در دومین نكته میفرماید:
«قلب انسان دو جنبه دارد: یكی جنبة عالی و بخش درونی، كه به جهان غیب و ملكوت راه دارد و یكی جنبة سافل و بخش بیرونی، كه به جهان مادّه راه دارد. اگر نظر بر درون و باطن كرد، از ملائكه بالانشین برخوردار میشود، و اگر به خارج خود و دنیا نظر كرد، تحتتأثیر شیطان قرار میگیرد و یا در بین این دو جنبه سرگردان میماند».
خودتان این نكته را در خودتان حس میكنید. قلب انسان یك جنبة غیبی و یا جنبة توجه به موضوعات برتر عالم دارد، كه به آن جنبة ملكوتی میگویند و آن جنبة درونی نفس است، و انسان با انصراف از بیرون و توجه به درون و باطن خود میتواند با حقایق ملکوتی عالم ارتباط پیدا كند. عمده آن است كه ما آن جنبة باطنی قلب را از حالت بالقوّه به حالت بالفعل درآوریم.
قلب، یك جنبة بیرونی و حسّی نیز دارد كه شما میتوانید با به كارگیری آن جنبه، حواس پنجگانة خود را به سوی مادّیات سوق دهید. هر قلبی اینطوری است. نفس انسان، یعنی منِ او، آن جنبة «نَفَخْتُ فیه مِنْ رُوحی» او است، یعنی یك نفخه غیبی است كه نازل شده است. حالا اگر از همان منظر نگاه كند و به وجه عالم بالا كه از آن نازل شده، نظر داشته باشد جنبة باطنی و غیبی و ملكوتی قلب فعّال میشود و روح با عالم اعلی ارتباط برقرار میكند. و در نتیجه بیشتر در معرض الهام ملك قرار میگیرد، ولی اگر جنبههای بیرونی و حسّی، روح را مشغول كرد و آن را از محل اصلی خود خارج کرد درنتیجه از استقرار معنوی خود خارج گشت، روح به وسوسة شیطان مشغول میشود و شیطان از این طریق میتواند در نفس انسان وارد گردد. و اساساً لازمة مشغولشدن به ظواهر، محرومشدن از بواطن و حقایق غیبی است که محل اصلی و موطن استقرار نفس انسان است.
ظواهر مادی و حسی، خیالاتی را در ما ایجاد میكند كه شیطان میتواند در آن خیالات حضور فعّال داشته باشد. ولی حقایق معنوی خیالاتی در ما ایجاد میكنند که به کمک آنها شوق ارتباط با عالم معنا در شما پایدار میماند. پس اگر قلبتان به باطن هم نگاه كند، خیالاتی در موطن قوة واهمه ایجاد میشود، منتها خیالات نورانی در آن موطن بهوجود میآورد كه عامل و بستر جذبة هرچه بیشتر الهام ملك میباشد. به قول مولوی:
آدمیرا فربهی هست از خیال
گر خیالاتش بود صاحب جمال
یعنی رشد و كمال انسان به خیالات او است، ولی به شرطی كه آن خیالات از عالَم بالا آمده باشد و او را در «وقت» و حضور ببرد، و نه آنکه تحتتأثیر حسّیات عالم مادّه بهوجود آمده باشد و انسان را از وقت و حضور محروم کند.
یكوقت انسان به جنبة بیرونی خودش مشغول میشود، در آن حال خیالاتی كه در او به وجود میآید، خیالاتی است كه وسوسهها را جذب میكند، برای همین هم میگوید اگر خوب دقّت كنید، عموماً شما در خیالاتتان بهسر میبرید، اما گاهی آن خیالات سوی سماء است و گاهی سوی ارض است. بر این مبناست كه نباید دنیا را برای خود جلوه داد، چون در این صورت جنبة پایین و پست عالم، قلب ما را جلب میكند. تمدّن جدید چون از جنبههای غیبی غافل شده، تمدّن جلوهدادن دنیاست، این همه چراغ و روشنی غیرطبیعی كه در این تمدّن مطرح است، به این دلیل است كه جنبة غفلت از باطن بر آن حاكم است، چون از درون تاریك است و نمیتواند حقایق درونی را ببیند، بیرون را بیش از حدّ روشن نگه میدارد تا مشغول بیرون شود و غفلت از درون را نفهمد. این یكی از مظاهر شیطان است و كلّ این تمدّن در دست شیطان است. هر كس به اندازهای كه به این تمدّن نزدیك شود، به شیطان نزدیك شده است. پس در این فراز ما را متوجّه كردند كه قلب انسان دو جنبه دارد و با جنبة درونی میتواند با ملكوت ارتباط پیدا كند و از خیالات صاحب جمالی بهرهمند گردد و در این حالت صورتهای بیرونی و مادی نیز او را از حالت معنوی خارج نمیکند، چون دائماً ریشة خیالاتش را از باطن خود تقویت میکند.