تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد سوّم - فروع مسائل اخلاقی‏
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

تفسیر و جمع‏بندی‏

در نخستین آیه می‏فرماید: وای بر هر عیب کننده مسخره‏جوئی (ویل لکل همزة لمزه)
در تفسیر همزه و لمزه و فرق میان این دو سخن بسیار است که در تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه آورده‏ایم مهم آن است که یکی از تفسیرهایی که برای آیه فوق شده است این است که آیه اشاره به افراد سخن‏چین می‏کند. از ابن عباس پرسیدند منظور از این آیه چیست؟ و آنها چه کسانی هستند که خداوند ایشان را مذمت به ویل کرده است؟ ابن عباس در پاسخ گفت: هم المشاؤن بالنمیمة المفرقون بین الأحبّة الناعتون للناس بالعیب؛ آنها کسانی هستند که اقدام به سخن‏چینی می‏کنند و میان دوستان تفرقه، ایجاد می‏نمایند و عیب بر مردم می‏گذارند. مرحوم طبرسی در مجمع‏البیان این معنی را به عنوان اوّلین تفسیر برای آیه ذکر کرده و فخررازی آن را هفتمین و آخرین تفسیر برای آیه ذکر می‏کند و با توجّه به مفهوم وسیعی که همزه و لمزه دارد و هر گونه عیب‏وعیبجوئی را شامل می‏شود سخن‏چینی نیز در مفهوم آیه درج است؛ خداوند به اینگونه اشخاص وعده مجازات حُطَمَه را داده است؛ همان آتش برافروخته الهی که از دلها سرمی‏زند و تمام وجود آدمی را فرامی‏گیرد.
از این آیه استفاده می‏شود که آتش قیامت - برعکس - آتش دنیا نخست به درون می‏زند و اعماق قلب را می‏سوزاند سپس به برون و شاید بخاطر این باشد که رذائل اخلاقی و اعمال زشت ناشی از آن از درون انسان سرچشمه می‏گیرد و بازتابش از اعمال بیرون است.

در دوّمین آیه روی سخن را به پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم کرده می‏فرماید: از آنها که بسیار سوگند یاد می‏کنند و افراد پَستی هستند و بسیار عیب‏جو و سخن‏چین می‏باشند اطاعت مکن. (و لاتطع کلّ حلّاف مهین همّاز مشّاء بنمیم).
و به دنبال این صفات زشت صفات دیگری را در آیات بعد برای آنها می‏شمرد مانند ممانعت از کار خیر، تجاوزگری، کینه‏توزی، خشونت، و کفر به آیات الهی و به دنبال آن می‏فرماید: ما بر بینی او داغ ننگ می‏نهیم (سَنَسِمُهُ) (و او را در دنیا و آخرت رسوا می‏سازیم).
ذکر سخن‏چینی و نمامی در ردیف رذائل مهم دیگر و همچنین کفر بر آیات الهی دلیل بر زشتی فوق‏العاده این عمل است!
تعبیر به مشّاء بنمیم به صورت صیغه مبالغه، اشاره به کسانی است که پیوسته در مبان دوّم سعایت و سخن‏چینی می‏کنند و آنها را نسبت به یکدیگر بدبین می‏کنند و تخم عداوت و دشمنی در دلها می‏کارند و این یکی از مهمترین گناهان کبیره است.
حلّاف به کسی گفته می‏شود که بسیار سوگند یاد می‏کند و معمولاً کسانی هستند که نه مردم به آنها اعتماد دارند و نه خودشان نسبت به خودشان و توصیف آنها به مهین (پَست) نیز گواه دیگری بر این معنی است و به خاطر همین فرومایگی و پَستی است که بر دیگران عیب می‏گذارند و پیوسته سخن‏چینی و افساد می‏کنند گوئی از محبّت و الفت مردم نسبت به یکدیگر رنج می‏برند و می‏خواهند همان گونه که خودشان از چشم مردم افتاده‏اند مردم نیز نسبت به یکدیگر چنین شوند.
در سوّمین آیه مطابق شأن نزول معروفی که دارد ولید بن عقبه با گروهی برای جمع‏آوری زکات از طایفه بنی مصطلق از سوی پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم اعزام شدند. هنگامی که اهل‏قبیله باخبر شدند که نماینده رسول خدا به سوی آنها می‏آید با خوشحالی به استقبال او شتافتند ولی از آنجا که میان آنها و ولید خصومت شدیدی بود تصوّر کرد آنها قصد کُشتن او را دارند (یا اینکه به عمد آنها را متهم به چنین قصدی کرد) خدمت پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم بازگشت و عرض کرد آنها از پرداخت زکات خودداری کردند، پیامبر سخت برآشفت و آماده، مقابله با آن گروه شد و مطابق روایتی مردم فشار برای جنگ با آنان آوردند(381) آیه نازل شد و به مسلمانان دستور داد که هرگاه فاسقی خبری برای شما آورد درباره آن تحقیق کنید (مبادا دروغ یا تهمت و سخن‏چینی باشد) پیغمبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم دستور تحقیق به خالد بن ولید داد که با گروهی به سراغ آنها برود.
او با شتاب‏زدگی هیچ کاری انجام نداد، پس از تحقیق معلوم شد طایفه بنی‏المصطلق کاملاً به اسلام وفادارند. خبر به پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم رسید و پیامبر فرمود: ألتّانّی من اللّه و العجلة من الشّیطان؛ درنگ کردن و تحقیق نمودن از سوی خدا و عجله از شیطان است.(382)
طبق حدیثی از امام صادق علیه السّلام آیه فوق اشاره به نمّام و سخن دارد.(383)
از این تعبیر روشن می‏شود که نمّامی و سخن‏چینی، سخنان دروغ را نیز شامل می‏شود.

در چهارمین آیه که بعضی از بزرگان مانند علّامه مجلسی آن را در بحث نمیمه آورده‏اند می‏فرماید: کسی که شفاعت برای کار بدی کند سهمی از آن را خواهد داشت. (و من یشفع شفاعة سیّئة یکن له کفل منها) این آیه مفهوم وسیع و گسترده‏ای دارد که سخن‏چینی را نیز شامل می‏شود چه شفاعت سوئی از این بدتر که در میان دو مسلمان آتش عداوت و دشمنی را شعله‏ور سازد آنها را نسبت به یکدیگر بدبین کرده و به جان هم بیندازد و لذا در حدیثی از پیامبر نقل شده که فرمود: من أمر بسوء أو دلّ علیه أو أشار فهو شریک؛ کسی که دعوت به کار بدی کند یا راهنمائی به آن نماید و یا حتّی اشاره کند شریک در آن کار است.

در پنجمین آیه سخن از اصلاح ذات‏البین است که در نقطه مقابل سخن‏چینی و افساد ذات‏البین قرار دارد می‏فرماید: تقوای الهی پیشه کنید و برادرانی را که با هم اختلاف دارند آتشی دهید و اطاعت خدا و پیغمبر او را کنید اگر ایمان دارید.
(فاتقوا اللّه و أصلحوا ذات بینکم و اطیعوا اللّه و رسوله ان کنتم مؤمنین).
در شأن نزول این آیه آمده است که بعد از پایان جنگ بدر میان دو نفر از انصار بر سر غنائم جنگی مشاجره لفظی در گرفت آیه فوق نازل شد و تصریح کرد که اختیار غنائم جنگی با پیامبر است و باید در میان افرادی که اختلاف دارند اصلاح کنید.

در ششمین آیه می‏فرماید: خداوند را معرض سوگندهای خود قرار ندهید، برای نیکی کردن و تقوا پیشه نمودن، و اصلاح در میان مردم کردن، و خداوند شنوا و دانا است (و لاتجعلوا اللّه عرضة لایمانکم أن تبرّوا و تتّقوا و تصلحوا بین النّاس و اللّه سمیع علیم).
در تفسیر این آیه دو نظر وجود دارد نخست این که ناظر به کسانی است که گاهی نسبت به کسی عصبانی می‏شدند و می‏گفتند ما درباره او کار خیر نخواهیم کرد، و برای اصلاحشان، هیچ اقدامی نمی‏کنیم، آیه شریفه نازل شد و گفت: این سوگندها باطل و بیهوده است، هیچ چیزی نمی‏تواند مانع کار خیر و اصلاح مردم شود. (شأن نزولی که برای آیه ذکر شده نیز این نظر را تأیید می‏کند چرا که نقل شده است میان داماد و دختر یکی از یاران پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم به نام عبداللّه بن رواحه اختلافی روی داد و او سوگند یاد کرد که برای اصلاح کارشان اقدامی نکند، آیه نازل شد و این گونه سوگندها را بی‏اساس معرفی کرد).(384)
تفسیر دیگر این است که برای انجام کار خیر و تقوا و اصلاح در میان مردم سوگند یاد نکنید، چرا که رجحان انجام این کارها به قدری روشن است که نیاز به سوگند ندارد.
در هر صورت اهمّیّت اصلاح در میان مردم از آیه به خوبی روشن می‏شود به خصوص این که آن را در کنار کارهای خیر و تقوا و پرهیزکاری قرار داده است.
در هفتمین آیه سخن از گفتگوهای در گوشی است که در بسیاری از مواقع سبب آزار دیگران و بدبینی و سوءظن می‏شود، و گاه راه را برای نقشه‏های شیطانی و مخفیانه فراهم می‏سازد، لذا می‏فرماید: در بسیاری از سخنان درگوشی و محرمانه (آنها خیر و فایده‏ای نیست) (لا خیر فی کثیر من نجواهم).
امّا بلافاصله می‏افزاید: مگر کسی که بخواهد توصیه به کمک کردن به دیگران یا انجام کار نیک یا اصلاح در میان مردم دهد (که در صورت فایده این گونه نجواها بر ضررهایش برتری دارد) (الّا من أمر بصدقة أو معروف أو اصلاح بین النّاس).
و در پایان آیه در یک تعبیر تشویق‏آمیز نسبت به این امور می‏افزاید و هر کس برای خشنودی خدا چنین کند به زودی پاداش بزرگی به او خواهیم داد (و من یفعل ذلک ابتغاء مرضاة اللّه فسوف نوتیه أجراً عظیماً).
استثناء مسأله اصلاح ذات‏البین از نکوهش و نجوا از یک سو و قرار گرفتن اصلاح در کنار صدقه و معروف از سوی دیگر، و وعده پاداش عظیم برای آن از سوی سوّم، همگی گواه بر اهمّیّت این کار است.
در این که فرق میان صدقه و معروف چیست؟ بعضی گفتند صدقه به معنی کمک‏های مستحبی بلاعوض است، و معروف به معنی قرض‏الحسنه می‏باشد، و بعضی برای معروف مفهوم عامی قائل شده‏اند که شامل تمام کارهای نیک می‏شود (بنابراین نسبت آن با صدقه، نسبت عموم و خصوص مطلق است).
در حدیثی از پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه و آله و سلّم نیز آمده است که یکی از بهترین اصلاح در میان مردم است هنگامی که نسبت به یکدیگر بدبین شوند و نزدیک ساختن آنها به یکدیگر است، هنگامی که دور شوند ألا أدلّک علی صدقة یحبّها اللّه و رسوله؟ تصلح بین النّاس اذا تفاسدوا و تقرّب بینهم اذا تباعدوا.(385)
بنابراین اصلاح در میان مردم هم به طور مستقل ذکر شده، و هم به عنوان یکی از مصادیق عمده صدقه و معروف. و به تعبیر دیگر چون اصلاح در میان مردم فرد کامل معروف و صدقه است جداگانه ذکر شده است.

در هشتمین و آخرین آیه سخن از برنامه یکی از پیامبران بزرگ الهی به نام شعیب است، او هدف از قیام خود را چنین بیان می‏کند: من جز اصلاح تا آنجا که توانایی دارم، نمی‏خواهم (ان ارید الّا الاصلاح ما استطعت).
این همان هدفی است که تمام پیامبران الهی آن را تعقیب می‏کردند، اصلاح عقیده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط اجتماعی مردم.
بعضی در تفسیر اصلاح گفته‏اند، مفهوم آن این است که می‏خواهیم دنیای شما را با عدالت و آخرت شما را با عبادت اصلاح کنم، ولی روشن است که اصلاح مفهوم وسیع‏تری دارد که فراتر از عدالت را نیز شامل می‏شود.
سپس برای توفیق در این امر بسیار مهم یعنی اصلاح دین و دنیای انسان‏ها در تمام زمینه‏ها از خداوند بزرگ می‏طلبد و می‏گوید: توفیق من جز به یاری خدا نیست، بر او توکّل کردم، و به سوی او بازمی‏گردم. (و ما توفیقی الّا باللّه علیه توکّلت و الیه انیب).
جالب این که شعیب هنگامی این سخن را به قوم گمراه گفت که آنها غرق فساد مالی و اخلاق بودند، و نهی شعیب را از عبادت بت‏ها و کم‏فروشی و فساد مالی، مخالف آزادی خود قلمداد می‏کردند و می‏گفتند از تو که آدم عاقل و فهمیده‏ای هستی بعید است بخواهی جلوی آزادی فکری و عملی ما را بگیری گویا آنها نیز مانند گروهی از مردم عصر ما که از مفهوم صحیحی آزادی بی‏خبرند و نمی‏دانند یا نمی‏خواهند بدانند که آزادی افتخارآمیز بشر، تنها در چهارچوب ارزش‏ها است، در بیراهه‏ها سرگردان بودند، که شعیب به آنها پاسخ گفت هدف من اصلاح به معنی واقعی کلمه است، نه تسلیم هوا و هوس‏های شما شدن.
قابل توجّه این که قوم شعیب علیه السّلام او را به عنوان انسانی عاقل و فرزانه می‏شناختند، و عنوان حلیم و رشید را برای او متعرف بودند، امّا همین که برای اصلاح فساد عقیدتی و فساد مالی آنها قیام کرد، به مخالفت با او برخاستند.

از مجموع آیات فوق دو نکته کاملاً روشن می‏شود، نخست این که نمّامی و سعایت و سخن‏چینی و ایجاد اختلاف در میان انسان‏ها، یکی از بزرگترین گناهان و نکوهیده‏ترین صفات است. و دیگر این که اصلاح در میان مردم یکی از وظایف مهم الهی و انسانی است که با هیچ عذری نمی‏توان آن را ترک گفت.