بیشک شکرگزاری و سپاس، نه تنها در برابر خالق که در برابر مخلوق نیز مطلوب است. کسی که به دیگری خدمت میکند و نعمتی در اختیار او میگذارد و از مواهب خویش به او میبخشد هر چند انتظار قدردانی و تشکّر نداشته باشد، وظیفه انسانی که مشمول نعمت او شده است این است که در مقام شکرگزاری و سپاس برآید، و با قلب و زبان و عمل از وی قدردانی کند، در روایت معروفی از امام علی بن موسی الرضا علیهما السّلام میخوانیم: من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر اللّه عزّوجلّ؛ کسی که بخشنده نعمت را از میان مخلوقین نکند، شکر خداوند متعال را بجانیاورده است.(84)
جمله من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق هر چند به این عبارت در متون روایات معصومین علیه السّلام وارد نشده ولی محتوا و مضمون آن در روایت بالا و دیگر روایات دیده میشود، و تاب دو تفسیر دارد، نخست این که ترک شکرگزاری مخلوق، یا ناسپاسی در برابر بخشندگان نعمت، دلیل بر روح ناسپاسی در وجود شخص است که به خاطر آن، ارزشی برای نعمتهای مردم قایل نیست، بلکه گاه خود را طلبکار هم میداند، چنین کسی به یقین در برابر خالق متعال نیز شکرگزاری نخواهد کرد، به خصوص این که نعمتهایی که مردم به یکدیگر میدهند چون محدود است و گهگاه واقع میشود، به چشم میآید، برخلاف نعمتهای الهی که تمام وجود ما را در تمام عمر احاطه کرده و به همین دلیل گاه از شدّت ظهور مخفی و پنهان میشود.
دیگر این که تشکّر از مخلوق در واقع تشکّر از خدا است، چرا که مخلوق واسطهای برای انتقال نعمت خدا به بندگان بیش نیست، بنابراین کسی که شکر مخلوق را بجانیاورد در واقع شکر خدا را بجانیاورده است.
به هر حال در روایات اسلامی بر این معنی تأکید شده که هم در برابر نعمتی که کسی به شما میبخشد سپاسگزار باشید و هم به کسی که سپاسگزاری میکند نعمت بیشتری دهید. چنانکه در حدیثی از امام صادق علیه السّلام آمده است که: در تورات این جمله نوشته شده: اشکر من أنعم علیک و أنعم علی من شکرک؛ از کسی که به تو نعمتی میبخشد تشکّر کن و به کسی که از تو تشکّر میکند، نعمت بیشتری ببخش.(85)
خداوند در قرآن مجید نیز صریحاً دستور شکرگزاری نسبت به بندگان را صادر کرده و آن را در کنار شکرگزاری از خودش قرار داده است، میفرماید: و وصّینا الانسان بوالدیه حملته امّه وهناً علی وهن و فصاله فی عامین أن اشکر لی و لوالدیک الی المصیر؛ ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش هر روز با زحمتی روی زحمت حمل کرد (و دوران بارداری را با رنجهای فراوان پشت سر گذاشت) و دوران شیرخوارگی او در دو سال (با زحمت فراوان) صورت میگیرد. به انسان گفتیم که برای من و برای پدر و مادرت شکرگزاری کن که بازگشت همه شما به سوی من است.(86)
به یقین پدر و مادر تنها کسانی نیستند که برگردن انسان حق دارند (هر چند حق آنها بسیار بزرگ است) هر کس حقّی معنوی یا مادی داشته باشد باید در برابر او تشکّر کرد.
در حالات پیشوایان بزرگ اسلام نیز دیده شده است که گاه کمترین خدمت را با بزرگترین نعمت پاسخ میگفتند، داستان هدیه کردن یکی از کنیزان امام حسین علیه السّلام شاخه گُلی به آن حضرت و در برابر، آزادساختن او به وسیله امام علیه السّلام معروف است، و هنگامی که از حضرتش توضیح خواستند که این خدمت بزرگ چگونه در مقابل آن کار کوچک قرار میگیرد فرمود: کذا أدّبنا اللّه؛ اینگونه خداوند ما را ادب کرده است.(87)
و نیز در داستان معروف دیگری میخوانیم که در یکی از سفرها امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام و عبداللّه بن جعفر از قافله عقب ماندند و در بیابان تشنه شدند، از دور خیمه چادرنشینی جلب توجه آنها را نمود، به سراغ آن آمدند، پیرزن تک و تنهایی در آن دیدند که آنها را سیراب کرد، و گوسفندی را که داشت برای تغذیه آنها آماده ساخت و آنها به پیرزن فرمودند اگر به مدینه آمدی به سراغ ما بیا شاید بتوانیم این همه محبّت را تا اندازهای جبران کنیم، سپس خشکسالی شدیدی در بیابانهای اطراف مدینه شد به گونهای که چادرنشینان به شهرها هجوم آوردند و از مردم درخواست کمک میکردند، روزی چشم امام حسن علیه السّلام به همان پیرزن افتاد که در کوچههای مدینه تقاضای کمک میکند. حضرت او را صدا زد و از او پرسید به خاطرداری که من و برادر و پسر عمویم در بیابان نزد تو آمدیم و تو بهترین کمک را به ما کردی، پیرزن نیکوکار چیزی به خاطر نداشت، ولی امام فرمود: اگر تو به خاطر نداری، من به خاطر دارم. سپس پول زیاد و گوسفندان زیادی به او بخشید و او را نزد برادرش امام حسین علیه السّلام فرستاد، آن حضرت نیز عطایای بیشتری به پیرزن دادند و سپس او را به سراغ عبداللّه بن جعفر فرستادند، او نیز نعمت زیادی به آن پیرزن بخشید و در پایان حدیث آمده است: صارت من أغنی النّاس؛ او یکی از ثروتمندترین مردم شد.(88)
داستان شیماء دختر حلیمه سعدیه خواهر رضایی پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم و محبّت و خدمتی که آن حضرت به خاطر خدمات مادرش در دوران شیردادن او به شیماء کرد نیز در بسیاری از تواریخ آمده و خلاصهاش این است که بعد از جنگ حنین گروه زیادی از طائفه بنیسعد و قبیله حلیمه سعدیه به اسارت درآمدند، هنگامی که پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم شیماء را در میان اسیران دید به یاد محبتهای او و مادرش در دوران شیرخوارگی خود افتاد برخاست و عبای خود را بر زمین گستراند و شیماء را روی آن نشاند و با مهربانی از او احوالپرسی کرد و فرمود: تو همان هستی که در روزگار شیرخوارگی به من محبت کردی (مادرت نیز محبت کرد) این در حالی بود که حدود شصت سال از آن تاریخ میگذشت، شیما از پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم تقاضا کرد اسیران طایفهاش را آزاد سازد. پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم فرمود: من سهم خودم را میبخشم، هنگامی که مسلمانان از این ماجرا آگاه شدند، آنها نیز به پیروی از پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم سهم خود را بخشیدند و در نتیجه همه اسیران آن طایفه آزاد شدند (و به این ترتیب به خاطر خدمت دوران شیرخوارگی، گروه زیادی آزادی خود را بازیافتند.)(89)
و نظر این شکرگزاری و قدردانی عملی در حالات پیشوایان معصوم علیه السّلام فراوان است.
نمونه دیگر از اینگونه شکر و سپاسگزاری در برابر خدمات بندگان خدا چیزی است که در تاریخ پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم آمده است و آن این که در عصر رسول خدا صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم زنی بود به نام ثویبه که پیش از آن که حلیمه سعدیه افتخار دایهبودن نسبت به پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم را پیدا کند چند روزی از شیر فرزندش به نام مسروح، پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم را شیر داد. هنگامی که پیغمبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم هجرت فرمود و اموالی در اختیار آن حضرت قرارگرفت، هیچگاه ثویبه را فراموش نکرد، و همواره تا پایان زندگی آن زن، لباس هدایایی برای او میفرستاد. آن زن بعد از جنگ خیبر چشم از جهان پوشید.
شگفتآور این که در بعضی از تواریخ آمده است که ثویبه کنیز ابولهب بود و هنگامی که به ابولهب بشارت تولد پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم را داد او را آزاد کرد (پیدا است ابولهب در آن زمان به خاطر خویشاوندی با پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم از تولد پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم خوشحال شد که از برادرش عبداللّه فرزندی به وجود آمد).
هنگامی که ابولهب بعد از آن همه دشمنی با پیامبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم از دنیا رفت، برادرش عباس او را در خواب دید سؤال کرد: حالت چگونه است؟ گفت: در آتشم، ولی شبهای دوشنبه مجازات من تخفیف مییابد و از میان انگشتانم آب مینوشم، و این به خاطر آن است که پیامبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم دوشنبه متولد شد، و من هنگامی که بشارت تولد او را از ثویبه کنیز خودم شنیدم، و آگاه شدم که چند روزی پیامبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم را شیر داد او را آزاد کردم.(90)