نخستین آیه گفتاری است از حضرت موسی علیه السّلام به بنیاسرائیل که یکی از پیامهای مهم الهی را به آنها یادآور میشود و میگوید: به خاطر بیاورید هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد اگر شُکرگذاری کنید نعمت خود را بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید مجازاتم شدید (و دردناک) است (و اذ تأذّن ربّکم لئن شکرتم لازیدنّکم و لئن کفرتم انّ عذابی لشدید) این سخن را موسی علیه السّلام هنگامی به بنیاسرائیل میگوید که از چنگال فرعون و فرعونیان رهائی یافته و استقلال و عظمت و آزادی و نعمت را دریافتهاند و گروه کثیری از آنها بنای ناسپاسی را گزاردهاند!
جمله لازیدنّکم که با انواع تأکیدات همراه است یک وعده قطعی الهی در برابر سپاس گزاران است که نعمت آنها را افزون میکند و جالب این که درباره کفران کنندگان نمیفرماید شما را عذاب میکنم بلکه میفرماید: عذاب من شدید است این تفاوت تعبیر دلیل برنهایت لطف پروردگار است و در عین حال هشدار شدیدی است به افرادی که در برابر نعمت، ناسپاسی میکنند همانگونه که بنیاسرائیل بر اثر ناسپاسی در برابر نعمتهائی که در بالا اشاره شد، چهل سال در بیابان تیه سرگردان شدند.
در دوّمین آیه سخن از حضرت سلیمان است که وقتی به یاران و اطرافیان خود پیشنهاد کرد تخت ملکه سبا را از شام به یمن بیاورند و یکی از نزدیکان او را که از علم کتاب آگاهی داشت گفت: من آن را بر یک چشم به هم زدن نزد تو میآورم و این کار را انجام داد، سلیمان بسیار شادمان شد که در میان یارانش اینگونه شخصیتهائی با چنین قدرت روحانی و معنوی که میتواند چنین تصرّفات شگرفی را در محیط خود بنماید پیدا میشوند، در مقام شُکرگزاری برآمد و سپس گفت: هر کس در برابر نعمتهای الهی شُکرگزاری کند به سود خویش شُکرگزاری کرده و هر کس کفران کند (به زیان خود کرده) چرا که پروردگار من بینیاز و کریم است (و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فانّ ربّی غنی کریم).
قابل توجّه این که جزای شکرگزاران به روشنی ذکر شده ولی در مورد کیفر ناسپاسها به صورت غیر مستقیم بیان گردیده است میگوید: کسی که کفران کند پروردگار من بینیاز و کریم است، این تعبیر مخصوصاً با تکیه بر کریم بودن خداوند نهایت لطف و کرم او را نشان میدهد.
در ضمن این نکته نیز از جمله بالا استفاده میشود که اگر خداوند، بندگان را از ناسپاسی بر حذر میدارد و به سپاسگزاری دعوت مینماید بخاطر این نیست که برای او تفاوتی میکند، حتّی در فرض ناسپاسی نیز در بسیاری از اوقات به لطف و کرم خویش ادامه میدهد شاید بیدار شوند و خود را از نعمت و انعام پروردگار، بر اثر ناسپاسی محروم نکنند.
اصولاً تمام تکالیف الهی نتیجهاش به بندگان باز میگردد و کلاسهای تربیت آنها است وگرنه خدائی که غنی بالذات است و کمترین نیاز به ذات پاکش راه ندارد نه از طاعات بندگان سودی میبرد و نه از عصیان و ناسپاسی آنها بر دامن کبریائیش گردی مینشیند!
در سومین آیه نیز مضمون همان آیه قبل در داستان لقمان حکیم آمده است میفرماید: ما به لقمان حکمت دادیم (و به او گفتیم) شکر خدا را بهجاآور، هر کس شکرگزاری کند به سود خویش شکرگزاری کرده و آن کس که کفر ورزد (و زیانی به خدا نمیرساند) چرا که خداوند بی نیاز و ستوده است. (و لقد اتینا لقمان الحکمة أن أشکر للّه و من یشکر فانّما یشکر لنفسه و من کفر فانّ اللّه غنیّ حمید).
حکمتی را که خداوند به لقمان آموخت شامل اسرار جهان هستی و آگاهی از طرق هدایت و بهترین روش زندگی فردی و اجتماعی بود که گوشهای از آن در همان سوره لقمان در لابلای اندرزهای لقمان به فرزندش آمده است و این یک موهبت و نعمت معنوی است که خداوند با اهمّیّت زیاد فرموده همانگونه که در آیه قبل نیز بر یک نعمت معنوی تکیه شده بود تا مردم در مواهب مادی غرق نشوند و نعمت را منحصر در نعمت مادی ندانند.
در اینجا دو نکته شایان توجّه است: نخست این که شکرگزاری به صورت فعل مضارع ذکر شده و کفران و ناسپاسی به صورت فعل ماضی اشاره به اینکه در مسیر تکامل و پیشرفت روحانی و قرب الی اللّه تداوم شکر لازم است در حالی که یک لحظه و یک بار ناسپاسی، عواقب سوء و دردناکی به دنبال دارد. دیگر این که در ذیل این آیه روی دو صفت غنی و حمید (بینیاز و ستوده) تکیه شده در حالی که در آیه مربوط به سلیمان روی دو صفت غنی و کریم تکیه شده بود و این تفاوت شاید اشاره به آن است که خداوند در هر حال غنی و بینیاز از شکر بندگان است و فرشتگانش پیوسته او را حمد و ثنا میگویند هر چند به حمد وثنای او نیاز ندارد، این بندگانند که از طریق شکرگزاری راهی به کَرم فزونتر او پیدا میکنند.
در چهارمین آیه سخن از انسانهای کم ظرفیت و فاقد ایمان و تقوا به میان آمده که ناسپاسی جزء خمیره وجود آنها است، میفرماید: اگر به انسان نعمتی بچسبانیم سپس از او بگیریم بسیار مأیوس و ناسپاس خواهد بود - و اگر نعمتهائی بعد از شدّت و ناراحتی به او برسانیم (از روی غرور) میگوید: مشکلات از من برطرف شد و دیگر باز نخواهد گشت و غرق شادی و غفلت و فخرفروشی میشود، (و لئن أذقنا الأنسان منّا رحمة ثمّ نزعناه منه انّه لیؤس کفور - و لئن أذقناه نعمآء بعد ضرّاء مسّته لیقولن ذهب السّیّئات عنّی انّه لفرح فخور).
همانگونه که میدانیم اوصاف نکوهیدهای که برای انسان به طور مطلق در قرآن مجید آمده است اشاره به انسانهای تربیت نایافته و بیایمان و یا ضعیف الایمان است به همین دلیل در آیهای که بعد از آیات مورد بحث آمده میخوانیم: الّا الّذین صبروا و عملوا الصالحات اولئک لهم مغفرة و أجر کریم؛ مگر کسانی که (در سایه ایمان قوی) صبر و استقامت به خرج دادند و عمل صالح به جا آوردند که برای آنها آمرزش و اجر بزرگی است.
این استثناء به خوبی نشان میدهد که انسانهای ناامید و ناسپاس و غافل و مغرور کسانی هستند که به مرحله بالای ایمان و صبر و عمل صالح راه نیافتهاند.
و در مجموع از این چند آیه میتوان نتیجه گرفت که کفران نعمتها و ناسپاسی در برابر مشکلات انسان را به صفات سوء دیگری میکشاند و از مغفرت و اجر کبیر محروم میسازد.
تعبیر به لئن أذقنا (اگر بچشانیم) در هر دو مورد تعبیر لطیفی است که میگوید: انسانهای بیایمان یا ضعیف الایمان چنان هستند که اگر مختصر نعمتی از نعم الهی از آنها سلب شود زبان آنها به ناشکری و اظهار یأس و ناامیدی گشوده میشود و اگر مختصر نعمتی به آنها برسد مغرور میشوند و در غفلت فرومیروند و طغیان میکنند این در حالی است که تمام دنیا چیز کوچکی و آنچه به یک انسان میرسد بخش کوچکتری است و اگر آن بخش فی حد ذاته کوچک و ناچیز باشد بیاندازه کم ارزش خواهد بود ولی با این حال، افراد بیایمان را تکان میدهد و این به خاطر کمبود ظرفیت آنها است در حالی که ایمان و ناآشنایی با ذات پاک خدا که بینهایت قدرت، علم و توانائی دارد چنان ظرفیتی به انسان میبخشد که حوادث بزرگ اعم از نیک و بد او را دگرگون نمیسازد.
در پنجمین آیه اشاره به حال کسانی میکند که به هنگام روی آوردن مصیبتها دست به دامن لطف پروردگار میزنند و با تمام وجود خویش خدا را میخوانند امّا همین که طوفان بلا فرونشست همه چیز را فراموش کرده و به ناسپاسی روی میآورند میفرماید: هنگامی که در دریا به شما ناراحتی برسد (و اگر طوفان و گرداب و امواج خطرناک شوید) همه کس را جز خدا فراموش میکنید امّا هنگامی که شما را به خشکی میرساند و نجات میدهد روی برمیگردانید و انسان (بیایمان) کفران کننده است. (و اذا مسّکم الضّر فی البحر ضلّ من تدعون الّا ایّاه فلمّا نجّاکم الی البّرّ أعرضتم و کان الأنسان کفوراً).
بارها در زندگی خود نیز شبیه این موضوع را دیدهایم که افراد ضعیف الایمان هنگامی که گرفتار امواج بلا میشوند و طوفان، بیماری، فَقر، گرفتاری و مصائب دیگر به آنها میرسد بانهایت اخلاصرو به درگاه خدا میآورند، امّا همین که امواج فرونشست، اوضاع آرام شد به کلی تغییر چهره داده و راه ناسپاسی را پیش میگیرند در حالی که در چنین شرایطی باید توجّه بیشتری به درگاه بخشنده این نعمتها و برحلّال مشکلات داشته باشد.
در ادامه این آیه قرآن مجید تعبیر بسیار جالبی دارد میفرماید: آیا خداوند نمیتواند در خشکی شما را گرفتار مصائب بزرگ سازد (و با یک زلزله شدید) شما را در زمین فروبرد یا طغیانی از سنگریزه بر سر شما فروریزد (و در میان آن مدفون کند) به گونهای که هیچ یار و یاوری برای خود نداشته باشید، یا این که بار دیگر شما را (به حکم الزامهای زندگی) به دریا باز گرداند و طوفان کوبندهای بر شما بفرستد و شما را به خاطر کفرتان غرق کند بگونهای که کسی پیدا نشود که مطالبه خون شما کند (أفامنتم أن یخسف بکم جانب البّر أو یرسل علیکم حاصباً ثمّ لاتجدوا لکم وکیلاً - أم أمنتم أن یعیدکم فیه تارة اخری فیرسل علیکم قاصفاً من الرّیح فیغرقکم بما کفرتم ثمّ لاتجدوا لکم علینا به تبیعاً).
اشاره به این که چگونه شما ناسپاسی میکنید و مغرور میشوید با اینکه هرجا باشید در چنگال قدرت پروردگارید، طوفانی که در دریا به فرمان او امواج را میانگیزد، در صحرا و خشکی تودههای ریگ را از جا بلند میکند و در نقطه دیگر فرومیریزد و آن کس که میتواند شما را در دریا غرق کند، در خشکی نیز میتواند در اعماق زمین فروبرد (توجه داشته باشید که خسف و غرق که در آیات فوق آمده مفهومی شبیه هم دارد؛ یکی فرورفتن در زمین و دیگری فرورفتن در امواج آب است).
در ششمین بخش از آیات، روی سخن به پیامبر اسلام صلیّاللّهعلیهوآلهوسلّم است و نتیجه کفران نعمتهای الهی را برای آن حضرت شرح میدهد میفرماید: آیا ندیدی کسانی را که نعمتهای خدا را تبدیل به کفران کردند و قوم خود را به دارالبوار (سرزمین هلاکت) فرستادند
(الم تر الی الّذین بدّلوا نعمت اللّه کفراً و أحلّوا قومهم دارالبوار).
سپس میافزاید دارالبوار همان جهنم است که در شعلههای سوزانش فرومیروند و بدترین قرارگاهها است (جهنّم یصلونها و بئس القرار).
تعبیرات این آیه نشان میدهد که کفران نعمتهای الهی ممکن است قوم و ملّتی را به جهنّم بفرستد و بدترین جایگاه، جای دهد و حتّی ممکن است دنیا را نیز برای آنها مبدّل به جهنّم سوزان کند.
در اینکه منظور از نعمت خدا در این آیه چیست؟ بعضی آن را به وجود پیامبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم تفسیر کردهاند که مشرکان عرب آن را کفران کردند و به دارالبوار سقوط کردند، و بعضی به ائمه اهلبیت که گروهی از جمله بنیامیه آن را کفران نمودند، ولی ظاهراً آیه مفهوم گستردهای دارد که همه نهمتهای الهی را شامل میشود و آنچه در بالا آمد از مصادیق روشن آن است هر چند آیهای که بعد از این دو آیه آمده نشان میدهد که آیه ناظر به کسانی است که در راه اسلام و توحید را رها ساخته و به شرک و بتپرستی روی آوردند ولی آنهم میتواند ناظر به یکی از مصادیق بارز آن باشد.
بعضی از مفسّران مانند فخررازی و مرحوم طبرسی در مجمعالبیان شأن نزولی برای آیات فوق ذکر کرده و آن را ناظر به اهل مکّه دانستهاند که خداوند انواع نعمتها را به آنها داد که مهمتر از همه بعثت پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم از میان آنان بود، امّا آن قدر نعمت را نداشته راه کفران را پیش گرفتند و به سرنوشت دردناکی گرفتار شدند و در واقع کفران آنها نسبت به نعمت بعثت پیامبر همان کفر آنها بود!
ولی میدانیم شأن نزولها مفهوم آیات را تخصیص به مورد خاص نمیزند.
در هفتمین آیه باز سخن از گروهی است که مشمول انواع نعمتهای الهی شده بودند؛ نعمت امنیّت و آرامش و روزی فراوان و نعمتهای معنوی که بوسیله پیامبرشان به آنها رسیده بود ولی آنها کفران نعمت کردند و همه آنها نعمتها از آنها گرفته شد و به مجازات الهی گرفتار گشتند، میفرماید: خداوند (برای آنها که کفران نعمت میکنند) مثلی زده است: منطقه آبادی که امن و آرام بوده و همواره روزیش بطور فراوان از هر مکانی برایش فرامیرسیده امّا آنها نعمت خدا را کفران کردند و خداوند به سبب اعمالشان لباس گرسنگی و ترس و ناامنی را بر اندامشان پوشانید - پیامبری از خود آنها برای هدایت آنها آمد امّا او را تکذیب کردند و عذاب الهی آنها را فروگرفت در حالی که ظالم بودند.
(و ضرب اللّه مثلاً قریة کانت آمنة مّطمئنّة یأتیها رزقها رغداً من کلّ مکان فکفرت بأنعم اللّه فأذاقها اللّه لباس الجوع و الخوف بما کانوا یصنعون - و لقد جاءهم رسول منهم فکذّبوه فأخذهم العذاب و هم ظالمون).
در این که آیات این آیه اشاره به سرزمین خاصّی است یا بیان یک مثال کلّی میباشد در میان مفسّران گفتگو است. جمعی معتقدند که آیه ناظر به سرزمین مکّه است و تعبیر یأتیها رزقها رغداً من کلّ مکان؛ روزی آنها به طور فراوان از هر مکان فرامیرسید این احتمال را تقویت میکند چرا که کاملاً منطبق بر شرائط مکّه است زیرا سرزمین خشک و سوزان و بیآب و علفی است که به برکت خانه خدا همیشه انواع نعمتها از همه جای دنیا به سوی آن سرازیر است.
تعبیر به کانت آمنة مطمئنّة؛ آن محل امن و امان و مطمئن بود نیز قرینه دیگری بر این تفسیر است چرا که محیط حجاز غالباً در آتش ناامنی میسوخت ولی شهر مکّه به برکت خانه خدا امن و امان بود.
هنگامی این نعمتهای مادی به اوج خود رسید که نعمت معنوی بعثت پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم بر آن افزوده شد ولی مکّیان این نعمتهای مادی و معنوی را کفران کردند و به قحطی و خشکسالی و ناامنی گرفتار شدند و این گونه است سرانجام کسانی که در برابر نعمتهای الهی ناسپاسی کنند!
ولی با اینهمه میتواند آیه مفهوم جامع و گستردهای داشته باشد که تمام گروههای کفران کننده نعمتهای مادی و معنوی را شامل شود هر چند اهل مکّه یکی از مصادیق بارز آن بودند که طبق بعضی از روایات به خشکسالی گرفتار شده تا آنجا که برای سدّ جوع از مردار استفاده کردند و در غزوات اسلامی شدیدترین ضربات بر آنها وارد شد.
در هشتمین بخش از آیات، سخن از یکی از ناسپاسیترین اقوام، یعنی قوم سبا است که مشمول بزرگترین عنایات الهی و برترین نعمتهای او شدند ولی بر اثر غرور و غفلت و هوسبازی، راه کفران پیش گرفتند، و خدا آن همه نعمت را از آن ناسپاسان گرفت و آنها را بر خاک سیاه نشانید، میفرماید: برای قوم سبا در محل سکونتشان نشانهای (از قدرت و نعمت الهی) بود، دو باغ عظیم گسترده از راست و چپ (با میوهها و محصولات فراوان، به آنها دادیم، و گفتیم) از روزی پروردگارتان بخورید و شُکر او را به جاآورید (چرا که) شهری است پاک و پاکیزه، و پروردگاری است آمرزنده (و مهربان) (لقد کان لسبأ فی مَسکنهم آیة جنّتان عن یمین و شمال کلوا من رزق ربّکم و أشکروا له بلدة طیّبة و ربّ غفور).
مفسّران نوشتهاند با این که خاک یمن گسترده و حاصلخیز بود ولی علیرغم این آمادگی چون رودخانه مهمّی نداشت از آن خاک بهرهبرداری نمیشود مردم این سرزمین به این فکر افتادند که بارانهای سیلابی کوهستانها را مهار کنند، سدهای زیادی در نقاط مختلف ساختند که از همه مهمتر سد مأوِب (بر وزن مغرب) بود، که سیلهای عظیم دو کوه بلق را مهار کرد، و در پشت این سدّ خاکی آب عظیمی ذخیره شد که با استفاده از آن توانستند دو رشته باغ عظیم و طولانی در دو طرف مسیر آب به وجود آورند، تدریجاً قریههای آباد در پرتوی این کشاورزی عظیم مرکز تجمّع مردم شد، قریههایی که به هم متّصل بود، و سایه درختان آن به یکدیگر پیوسته، وفور نعمت آمیخته با امنیت محیطی بسیار مرفّه برای یک زندگی پاک آماده ساخته بود، محیطی که برای اطاعت پروردگار و تکامل در جنبههای معنوی بسیار مناسب بود.
قرآن در ادامه آیه فوق میگوید: آنها قدر این همه نعمت را ندانستند، خدا را به فراموشی سپردند و به کفران نعمت پرداختند، به یکدیگر تفاخر میکردند و به اختلاف طبقاتی دامن میزدند و سرانجام به نتیجه شوم اعمال خود رسیدند، و به تعبیر قرآن آنها (از خدا) روی گردان شدند و ما سیل ویرانگر را بر آنها فرستادیم و دو باغ (پُربرکت) آنها را به دو باغ (بیارزش) با میوههای تلخ و درختان شورهگز و اندکی درخت سدر مبدّل ساختیم - این را به خاطر کفرانشان به آنها جزا دادیم و آیا جز کفران کننده را به چنین مجازاتی کیفر میدهیم؟ (فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم و بدّلناهم بجنّتیهم جنّتین ذواتی اکل خمط و أثل و شیء من سدر قلیل - ذلک جزیناهم بما کفروا و هل نجازی الّا الکفور).
از شگفتیهای این داستان این است که در بعضی از تواریخ آمده: تعدادی از موشهای صحرایی دور از چشم مردم مغرور و مست که به عیش و نوش و کفران مشغول بودند، به دیواره این سدّ خاکی حملهور شدند و آن را از درون سست کردند، ناگهان باران شدیدی بارید و سیلاب عظیمی حرکت کرد، دیوارهای سد که قادر به تحمل فشار سیلاب نبود یک مرتبه در هم شکست و سیلاب عظیمی به راه افتاد، و تمام آبادیها، باغها، کشتزارها، چارپایان، قصرها و خانههای مجلل را ویران کرد، و آن سرزمین آباد به صحرایی خشک و بیآب و علف با کمی گیاهان بیابانی مبدّل شد، مرغان غزلخوان از آنجا کوچ کردند و جای خود را به زاغها و بومها سپردند، و جمعیت آن آبادیهای عظیم در اطراف پراکنده شد. جمعیتی فقیر و دربدر که دائماً برگذشته خود تأسّف میخوردند، تأسّفی بیهوده و بیاثر و به گفته شاعر:
ای روزگار عافیت، شُکرت نگفتم لاجرم - دستی که در آغوش بود، اکنون به دندان میگزم
آری چنین بود نتیجه ناسپاسی این قوم غافل و بیخبر.
جالب این که: ثروتمندان قوم سبا از این شکایت داشتند که چرا آبادیهای ما این چنین به یکدیگر متصل شده و رفت و آمد در میان آنها برای همه آسان است، در گذشته سفر کردن از آن ما بود که امکانات فراوان داشتیم ولی هم اکنون فقرا نیز با ما همسفر میشوند، چرا که سفر در سایه درختان پُرمیوه و در طول آبادیهای متصل به یکدیگر برای کسی مشکلی ندارد، به همین دلیل از خدا تقاضا کردند که در میان سفرهای آنها دوری بیفکند تا بینوایان نتوانند دوش به دوش آنها سفر کنند، آری آنها کفران نعمت خدا را به حدّاعلی رساندند، و مجازاتشان نیز در حدّاعلا بود. و چنان سرزمین و جمعیّت آنها متلاشی شد که سرگذشت آنها به عنوان یک ضربالمثل در پراکندگی در میان مردم باقی ماند (تفرّقوا أیادی سبا).
از مجموع آیات فوق که هم سخن از کفران نعمت به طور مطلق میگوید، و هم سرگذشت ناسپاسان پیشین را به عالیترین وجه شرح میدهد، به خوبی استفاده میشود که ناسپاسی و کفران نعمت تا چه اندازه زشت، و آثار آن تا چه حد شوم و خطرناک است.