نگذارده، چنین كسی فوق حرص و خشم و خرسندی است و لذا هبوط نكرده تا گرفتار شرایط هبوط گردد، ولی ما گاهی در كوتاه‌بودن طاق حادثه‌ها له می‌شویم، چون حادثه‌ها را در نظارت حكم الهی نمی‌نگریم، بلكه نسبت به خود ارزیابی می‌كنیم. ولی اگر بدون نظر به خود و به صِرف بندگی خدا به حادثه‌ها نگاه كنید، آن‌وقت از هبوط رها شده‌اید.
گویندكه‌درسِقْسین‌شخصی‌دوكمان‌دارد

زان‌هردویكی‌گُم‌شدماراچه‌زیان‌دارد