درمان این بیماری خطرناک اخلاقی از جهاتی با درمان سایر بیماریهای اخلاقی مشابه، و از جهاتی متفاوت است و در مجموع، رعایت امور زیر برای پیشگیری یا درمان غیبت بسیار کارساز است:
1- درمان اصلی هر بیماری جسمی یا روانی و اخلاقی جز با ریشهیابی عوامل آن و قطع کردن آنها امکانپذیر نیست، و از آنجا که عوامل زیادی در بروز و ظهور این صفت زشت مؤثر بود باید به سراغ آنها رفت، حسد، کینهتوزی، انحصارطلبی، انتقامجویی، کبر و خودبرتربینی، از عوامل مهمی بود که آدمی را به سراغ غیبت میفرستاد، و تا اینها از وجود انسان ریشهکن نشود، صفت رذیله غیبت ریشهکن نخواهد شد.
هنگامی که انسان نسبت به کسی حسد نورزد، کینهتوز نباشد، انتقامجویی نکند، خودبرتربین نباشد، و همچنین از رذایل دیگری که او را به سوی غیبت میفرستد پاک گردد، دلیلی ندارد که خود را آلوده غیبت کند.
2- راه مهم دیگر برای درمان این رذیله اخلاقی، توجه به پیآمدهای سوء معنوی و مادی، فردی و اجتماعی آن است، هر گاه انسان به این نکته توجه کند که غیبت او را از چشم مردم میاندازد و به عنوان فردی خائن، حقنشناس، ضعیف و ناتوان در جامعه معرفی کند، و پیوند اعتماد و اطمینان را در جامعه متزلزل میسازد، حسنات او از بین میبرد، سیئات دیگران را بر دوش او میگذارد، عبادات او تا چهل روز پذیرفته نمیشود، و جزو نخستین کسانی است که قبل از همه وارد دوزخ میشوند و اگر توبه کند و توبه او پذیرفته شود، آخرین کسی است که وارد بهشت میشود.
و نیز به این حقیقت توجه کند که غیبت، حقالناس است، چرا که آبروی خلق خدا را میبرد، و ارزش آبروی هر کس همچون ارزش جان و مال او است. و تا صاحب حق راضی نشود، خدا او را نمیبخشد و ای بسا غیبت میکند و دسترسی برای جلب رضایت طرف پیدا نمیکند، و این بار گناه برای همیشه بر دوش او میماند.
آری اگر غیبتکننده در این امور دقت کنید، به یقین از کار خود پشیمان و منصرف میشود، و آنها که غیبت را وسیله تفریح و سرگرمی مجالس خودشان قرار میدهند اگر در این عواقب بیندیشند قطعاً تجدیدنظر خواهد کرد.
3- غیبتکننده باید به این حقیقت توجه کند که نیروهای انسان محدود است؛ اگر نیرویی را که صرف تضییع آبروی اشخاص و شکستن موقعیّت اجتماعی آنها میکند، صرف رقابتهای صحیح و سازنده نماید، ایبسا در مدّت کوتاهی از رقیبان خود پیشی گیرد، و مقام والایی را که انتظار دارد، در جامعه برای خویش فراهم سازد، بیآنکه ضربهای بر فرد یا جامعه وارد کند، و عقوبات دنیا و آخرت را متوجه خود سازد.
به تعبیر دیگر چه بهتر که انسان به جای تخریب دیگران به آبادانی خانه خویش بپردازد تا در محلهای آباد و در خانهای آبادتر زندگی کند. ولی کسی که به ویرانی خانه دیگران دل بسته است سرانجام در محلهای ویرانه و خانهای ویرانهتر زندگی خواهد کرد.
غیبتکننده باید به این حقیقت توجه کند که غیبت کردن یکی از نشانههای بارز ضعف و ناتوانی و فقدان شخصیت و عقده خودکمبینی است، و او با غیبت کردن این صفات درونی خود را آشکار میسازد، و پیش از آن که شخصیت اجتماعی طرف را بشکند شخصیت خود را درهم میکوبد.
این نکته نیز حائز اهمیت است که برای ترک غیبت - مخصوصاً در مورد کسانی که این کار زشت به صورت یک عادت برای آنها درآمده، قبل از هر چیز مراقبت شدید و نظارت اکید بر زبان و سخنان لازم است، و همچنین پرهیز از دوستانی که او را به غیبت تشویق میکنند، و مجالسی که مهیّا برای غیبت است و کلیه اموری که وسوسه غیبت در او ایجاد میکند ضرورت دارد.
در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السّلام میخوانیم که فرمود: ماعُمّر مجلس بالغیبة الّا خرب من الدّین؛ مجلسی به وسیله غیبت آباد نشد مگر این که از نظر دین خراب گشت.(120)
نکته دیگر این که یکی از انگیزههای غیبت، تبرئه خویشتن است، مثلاً میگوید اگر من مرتکب گناه شدم، فلان کس که از من عالمتر و با سابقهتر است چنین عملی را انجام داده یا بدتر از این را انجام داده، در حالی که برای تبرئه خویشتن راههای زیادی وجود دارد که منتهی به این گناه بزرگ یعنی غیبت نمیشود، و اصولاً اعتراف به اشتباه و خطا در اینگونه موارد سالمترین و مؤثرترین عذر است، اضافه بر این یکی از اشتباهات بزرگ این است که انسان خود را با آلودگان مقایسه میکند چرا با پاکان و نیکان مقایسه نکند و با آنها رقابت نداشته باشد.
گاهی نیز برای تبرئه خویش به این عذر متشبّث میشوند که از وقتی که فلان گناه و انحراف را از فلان عالم دیدم عقیده من از همه چیز سلب شد و نسبت به همه چیز بیتفاوت شدم و در امر معاد متزلزل گشتم.
اینگونه عذرها مصداق روشن عذر بدتر از گناه است، و عواقب بسیار خطرناکی دارد، چه بهتر که انسان اعتراف به خطای خویش کند، و تا آنجا که میتواند اعمال دیگران را حمل بر صحّت کند و به فرض که عالم یا جاهل و رئیس یا بزرگی انحرافی پیدا کرده، او را بهانه شیطانی است بلکه نظر به خیل عظیم پاکان و نیکان و مقرّبان درگاه حق بیفکند.
در مباحث مربوط به غیبت چند موضوع باقی مانده است که آنها نیز در خور اهمیت است:
1- استماع غیبت:
همانگونه که غیبت کردن از گناهان بزرگ است، شرکت در مجالس غیبت و گوش دادن به سخنان غیبتکننده نیز از گناهان بزرگ محسوب میشود، چرا که تمام مفاسد غیبت مربوط به همکاری دو طرف است، غیبتکننده و مستمع غیبت، اگر کسی حاضر نشود به غیبت گوش کند، علاوه بر این که گامی در طریق نهی از منکر برداشته شده ماهیت غیبت تحقق نمییابد، نه عیوب کسی فاش میشود نه آبروی انسانی میریزد، نه هتک حرمت میشود، و نه مفاسد دیگر اجتماعی به بارمیآید.
به همین دلیل در روایات اسلامی مستمع غیبت همکار غیبتکننده یا به تعبیر روایت یکی از دو غیبتکننده محسوب شده است. چنان که از رسول خدا صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم میخوانیم: ألمستمع أحد المغتابین(121) و از علی علیه السّلام نقل شده است که فرمود: ألسّامع للغیبة أحد المغتابین.(122)
در حدیث دیگری از امام امیرمؤمنان علی علیه السّلام میخوانیم که هنگامی که مشاهده کرد کسی نزد فرزندش امام حسن علیه السّلام غیبت میکند فرمود: یا بنیّ نزّه سمعک عن مثل هذا فانّه نظر الی أخبث ما فی وعائه فأفرغه فی وعائک؛ فرزندم! گوش خود را از اینگونه سخنان پاکدار، چرا که او (غیبتکننده) کثیفترین چیزی را که در ظرف خود داشت انتخاب کرد و در ظرف تو ریخت.(123)
حتّی در روایات آمده است که شنونده غیبت باید به دفاع از برادران مسلمانش برخیزد، و از طریق حمل به صحّت مدافع او باشد.
در حدیثی از پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم میخوانیم: من اغتیب عنده أخوه المسلم فاستطاع نصره فلم ینصره خذله اللّه فی الدّنیا و الآخرة؛ کسی که غیبت برادر مسلمانش نزد او شود، و توانایی بر یاری او داشته باشد و یاریش نکند، خداوند او را در دنیا و آخرت مخذول میکند.(124)
در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم: اذا وقّع فی رجل و أنت فی ملأفکن للرّجل ناصراً و للقوم زاجراً و قم عنهم؛ هنگامی که عیبجویی و غیبت کسی را در میان جمع میکنند و تو در آنجا حضور داری، او را یاری کن و حاضران را نهی از منکر، و از آن مجلس (گناه) برخیز.(125)
و نیز از همان حضرت نقل شده است که فرمود: ألسّاکت شریک المغتاب؛ سکوتکننده شریک غیبتکننده است.(126)
این سخن را باحدیث دیگری از پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم پایان میدهیم فرمود: ألا و من تطوّل علی أخیه فی غیبة سمعها فیه فی مجلس فردّها عنه ردّاللّه عنه ألف باب من الشّر فی الدّنیا و الآخرة، فان هو لم یردّها و هو قادر علی ردّها کان علیه کوزر من اغتابه سبعین مرّة؛ کسی که بر برادر مسلمانش منّت بگذارد و در برابر غیبتی که از او در مجلسی شنیده دفاع کند، خداوند هزار در از شرّ و بدی را در دنیا و آخرت از او بازمیگرداند، و اگر دفاع نکند در حالی که قادر بر دفاع است هفتاد برابر گناه غیبتکننده بر او خواهد بود.(127)
ممکن است این روایت ناظر به مواردی باشد که شخص مستمع انسان صاحب نفوذ و باشخصیتی است در حالی که غیبتکننده چنین نیست، روشن است سکوت چنین شخصی آثار زیانبارش در مورد هتک حرمت آن فرد مسلمان بسیار بیشتر از کلام غیبتکننده است.
2- غیبت حقالناس یا حقاللّه؟
مطابق آنچه در تعریف غیبت گفته شد کاملاً روشن است که غیبت جنبه حقالناس دارد زیرا باعث هتک حیثیت و تضییع آبروی مسلمانی میشود، و میدانیم آبروی مسلمان همچون جان و مال او است.
از تشبیهی که در آیه سوره حجرات درباره غیبت آمده و به خوردن گوشت برادر مؤمن بعد از مرگ او تشبیه شده جنبه حقالناس بودن آن روشنتر میگردد.
از احادیث فراوانی نیز این حقیقت استفاده میشود که غیبت نوعی ظلم و ستم است که باید جبران گردد از جمله:
1- در خطبه حجةالوداع آمده است که پیامبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم فرمود: أیّها النّاس انّ دمائکم و أموالکم و أعراضکم علیکم حرام کحرمة یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا انّ اللّه حرّم الغیبة کما حرّم المال و الدّم؛ ای مردم! خونها و اموال و آبروی شما بر یکدیگر محترم است مانند احترام امروز و این ماه (ذیالحجه) و این شهر (مکه) خداوند حرام کرده است غیبت را همانگونه که حرام کرده است (تعرّض به) مال و خون را.(128)
بیشک هر خون بیگناهی ریخته شود باید جبران گردد، و هر مال مشروعی از هر کس تضییع شود، باید عوض آن را پرداخت، غیبت نیز باید به هر نحوی که ممکن است جبران شود.
اصولاً قرار گرفتن آبروی مؤمن در کنار مال و خون او دلیل روشنی است بر این که تضییع آبرو جنبه حقالناس دارد.
2- در حدیث دیگری از پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم بعد از آن که غیبت با مقایسه با زِنا، شدیدتر از آن شمرده میفرماید: زانی بعد از توبه (خالصانه) مشمول عفو الهی میشود؛ انّ صاحب الغیبة لایغفر له حتّی یغفر له صاحبه؛ اما غیبتکننده بخشوده نخواهد شد تا غیبتشونده او را عفو کند.(129)
در کتاب مجموعه ورّام از پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم نقل شده است که فرمود: کلّ المسلم علی المسلم حرام دمه و ماله و عرضه، والغیبة تناول العرض؛ تعرض به همه چیز مسلمان بر مسلمان حرام است، خون او و مال او، آبروی او، و غیبت تعرّض نسبت به آبرو است.(130)
جمله اخیر که غیبت را مصداق تعرض به آبرو ذکر میکند خواه از کلام پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم باشد خواه از کلمات راویان حدیث، در هر حال میتواند شاهد و گواهی برای مقصود ما باشد.
روایاتی که میگوید غیبت سبب نقل حسنات از نامه اعمال غیبتکننده به غیبتشونده، و نقل سیئات از نامه اعمال غیبتشونده به غیبتکننده میشود، (و در گذشته به آن اشاره شد) دلیل روشن دیگری بر حقالناس بودن غیبت است، چرا که نقل حسنات و سیئات برای جبران آبرو ضایع شده غیبتشونده است.
حال که روشن شد غیبت حقالناس است، و حقالناس باید جبران گردد، این سؤال پیش میآید که غیبتکننده چگونه میتواند خطای خود را جبران کند.
از بعضی از روایات استفاده میشود که اگر غیبت به گوش غیبتشونده رسیده است باید برود و از او حلیّت بطلبد و اگر نرسیده باید برای او در پیشگاه خدا طلبآمرزش کرد (تا حق او جبران شود) این مضمون در حدیثی از امام صادق علیه السّلام چنین نقل شده است: فان اغتیب فبلغ المغتاب فلم یبق الّا أن تستحلّ منه و ان لم یبلغه و لم یلحقه علم ذلک فاستغفر اللّه له.(131)
این تفسیر و توضیح شاید به خاطر این است که اگر غیبت به شخص غیبتشونده نرسیده است نقل آن برای او ایبسا سبب اذیت و آزار بیشتری میشود، و مسئولیت سنگینتری به بارمیآورد، به همین دلیل تنها دستور استغفار برای او داده شده است. بنابراین اگر موردی باشد که غیبتشونده ناراحت نمیشود، وجوب حلیّت طلبیدن بعید نیست.
و از اینجا تفسیر روایات متعددی که میگوید: کفّارة / أن تستغفر لمن اغتبته؛ کفاره غیبت آن است که برای کسی که غیبتش را کردهای استغفار کنی.(132) روشن میشود.
شاهد گویای دیگری بر تحلیل فوق حدیثی است که از پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم نقل شده است: من کانت لأخیه عنده مظلمة فی عرض أو مال فلیتحلّلها منه من قبل أن یأتی یوم لیس هناک دینار و لادرهم انّما یؤخذ من حسناته فان لم تکن له حسنات اخذ من سیّئات صاحبه فزیدت علی سیّئاته؛ هر کس نسبت به مسلمان خود ستمی در مورد آبرو و یا مال او کرده باشد باید از او حلّیت بطلبد پیش از آن که فرارسد روزی که در آن روز درهم و دیناری نیست بلکه از حسنات او برمیدارند (بر حسنات برادری که مال یا آبروی او تضییع شده است مینهند) و اگر حسناتی نداشته باشد از گناهان رفیقش برمیدارند و بر گناهان او میگذارند.(133)
در دعاهای معروف ایّام هفته که از امام زینالعابدین علی بن الحسین علیهالسّلام در ملحقات صحیفه سجّادیه نقل شده در دعای روز دوشنبه نیز تعبیرات روشنی در این باره دیده میشود که امام از خداوند (به عنوان سرمشق برای دیگران) چنین میخواهد: اگر مظالمی از عباد نزد من است، و من بر کسی از بندگان تو ظلم و ستمی کردهام در عرض و آبروی، یا در مورد اموال و خانواده و فرزندانش، یا غیبتی از او کردهام، و یا تحمیلی بر او رواداشتهام، یا تکبر و تعصّب یا ریاکاری و خودنمایی در برابر او داشتهام، و اکنون دستم نمیرسد که حق او را به او بازگردانم یا حلّیت بطلبم از درگاه تو میطلبم که او را به هر گونه مصلحت میدانی از من راضی فرمایی.(134)
به هر حال احتمال حقالناس بودن غیبت بسیار قوی است لذا اگر جبران کردن یا حلّیت طلبیدن مشکلی نداشته باشد، باید اقدام کرد.
این نکته نیز حائز اهمیت است که یکی از طرق جبران غیبت آن است که انسان نزد کسانی که غیبت در حضور آنها انجام گرفته برود، و عمل برادر مؤمن خود را به گونهای توجیه و حمل بر صحّت کند، که آثار غیبت از اذهان آنها به کلی برچیده شود، و به اصطلاح آب بسته به جوی خود بازگردد.