نقطه مقابل حُسن خُلق، سوءخلق است که میتوان آن را به بدزبانی و خشونت تفسیر کرد.
افراد بداخلاق و دارای سوءخلق، بلای عظیمی برای خود و خانواده و جامعهای که در آن زندگی میکنند محسوب میشوند.
سوءخلق از مهمترین عوامل نفرت و انزجار و پراکندگی است و کسانی که به این درد بزرگ مبتلا هستند، غالباً در جامعه منزوی میشوند، و مردم با آنها قطع رابطه میکنند، و اگر به خاطر الزامهای اجتماعی یا پُست یا مقامشان مجبور به مراوده با آنها باشند، در دل بر آنها نفرین میفرستند، و تا بتوانند از آنها میگریزند.
هرگاه این بیماری اخلاقی در عالمان دینی و خادمان مذهب پیدا شود، خطر بسیار بزرگی به دنبال دارد و آن این که سبب بدبینی و سوءظن مردم به اصل مذهب و فرار آنها از دین خواهد شد. و این گناهی است بسیار بزرگ که چیزی نمیتواند آن را جبران کند.
به همین دلیل در روایات اسلامی شدیدترین تعبیرات درباره سوءخلق دیده میشود، تعبیراتی بسیار تکان دهنده و گاه وحشتزا، که گلچینی از آن را در ذیل، از نظر خوانندگان عزیز میگذرانیم:
1- در حدیثی از پیغمبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم میخوانیم که فرمود: ایّاکم و سوء الخُلق فانّ سوء الخُلق فی النّار لامحالة؛ از سوءخلق بپرهیزید که این عمل سرانجام آتش است (و صاحب خود را نیز به آتش دوزخ گرفتار میکند).(186)
2- در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم که: سوءخلق گناهی است که توبه ندارد. و فرمود: أبی اللّه لصاحب الخُلق السّیّی بالتّوبة؛ خداوند از پذیرش توبه افراد بداخلاق ابا دارد عرض کردند: یا رسول اللّه! چرا و چگونه؟
فرمود: لانّه اذا تاب من ذنب وقع فی أعظم من الذّنب الّذی تاب منه؛ زیرا هنگامی که از گناهی توبه کند در گناه بزرگتری واقع میشود.(187)
ممکن است منظور از این سخن این باشد که افراد بداخلاق، هنگامی که در موردی توبه میکنند، در حالی که بداخلاقی از وجود آنها ریشهکن نشده، عقده آن را در جای دیگر و به صورت شدیدتر باز میکنند، و به همین دلیل هرگز موفق به توبه کامل نمیشوند، مگر این که این رذیله اخلاقی را از وجود خود ریشهکن سازند.
3- حضرت علی علیه السّلام سوءخلق را بدترین مصیبت شمرده و میفرماید: أشدّ المصائب سوء الخلق؛ شدیدترین مصیبتها سوءخلق است.(188)
چه مصیبتی از آن بالاتر که انسان را در جامعه منزوی میکند و تمام پیوندها را میان او و خلق و خالق قطع مینماید.
4- و نیز از همان حضرت میخوانیم که فرمود: لا وحشة أوحش من سوء الخُلق؛ وحشتی بدتر از سوءخلق نیست.(189)
دلیل آن روشن است، زیرا انسان را در تنهایی عجیبی فرومیبرد.
5- به همین دلیل در حدیث دیگری میفرماید: لا عیش لسیّی الخُلق؛ انسان بداخلاق زندگی ندارد.(190) چرا که هم خودش در زحمت است و هم اطرافیان و معاشرین او در عذابند.
6- شبیه این تعبیر امّا با یک تفاوت روشن در یک حدیث دیگری از آن حضرت آمده است: لاسودد لسیّی الخُلق؛ انسان بداخلاق در جامعه، بزرگی و آقایی پیدا نمیکند.(191)
دلیل آن هم روشن است زیرا نخستین شرط بزرگی و آقایی جاذبه اخلاقی و مهر و محبّت و ادب است، و آن کس که این سرمایه را ندارد، به آن نخواهد رسید.
7- و نیز از همان حضرت حدیث گویای دیگری در این زمینه آمده است، میفرماید: المؤمن لیّن الأریکة، سهل الخلیقة، الکافر شرس الخلیقة سیّی الطّریقة؛ مؤمن نرم و انعطافپذیر و خوشخلق است، و کافر بداخلاق و بد روش است.(192)
و به این ترتیب حُسن خُلق، یکی از نشانههای ایمان، و سوءخلق یکی از نشانههای کفر میباشد.