و در طرف مقابل افرادی كه هدایت الهی را نپذیرفتند، افرادی هستند كه درباره آنها میفرماید: «وَ الَّذینَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِایاتِنا اوُلئِكَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیهَا خالِدوُنَ»؛(72) آنهایی كه به این شریعت و هدایت من كفر ورزیدند و حقانیت دین را پنهان نمودند، و آیات الهی را تكذیب و انكار كردند، اینها نه تنها در آتشاند، بلكه اصحاب آتشاند و نمیتوانند از آن جدا شوند.
یكی از حرفهای دین كه اینها آن را عملاً منكر میشوند و بدان كفر میورزند، این است كه دنیا و زندگی دنیایی یك زندگی موقت است و این زندگی دنیایی یك جزء از تاریخ انسان است. همانطور كه امروز، یك روز از تاریخ ابدی ماست كه آن یك حیات دائمی است. اهل کفر به این تذكر كفر میورزند به طوری كه گویا تا ابد در این دنیا هستند و دنیای دیگری هم وجود ندارد. موضوعِ توجه جدّی به زندگی ابدی، نكتهای است كه دین متذكر میشود تا دائماً ابدیت در منظر ما باشد و از حضور آن غفلت نكنیم. انسان وقتی وارد حوزه دین شد و دینداری را جزء زندگی خود قرار داد، آرامآرام این ابدیبودن خود را در همین زندگی زمینی احساس میكند. وقتی كه خوب دینداری كرد، آنوقت با تمام وجود مییابد دنیا قسمتی از تاریخ حیات او است.
علاوه بر امر فوق دیگر چه چیز را كفار تكذیب میكنند؟ اینكه باید در این دنیا از گرایش به دنیا توبه كنند. و دیگر اینكه تكذیب كردند باید تمام این شریعت را عمل كنند و تحت تأثیر حادثههای دنیا قرار نگیرند. اگر كسی بفهمد كه دنیا یعنی چه؛ حادثهها را در دنیا میتواند معنا كند. مثلاً اگر شما در اتوبوسی كه به تهران میروید یكمرتبه وسط اتوبوس یكی با دیگری دعوا كند، شما جای این دعوا را در گستره زندگی خود بسیار کوچک میبینید، چون اندکی بعد مسافران پیاده میشوند و هركس دنبال كار خودش میرود. حالا این دعوا در این اتوبوس چقدر زندگی شما را اشغال میكند و اندازه آن در زندگی شما تا كجا است؟ مطمئناً آن را ابدی نمیبینید و لذا خودتان را همانقدر كه در زندگی شما جای دارد گرفتار آن میکنید و مشخص است كه جای آن خیلی كم است. حالا برگردید به دنیا و آن را با حیات ابدی خود مقایسه كنید، كل دنیا را با یك نگاه واقعبینانه چقدر میبینید؟ آیا جز این است كه این دنیا با تمام طول و عرضش یك حادثهای است از كل حیات شما، حیاتی كه تا ابدیت وسعت دارد. و قرآن به زیبایی تمام، ما را متوجه محدودبودن زندگی دنیایی میكند و میفرماید: «وَ لَكُمْ فِی الاَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ اِلَی حِین»؛(73) و برای شماست مدتی در زمین مستقرشدن و بهرهبردن تا زمانی محدود. تكذیب آیات الهی این است كه این نكته را انكار كنیم. آیا بهترین نگاه به دنیا همان نگاهی نیست كه خالق دنیا به آن انداخته است؟ و میفرماید: ای انسان تو موقتاً در این دنیایِ موقتی باید به کمک دین خدا، خود را شایستة عالم قرب نمایی؟ اگر كسی این نكات را تكذیب و انكار كند آیا میتواند درست زندگی كند و خود را در این دنیا درست درک كند؟ مسلم انكار این نكات موجب میشود كه اصلاً پایگاهی برای معنی زندگی خود پیدا نكند و در نتیجه تمام زندگیاش غفلت میشود، و كسی كه تماماً وجودش غفلت است، تماماً وجودش حرص و غضب میشود. مگر جهنم هم جز حرص و غضب است؟ میفرماید: فردا كه پردهها كنار رفت، جهنم كه صورت حرص و غضب است، از قلبش ظهور میكند: «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ»؛(74) آتشی كه خدا آن را افروخته، از قلب كفار ظاهر میشود و آنها را میپوشاند و تمام اطراف كفار را میگیرد. جهنمی كه وقتی كفار با او روبرو میشوند، سراسر غضب است. میفرماید: «وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیرًا، اِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً»؛(75) برای منكران قیامت، جهنم را آماده كردیم، كه چون آن جهنم را از مكانی دور بنگرند، از آن خشم و خروشی شدید بشنوند. این جهنم صورت حرص و غضب دنیایی انسانها است و حرص و هوس دنیایی در جان انسان غضب میآورد.
بعد از آنكه در آیه 39 سوره بقره شخصیت منكران هدایت الهی را توصیف كرد، در آخر میفرماید: «اُولئِكَ اَصْحابُ النّار»؛ اینها اصحاب آتشاند، یعنی آتش با آنها یگانه میشود و دیگر از آنها جدا نمیگردد، چون دنیا را مقصد گرفتند و در نتیجه حرص و غضب را در جان خود ریشهدار كردند و لذا فرمود: «هُمْ فِیْها خالِدُون»؛ آنها در آتش جاودانه میمانند. یعنی این آدمها در زمین سرنوشت ابدی خودشان را اینطور پایهگذاری كردند كه برای همیشه در عذاب باشند. علتش هم این است كه نتوانستند زندگی زمینی را درست تفسیر كنند، ندانستند زندگی زمینی یعنی چه و كسی كه نتواند زندگی زمینیاش را درست معنا كند و در نتیجه دنیا را مقصد خود بگیرد، حتماً جنس قلبش، جنس غضب و حرص میشود و لذا وقتی كه پردهها كنار رفت، تمام این غضب و حرص به صورت كامل در قلبش ظاهر میشود. پس قلب او شروع میكند به ظهور آنچه در درون داشت، به طوریكه همان حالات قلبیاش اطراف وجودش را میگیرد و دیگر هم نمیتواند از آن خارج شود. چون هرچه فكر میكند، جهنمی فكر میكند، چون در دنیا هر چه فكر كرده دنیایی فكر كرده و زندگی دنیایی را همه حقیقت خود گرفته بود. او هیچوقت الهی فكر نكرده و به ماوراء زندگی دنیایی نظر نداشته است.