اشاره :
بهانهجویی و لجاجت را میتوان از مهمترین موانع درک حقیقت دانست زیرا این امر سبب میشود که انسان به حق نرسد بلکه در باطن راسختر گردد!.
منظور از بهانهجویی و لجاجت این نیست که انسان برای کشف حقیقت پافشاری کند و پی در پی سؤال مطرح نماید، زیرا سؤال کلید اصلی کشف حقایق است، بلکه منظور این است، بعد از آشکار شدن حق باز هم بر سخن باطل یا عمل نادرست خود پای بفشارد، و یا تشبث به بهانهها عذرهای واهی و سخنان دور از منطق از پذیرش حق سر باز زند.
این صفت رذیله ممکن است به صورت خصوصی در فرد یا افرادی ظاهر شود، یا به صورت عام مبدّل به خُلق و خُوی یک ملّت گردد.
تاریخ نشان میدهد که در میان اقوام پیشین، بنیاسرائیل بیش از همه لجوج و بهانهجو بودند، و به همین دلیل آثار بسیاری از قرآن از لجاجت آنها سخن میگوید که در تفسیر آیات به خواست خدا به آن خواهیم پرداخت.
میتوان گفت در میان تمام اقوام نادان و خودخواه و خودپرست که حاضر نیستند به آسانی اعمال و رفتار خود را از دست دهند این رذیله اخلاقی وجود دارد.
به هر حال این خوی زشت از زیانبارترین خوهای شیطانی است، و شاید نخستین کسی که درس لجاجت را به لجوجان آموخت، شیطان بود و به قدری آثار مرگبار آن زیاد است که گاه سرچشمه جنگهای خونین میگردد و نفوس و اموال را برباد میدهد و شهرهای آباد را ویران میسازد.
با این اشاره به قرآن مجید و روایات اسلامی باز میگردیم و سپس از تحلیلهای مختلف در مورد عوامل این خوی زشت و آثار زیانبار آن و طرق درمان آن سخن خواهیم گفت.
1- و لو رحمناهم و کشفنا ما بهم من ضرّ للجّوا فی طغیانهم یعمهون. (مؤمنون - 75)
2- أمّن هذا الّذی یرزقکم ان أمسک رزقه بل لجّوا فی عتوّ و نفور. (ملک - 21)
3- قال أنظرنی الی یوم یبعثون - قال انّک من المنظرین قال فبما أغویتنی لاقعدنّ لهم صراطک المستقیم. (اعراف - 14 تا 16)
4- قال ربّ انّی دعوت قومی لیلاً و نهاراً - فلم یزد هم دعائی الّا فراراً - و انّی کلّما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا أصابعهم فی آذانهم و استغشوا ثیابهم و أصرّوا و استکبروا استکباراً. (نوح - 5 تا 7)
5- فرجعوا الی أنفسهم فقالوا انّکم أنتم الظّالمون - ثمّ نکسوا علی رؤوسهم لقد علمت ما هؤلاء ینطقون - قال أفتعبدون من دون اللّه مالا ینفعکم شیئاً و لایضرّکم... قالوا حرّقوه و أنصروا آلهتکم ان کنتم فاعلین. (انبیاء - 64 تا 68)
6- و اذ قال موسی لقومه انّ اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقرة، قال أتتّخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجاهلین... فذبحوها و ما کادوا یفعلون. (بقره - 67 تا 71)
7- و اذ قلتم یا موسی لن نؤمن لک حتّی نری اللّه جهرة فأخذتکم الصّاعقة و أنتم تنظرون - ثمّ بعثناکم من بعد موتکم لعلّکم تشکرون. (بقره - 55 و 56)
8- قالوا یا موسی انّا لن ندخلها أبداً ماداموا فیها فأذهب أنت و ربّک فقاتلا انّا ههنا قاعدون. (مائده - 24)
9- و قالوا یا أیّها السّاحر ادع لنا ربّک بما عهد عندک انّنا لمهتدون - فلمّا کشفنا عنهم العذاب اذا هم ینکثون. (زخرف، 49 و 50)
10- أویکون لک بیت من زخرف أو ترقی فی السّماء و لن نؤمن لرقیّک حتّی تنزّل علینا کتاباً نقرؤه قل سبحان ربّی هل کنت الّا بشراً رسولاً. (اسراء - 93)
ترجمه :
1- و اگر به آنان رحم کنیم و گرفتاریها و مشکلاتشان را بر طرف سازیم (نه تنها بیدار نمیشوند بلکه) در طغیانشان لجاجت میورزند و (در این وادی) سرگردان میمانند!
2- آیا آن کسی که شما را روزی میدهد اگر روزیش را باز دارد (چه کسی میتواند نیاز شما را تأمین کند؟!) ولی آنها در سرکشی و فرار از حقیقت لجاجت میورزند!
3- گفت: مرا تا روزی که (مردم) برانگیخته میشوند مهلت دِه (و زنده بگذار) فرمود: تو از مهلت داده شدگانی - گفت: اکنون که مرا گمراه ساختی، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین میکنم!
4- (نوح) گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (بسوی تو) دعوت کردم، - امّا دعوت من چیزی جز فرار از حق بر آنان نیفزود! و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدّت استکبار کردند!
5- آنها به وجدان خویش باز گشتند، و (به خود) گفتند: حقّا که شما ستمگرید - سپس بر سرهایشان واژگونه شدند (و حکم وجدان را به کلی فراموش کردند و گفتند) تو میدانی که اینها سخن نمیگویند!- (ابراهیم) گفت: آیا جز خدا چیزی را میپرستید که نه کمترین سودی برای شما دارد و نه زیانی به شما میرساند؟ (نه امیدی به سودشان دارید، و نه ترسی از زیانشان؟)...- گفتند: او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید اگر کاری از شما ساخته است!.
6- و (به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور میدهد ماده گاوی را ذبح کنید (و قطعهای از بدن آن را به مقتولی که قاتل او شناخته نشده بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرّفی کند و غوغا خاموش گردد) گفتند: آیا ما را مسخره میکنی؟! (موسی) گفت: به خدا پناه میبرم از اینکه از جاهلان باشم!...سپس (چنان گاوی را پیدا کردند) و آن را سر بریدند ولی مایل نبودند این کار را انجام دهند.
7- و (نیز به یادآورید) هنگامی را که گفتند: ای موسی! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم! پس صاعقهای شما را گرفت در حالی که تماشا میکردید - سپس شما را پس از مرگتان، حیات بخشیدیم، شاید شُکر (نعمت او را) بجا آورید.
8- (بنیاسرائیل) گفتند: ای موسی! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همینجا نشستهایم!
9- (وقتی گرفتار بلا میشدند) میگفتند: ای ساحر! پروردگارت را به عهدی که با تو کرده بخوان (تا ما را از این بلا برهاند) که ما هدایت خواهیم یافت (و ایمان میآوریم!).
10- یا برای تو خانهای پُرنقش و نگار از طلا باشد یا به آسمان بالا روی حتّی اگر به آسمان روی، ایمان نمیآوریم مگر آنکه نامهای بر ما فرودآوری که آن را بخوانیم! - بگو: منزّه است پروردگارم (از این سخنان بیمعنی!) مگر من جز انسانی فرستاده خدا هستم؟!.