با توجّه به بحثهایی که در گذشته برای پیشگیری یا درمان رذائل اخلاقی داشتهایم یک اصل کلّی برای ما روشن شده است که اگر گرفتاران در چنگال رذایل اخلاقی به پیامدهای سوء این صفات بیندیشند غالباً به فکر درمان و ترک آن خواهند افتاد.
این اصل در مورد جاهطلبی نیز صادق است، اگر جاهطلبان بدانند این صفت رذیله نه تنها آنها را از خدا دور میسازد، بلکه در نظر خَلق خدا نیز منفور میشوند، مردم از آنها میگریزند و دوستان خود را به آسانی از دست میدهند، این صفت، آنها را به ریاکاری که از خطرناکترین گناهان است میکشاند، و حتّی گاه همچون سامری و قارون به کفر و مقابله با پیامبران الهی سوق میدهد، آنها اگر بدانند که جاهطلبی همچون گرگی که در میان گله گوسفندان بیدفاع، وارد شود دین و ایمان انسان را برباد میدهد، و نفاق را در دل میرویاند همان گونه که آب، گیاهان را در زمین میرویاند، به یقین در کار خود تجدید نظر خواهند کرد.
آنها اگر به ناپایداری دنیا و کوتاه بودن عمر و عاریتی بودن نعمتها بیندیشند، و به گفته بعضی از بزرگان اخلاق، بدانند که اگر تمام کسانی که در شرق و غرب جهان هستند سالها برای انسان سجده کنند چیزی نمیگذرد که نه سجده کننده باقی میماند و نه مسجود؛ مسلّماً بیدار میشوند.
مطالعه حالات فرعونها، و نمرودها، قارونها، سامریها، و پایان اسفانگیز زندگی آنها نیز درس دیگری برای بیداری و هوشیاری جاهطلبان است اینها از یکسو، و از سوی دیگر جاهطلبی از ضعف ایمان مخصوصاً اعتقاد به توحید افعالی سرچشمه میگیرد و با تقویت پایههای ایمان برطرف میشود، کسی که آگاه از عظمت خدا باشد میداند که تمام عالم آفرینش در برابر ذات پاک او ذره ناچیزی است، به علاوه میداند عزّت و ذلّت، عظمت و حقارت در دست او است و از همه مهمتر دلهای بندگان در کف با کفایت او میباشد از همه اینها گذشته اقبال مردم که افراد جاهطلب به آن دل بستهاند و ادبار آنها که از آن بیم و هراس دارند به قدری ناپایدار است که برای آن حسابی نیست و به گفته بعضی، ادبار و اقبال دلها همچون دیگی که در حال جوشیدن است دائماً در حال تغییر است و کسی که بر اساس آن برنامه ریزی کند مانند کسی است که بخواهد روی امواج دریا بنائی بسازد و سرمایهگذاری در این راه قطع نظر از زیانهای آخرت در دنیا نیز عاقلانه نیست.
اینها همه طرق درمان از جنبههای علمی بود، امّا در جنبههای عملی راه درمان این است که خود را در شرایطی قرار دهد که حب جاه را بشکند، مثلاً در مجالس در جایی بنشیند که افراد عادی و نه شخصیتها مینشینند، لباس خود را لباسی انتخاب کند که افراد متوسط یا نیازمند آن را میپوشند، و همچنین در مرکب و خانه و تغذیه و مانند آن.
بعضی از بزرگان علم اخلاق معتقدند بهترین راه برای قطع حب جاه، دوریگزیدن از مردم و روی آوردن به گمنامی است مشروط بر این که انتخاب این روشها نیز ناخودآگاه وسیلهای برای کسب جاه در نظر مردم نباشد.
بسیاری از متصوّفه و مدّعیان عرفان برای شکستن حبّ جاه به کارهایی روی آورده و میآورند که هرگز با موازین شرع سازگار نیست و عُجب این که گاه نام این گناهان بیّن را گناهان صوری! میگذارند که قابل اغماض و جبران است! مرحوم فیض کاشانی نقل میکند یکی از شاهان قدیم قصد کرد به حضور یکی از زهّاد زمان برسد، آن زاهد هنگامی که احساس کرد او دارد نزدیک میشود سفارش کرد نان و سبزی برای او حاضر کنند و با ولع و حرص به خوردن نان و سبزی پرداخت، در حالی که لقمههای بزرگ برمیداشت هنگامی که شاه این منظره را دید زاهد از چشم او افتاد و بدون گفتگو بازگشت، زاهد گفت: الحمدللّه الّذی صرفک عنّی؛ شُکر خدایی را که تو را از من منصرف ساخت.
از بعضی دیگر نقل میکنند که گاه مشروبات غیرالکلی را در ظرفی که رنگ شراب به آن میداد مینوشید تا مردم گمان کنند شرابخوار است و از چشم آنها بیفتد!
و از دیگری نقل میکنند که در منطقهای به زهد معروف شده بود و مردم به او اقبال کردند، او وارد حمّام شد و عمداً لباس شخص دیگری را مخفیانه پوشید و بیرون آمد و سر راه ایستاد، تا مردم او را شناختند و گرفتند و زدند و لباس را از او باز پس گرفتند، و گفتند: این مردی است کلاهبردار و از او دوری میکردند
بیشک این گونه کارها در بعضی از موارد حرام مسلّم و مواردی مکروه است و هرگز شرع اسلام اجازه نمیدهد که انسان خود را با ارتکاب این اعمال زشت بدنام کند و از چشم مردم بیندازد، همان گونه که سوءظن به خَلق خدا از نظر اسلام ممنوع است، ایجاد عوامل سوءظن نیز مجاز نیست.
بنابراین برای درهم شکستن حبّجاه باید راههایی را برگزید که با موازین شرع و معیار عقل سازگار است و با وجود طرق مشروع، معنی ندارد که انسان با این بهانهها به سراغ اموری برود که نامطلوب و یا نامشروع است.
و عجب این که مرحوم فیض کاشانی بعد از ذکر نمونههایی از آن چه در بالا آمد (خوردن مشروب حلال در ظرفی که آن را به صورت مشروبات الکلی نشان میدهد) میافزاید از نظر فقهی مجاز بودن ارتکاب چنین عملی محل تأمّل است ولی اهل حال گاهی خود را به اموری درمان میکردند که فقیه هرگز به آن فتوا نمیدهد و این را راه برای اصلاح قلب میشمردند، و سپس این گونه گناهان صوری را به اعمال نیک جبران مینمودند، سپس داستان دزد حمّام را ذکر میکند.(20)
اگر این سخن را بعضی از متصوّفه میگفتند چندان جای تعجّب نبود؛ امّا از فقیه معتبری همچون فیض کاشانی، این سخن بعید است، تصرّف در اموال دیگران و لباس دیگری در حمّام، مخصوصاً برای ایجاد سوءظن و بدبینی، گناه مسلّمی است نه گناه صوری و ارتکاب گناه نه مناسب اهل حال است نه مایه اصلاح قلب، اضافه براین، باوجود طرق مشروع و مباح چه دلیلی دارد که انسان به سوی این کارهای زشت و غیرمنطقی کشیده شود. به نظر میرسد که این عالم بزرگوار در این بخش از کلمات تحت تأثیر سخنان غزالی در احیاءالعلوم واقع شده و غزالی از این گونه سخنان بسیار دارد، و شاید هم نظر مرحوم فیض فقط نقل قول بوده نه تأیید.
فرقه ملامتیّه(21) که یکی از فرق معروف صوفیه است در انتخاب این روش برای گمنامی و بدنامی، افراط میکردند، و به همین دلیل به عنوان ملامتیّه معروف شدند؛ ولی اسلام هرگز با این کارهای غیر عاقلانه و دور از منطق عقل و شرع موافقت نمیکند و برای رسیدن به اهداف مطلوب اسباب مشروع را توصیه میکند.
البتّه باید توجّه داشت که مرحوم فیض در دیگر از سخنانش اعمال و روشهای ملامتیّه را که سعی داشتند با ارتکاب گناهان کبیره خود را از چشم مردم بیندازند نفی میکند، و آن را مجاز نمیشمارد.