تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد سوّم - فروع مسائل اخلاقی‏
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

جاه طلبان منفور!

همان گونه که در بالا اشاره شد جاه‏طلبی یعنی علاقه افراطی به جاه و مقام و تلاش و کوشش برای رسیدن به آن به هر قیمت و به هر صورت، از رذایل خطرناکی است که نه تنها به پیشرفت انسان در جنبه‏های معنوی لطمه وارد می‏کند، از نظر ظاهری و اجتماعی نیز او را منفور و منزوی می‏سازد.
در طول تاریخ انبیاء و اقوام پیشین و دشمنان پیامبر اسلام صلیّ‏اللّه‏علیه‏وآله‏و سلّم قسمتهائی دیده می‏شود که همه حاکی از گستردگی دامنه نکبت بار این رذیله اخلاقی است که بخشی از آن از آیات بالا منعکس شد.
در ضمن باید توجّه داشت که بسیاری از رذایل اخلاقی، مفاهیمی نزدیک به هم دارد و به اصطلاح دیوار همند، و ممکن است یک حرکت زشت فردی و اجتماعی از چندین صفت توأم با یکدیگر ناشی شود، و در آیات قرآن نیز گاه بازتاب‏های چند صفت همراه با هم منعکس می‏شود؛ تکبّر، غرور، خودخواهی و خودپسندی، و ریاکاری همچنین جاه‏طلبی از این قبیل است.
به هر حال در نخستین آیات به ماجرای سامری برخورد می‏کنیم که داستانش را همه کم و بیش شنیده‏اند، او در تاریخ بنی‏اسرائیل چهره بسیار زشت و منفور و منفی از خود به یادگار گذارده است. او که مردی بسیار جاه‏طلب بود از رفتن موسی علیه السّلام به کوه طور با گروهی از سران بنی‏اسرائیل برای شنیدن پاسخ به تقاضای مشاهده پروردگار استفاده کرد، و از زینت آلاتی که از فرعونیان به دست بنی‏اسرائیل افتاده بود، بهره گرفت و گوساله‏ای طلایی ساخت که وقتی آن را در مسیر باد قرار می‏داد صدای مخصوصی از آن برمی‏خاست و یا این که قسمتی از خاک زیر پای جبرئیل یا مرکبش را که در ماجرای غرق فرعونیان ظاهر شده بود برگرفته بود و درون گوساله طلایی ریخت، و این سر و صدا از برکت آن بود. سپس مردم را به پرستش آن دعوت کرد و چیزی نگذشت که گروه زیادی در برابر آن گوساله به سجده افتادند، و آن را نیایش کردند.
قرآن در آیات بالا به این معنی اشاره کرده می‏گوید: خدا به موسی علیه‏السّلام گفت: ما قوم تو را بعد از تو آزمایش کردیم و سامری آنها را گمراه کرد (قال فانّا قد فتنّا قومک من بعدک و أضلّهم السامریّ).
موسی علیه السّلام سخت عصبانی شد و با شتاب به سوی قوم خود بازگشت و بر آنها فریاد زد و برادرش هارون را مورد بازخواست قرار داد، موسی علیه السّلام اظهار بی‏تقصیری کردند، و عامل اصلی این انحراف و بت‏پرستی را سامری معرّفی نمودند که برای آنها مجسّمه‏ای از گوساله که صدایی همچون صدای گوساله داشت تهیّه کرده بود و (به یکدیگر) و گفتند: این خدای شما و خدای موسی علیه السّلام است و (پیمانی را که با خدا بسته بودند) فراموش کردند (فأخرج لهم عجلاً جسداً له خوار فقالوا هذا الهکم و اله موسی فنسی).
در اینجا موسی علیه السّلام روی سخن را به سامری به عنوان عامل اصلی این فساد بزرگ نموده و گفت: چرا این کار را کردی ای سامری! گفت: من چیزی دیدم که آنها ندیدند، قسمتی از آثار رسول (جبرئیل) را گرفتم سپس آن را (درون گوساله) افکندم و این چنین نفس (جاه‏طلب) من این کار را در نظرم جلوه داد: (قال فما خطبک یا سامریّ - قال بصرت بما لم یبصروا به فقبضت قبضة من أثر الرّسول فنبذتها و کذالک سوّلت لی نفسی).
ولی علی‏رغم این موضوع که سامری می‏خواست که از این طریق به جاه و مقامی برسد، خداوند چنان مجازاتی در این جهان برای او قرار داد که او را کاملاً منزوی و از جامعه مطرود کرد و آن گونه که قرآن می‏گوید موسی به او گفت: برو (و از میان مردم دور شو و با کسی تماس نگیر) و بهره تو در مدّت حیاتت این است که هر کس به تو نزدیک شود، خواهی گفت: با من تماس نگیر: (قال فاذهب فانّ لک فی الحیوة أن تقول لامساس).
آیا این یکی از قوانین جزائی شریعت موسی علیه السّلام بود که اگر کسی گناه سنگینی مرتکب می‏شد، به منزله موجودی پلید و نجس و ناپاک بود، که نه کسی با او تماس می‏گرفت، و نه او حق داشت با کسی تماس بگیرد، و یا این که به کیفر عملش خداوند او را به بیماری مرموزی مبتلا ساخت که هیچ کس با او تماس نمی‏گرفت چرا که اگر تماس می‏گرفت گرفتار بیماری می‏شد، و با این که سامری گرفتار یک نوع بیماری روانی به صورت وسواس شدید و وحشت از انسانها شد، به طوری که اگر کسی به او نزدیک می‏شد فریاد می‏زد لا مساس (با من تماس نگیر).
آری این است کیفر اعمال جاه‏طلبی که حتّی دین و آیین حق را ملعبه جاه‏طلبی خود می‏کنند.

در دوّمین بخش از آیات قرآن، به چهره دیگری از جاه‏طلبی بنی‏اسرائیل برخورد می‏کنیم، آنها در یک تقاضای عجیب از موسی علیه السّلام در خواست کردند که: باید خدا را با چشم خود آشکارا ببینند وگرنه ایمان نخواهند آورد، سرانجام گرفتار صاعقه وحشتناکی شدند که اگر لطف خداوند دست آنها را نمی‏گرفت، برای همیشه نابود شده بودند، در این آیات قرآن مجید چنین می‏گوید: (به خاطر بیاورید) هنگامی را که گفتید ای موسی ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر این که خدا را (با چشم خود) آشکارا ببینیم، سرانجام صاعقه شما را گرفت در حالی که تماشا می‏کردید (امّا توان تماشای برق صاعقه و صدای مهیب آن را نداشتید و مانند برگ خزان به روی زمین افتادید) سپس ما شما را بعد از مرگتان حیات بخشیدیم تا شُکر نعمت او را بجا آورید: (و اذ قلتم یا موسی لن نؤمن لک حتّی نری اللّه جهرة فأخذتکم الصّاعقة و أنتم تنظرون ثمّ بعثناکم من بعد موتکم لعلّکم تشکرون).
صاعقه چیست؟ جرقّه و برقی است که از میان یک قطعه ابر که دارای بار الکتریسیته مثبت است به هنگام نزدیک شدن به زمین که دارای الکتریسیته منفی است جستن می‏کند حرارت آن در حدود پانزده هزار درجه سانتیگراد، و صدای آن بسیار عظیم، و به هر جا اصابت کند آن را نابود می‏سازد.
در داستان بنی‏اسرائیل هنگامی که صاعقه به بالای کوه خورد، آن را از هم متلاشی کرد و لرزه عجیبی به کوه افتاد و همه آن گروه هفتاد نفری که با موسی علیه السّلام برای شنیدن پاسخ دیدار پروردگار به کوه آمده بودند سخت به لرزه در آمدند و جان باختند، تنها موسی بود که بیهوش افتاد، و هنگامی که به هوش آمدند، از خدا برای آنها تقاضای عفو و تقاضای حیات کرد و خداوند دعوتش را اجابت نمود و این متعصّبان لجوج و جاه‏طلبان خودخواه که از دیدن یک جرقّه آسمانی، همه چیز را از دست دادند، خود را در برابر عظمت پروردگار بسیار حقیر و کوچک یافتند و به روشنی فهمیدند که اینجا، جای جاه‏طلبی نیست و انسان جاه‏طلب در برابر قدرت خدا، خودش را رسوا می‏کند.
قرآن مجید در جای دیگر به همین داستان اشاره کرده و می‏گوید: اهل کتاب از تو تقاضا می‏کنند که کتابی از آسمان بر آنها نازل کنی (یسئلک أهل الکتاب أن تنزّل علیهم کتاباً من السّماء).
ممکن است انگیزه این تقاضا بهانه‏جویی یا جاه‏طلبی و یا هر دو باشد، قرآن مجید می‏گوید: اینها از موسی علیه السّلام چیزهایی بزرگتر و عجیب‏تر از این، خواستند و گفتند: خدا را آشکار به ما نشان دِه، سپس صاعقه آسمانی به خاطر این ظلم و ستم، آنها را فرو گرفت.(2) (فقد سئلوا موسی أکبر من ذلک فقالوا أرنا اللّه جهرة فأخذتهم الصّاعقة بظلمهم).
این تعبیرات نشان می‏دهد که روح جاه‏طلبی و کِبر و غرور و تعصّب و لجاجت بر آنها حکم‏فرما بود؛ به همین دلیل پیوسته بهانه‏جویی می‏کردند، و این صفات رذیله، همان است که اکنون نیز در گروه کثیری از آنان می‏یابیم، خود را نژادی برتر و انسانهای ویژه می‏دانند و در فکر این هستند که با نداشتن کفایت و لیاقت، اقتصاد و سیاست جهان را در قبضه خود بگیرند.

جاه‏طلبی، مخصوص بنی‏اسرائیل و سامری نبود، فرعونها و نمرودها نیز از مصادیق بارز آن بودند همانگونه که در سوّمین بخش از آیات می‏خوانیم: فرعون در میان قوم خود ندا داد: ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان دارد؟ آیا نمی‏بینید؟!
- به یقین من از این مرد که از طبقه پَستی است و هرگز نمی‏تواند فصیح سخن بگوید برترم!
- اگر او راست می‏گوید چرا دست بنده‏های طلا به او داده نشده؟ یا اینکه چرا فرشتگان همراه او نیامده‏اند؟! (تا سخنش را تأیید کنند) (و نادی فرعون فی قومه قال یا قوم ألیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی أفلا تبصرون - أم أنا خیر من هذاالّذی هو مهین و لا یکاد یبین فلولا القی علیه أسورة من ذهب أوجاء معه الملائکة مقترنین).
فرعون در این گفتار خود در واقع میان چند صفت رذیله جمع نمود، غرور، خودبزرگ بینی، جاه‏طلبی، و عوام فریبی، و عُجب اینکه او معجزات عظیم موسی علیه السّلام را که با چشم خود دیده بود و اطرافیانش نیز شاهد و ناظر آن بودند رها کرد و به مسأله دست بند طلا و طبقه اجتماعی و لکنت زبان چسبید (در حالی که لکنت زبان موسی علیه السّلام مربوط به گذشته بود و بعد از مبعوث شدن طبق تقاضایی که از خداوند کرد و خداوند خواسته او را اجابت فرمود لکنتش برطرف گردید).
ولی به هر حال همان گونه که در آیه بعد از آن آمده است فرعون با این سخنان قوم خود را تحمیق و خام کرد تا از وی اطاعت کنند.

در بخش چهارم از این آیات به داستان قارون برخورد می‏کنیم که او هم یکی از نمونه‏های بارز جاه‏طلبی بنی‏اسرائیل بود، همان صفت زشتی که سرانجام او را بدبخت و بیچاره نمود و به قعر زمین فرستاد!.
عُجب اینکه غرور و جاه‏طلبی چنان حجاب ضخیمی بر دیده و درک انسان می‏افکند که بدیهی‏ترین مسائل را به فراموشی می‏سپارد.
هنگامی که آگاهان بنی‏اسرائیل او را اندرز دادند که خدا این همه نعمت به تو داده است، چه بهتر که با این نعمتهای خدا داد، سرای آخرت را برای خود آبادسازی و بهره‏ات را از دنیا فراموش نکنی که عمر انسان کوتاه است و ثروتها در مسیر زوال، مبادا این ثروت عظیم را دست مایه فساد در زمین قرار دهی و به مبارزه با پیامبر خدا برخیزی!.
آن مرد مغرور خیره‏سر، در پاسخ گفت: این ثروت عظیم را با علم و دانش خودم (و لیاقت و کفایت و تدبیرم) به دست آورده‏ام (شما حق ندارید در این باره برای من تعیین تکلیف کنید) (قال اوتیته علی علم عندی...).
این سخن را گفت و به سرکشی خود افزود و برای اینکه حس جاه‏طلبی خود را ارضاء کند با تمام زینت خود (با اسبهای گران‏قیمت و کنیزان و غلامان بسیار که بر زینهای طلایی سوار، و در انواع زینت‏آلات طلا غرق بودند) در میان قوم موسی ظاهر شدند (فخرج علی قومه فی زینته).
منظره چنان زیبا و فریبنده بود که دل و دین و دنیا را از دل بنی‏اسرائیل ربود به گونه‏ای که گفتند: ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است داشتیم، به راستی که او بهره عظیمی دارد (و زندگی پُر از لذّت) (قال الّذین یریدون الحیاة الدّنیا یا لیت لنا مثل مااوتی قارون انّه لذو حظّ عظیم).
ولی همانگونه که در ذیل این آیات آمده است خداوند قارون و قصرها و اموالش را در زمین فروبرد، زلزله‏ای ظاهر شد، زمین شکاف برداشت و همه اینها در کام زمین فرورفت، آنچنان که گویی نه قارونی بود و نه آن تشکیلات پُر زرق و برق خیره‏کننده!
در این هنگام آرزوکنندگان جایگاه قارون، تکان سختی خوردند، از خواب غفلت بیدار شدند و از گفته خود پشیمان گشتند و به خدا پناه بردند، آری جاه‏طلبی و غرور و غفلت چنان غافل‏کننده است که انسان را از بدیهی‏ترین مسائل حیات غافل می‏کند تا آنجا که انسان ضعیف و ناتوان که دائماً در معرض حوادث گوناگون است و از نسیمی دفتر حیات زندگیش برهم‏می‏خورد و همه چیز او دستخوش فنا می‏گردد، دعوی قدرت و استقلال و حتّی دعوی الوهیت می‏کند.

در پنجمین بخش از آیات، سخن از فرعون است که با بلندپروازی جنون‏آمیز و جاه‏طلبی، دیوانه‏وار خطاب به موسی کرده و گفت: اگر معبودی غیر از من برگزینی تو را از زندانیان قرار خواهم داد! (لئن أتّخذت الهاً غیری لاجعلنّک من المسجونین).
بی‏شک، فرعون که بر کشور پهناور مصر حکومت می‏کرد این قدر ساده‏لوح نبود که خود را خالق آسمان و زمین بپندارد و دعوت موسی را که با معرفی ربّ‏العالمین شروع شد و در آیات قبل از این آیه با منطقی بسیار روشن دنبال شده است، درک نکند.
به یقین خودخواهی، برتری‏جویی، جاه‏طلبی به او اجازه نمی‏داد که حق را پذیرا شود و در برابر منطق پیامبر خدا موسی علیه السّلام سر تعظیم فرودآورد.
آری راه و رسم طغیان‏گران جاه‏طلب همیشه این بوده که در برابر حق تکیه بر زور کنند و پاسخ برهان را با زندان بدهند!
ممکن است تصور شود که مجازات زندان در برابر قیام موسی بن عمران که ارکان حکومت فرعون را به لرزه درآورده بود چیز کمی بود ولی به گفته بعضی از مفسّران زندان فرعون زندانی نبود که کسی از آن جان به سلامت بیرون ببرد، تنها در زندان می‏ماندند تا با رنج و شکنجه جان بدهند.

در ششمین بخش از این آیات، سخن از مشرکان عرب است که به جای طلب دلیل و برهان و معجزه زنده از پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم به انواع بهانه‏جوییها دست می‏زدند؛ گاه از او چشمه‏های جاری در سرزمین خشک و سوزان حجاز می‏خواستند و گاه باغی پُر از خرما و انگور که نهرها در میان آن جاری باشد و گاه فرود سنگهای آسمانی بر آنان و گاه حضور خداوند و فرشتگان نزد آنان و گاه خانه‏ای از طلا و سرانجام گفتند: ما به تو ایمان نمی‏آوریم مگر این که به آسمان بالا روی حتّی به آن هم ایمان نمی‏آوریم مگر اینکه نامه‏ای (از خدا بر ما نازل کنی)؛ (أویکون لک بیت من زخرف أو ترقی فی السّماء و لن نؤمن لرقیّک حتّی تنزّل علینا کتاباً نقرءه).
آنها در این تعبیرات، نهایت خودبزرگ‏بینی و جاه‏طلبی خود را نشان دادند و ثابت کردند انسان تحت تأثیر این صفات پلید تا چه حد از منطق و عقل دور شده‏اند.
در اینکه مراد از بیت من زخرف چیست؟ مفسّران دو احتمال داده‏اند نخست اینکه: منظور خانه‏ای است پر از طلا یا اشیائی که از طلا ساخته شده باشد، یا منظور خانه‏ای است که پُر از نقش و نگار (نقش و نگارهای طلایی) باشد و تفسیر اول با توجه با تعبیر من زخرف صحیح‏تر به نظر می‏رسد.

در هفتمین و آخرین بخش از این آیات که در ذیل آیات مربوط به قارون آمده است، به عنوان یک دستور کلّی می‏فرماید: این سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار می‏دهیم که قصد برتری‏جویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزکاران است؛ (تلک الدّار الآخرة نجعلها للّذین لایریدون علوّاً فی الأرض و لافساداً والعاقبة للمتّقین).
آری عاقبت جاه‏طلبان مستکبر همان عاقبت قارون است که همه چیز خود را بر سر جاه‏طلبی و استکبار گذاشت و خشم خدا او را گرفت و به زندگی ننگینش پایان داد و برای همیشه مورد لعن و نفرین واقع گشت.
ممکن است از عطف کردن فساد به علو فی الأرض چنین استفاده شود که افراد برتری‏جو و جاه‏طلب سرانجام دست به فساد در ارض می‏زنند و برای سیراب‏کردن عطش خود از هیچ جنایتی فروگذار نمی‏کنند.
جالب اینکه در حدیثی از علی علیه السّلام می‏خوانیم که به هنگام خلافت ظاهری شخصاً در بازارها قدم می‏زد، افراد گمشده را راهنمائی می‏کرد، ضعیفان را کمک می‏نمود و از کنار فروشندگان و کسبه رد می‏شد و این آیه را برای آنها تلاوت می‏نمود تلک الدّار الآخرة نجعلها للّذین لایریدون علوّاً فی الأرض و لافساداً؛ سپس به تفسیر آن می‏پرداخت به گونه‏ای که نه تنها شامل زمامداران می‏شد، بلکه همه صاحبان قدرت را (به هر شکل و هر صورت) شامل می‏شد.
در حدیث دیگری از امام صادق علیه السّلام آمده است: هنگامی که این آیه را تلاوت نمود گریه کرد و فرمود: ذهبت واللّه الأمانیّ عند هذه الآیة؛ با وجود این آیه همه آرزوها برباد رفته است.(3)
شاید منظور امام علیه السّلام این است: با توجه به اینکه خداوند سرای آخرت را تنها از آن کسانی می‏داند که حتی اراده برتری‏جویی در دل ندارند و بذر جاه‏طلبی در سر نمی‏پرورانند کار بسیار مشکل است.
از مجموع آیاتی که در بالا ذکر شد و بعضی دیگر آیات مشابه به خوبی استفاده می‏شود که جاه‏طلبی مخصوصاً اگر با صفات زشت دیگر همچون کبر و غرور و تعصّب و لجاجت توأم شود آثار مرگبار در زندگی انسانها دارد و می‏تواند نه تنها یک فرد بلکه جامعه‏ای را به سقوط بکشاند.