تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد سوّم - فروع مسائل اخلاقی‏
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

شکر خالق و شکر مخلوق‏

بی‏شک شکرگزاری و سپاس، نه تنها در برابر خالق که در برابر مخلوق نیز مطلوب است. کسی که به دیگری خدمت می‏کند و نعمتی در اختیار او می‏گذارد و از مواهب خویش به او می‏بخشد هر چند انتظار قدردانی و تشکّر نداشته باشد، وظیفه انسانی که مشمول نعمت او شده است این است که در مقام شکرگزاری و سپاس برآید، و با قلب و زبان و عمل از وی قدردانی کند، در روایت معروفی از امام علی بن موسی الرضا علیهما السّلام می‏خوانیم: من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر اللّه عزّوجلّ؛ کسی که بخشنده نعمت را از میان مخلوقین نکند، شکر خداوند متعال را بجانیاورده است.(84)
جمله من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق هر چند به این عبارت در متون روایات معصومین علیه السّلام وارد نشده ولی محتوا و مضمون آن در روایت بالا و دیگر روایات دیده می‏شود، و تاب دو تفسیر دارد، نخست این که ترک شکرگزاری مخلوق، یا ناسپاسی در برابر بخشندگان نعمت، دلیل بر روح ناسپاسی در وجود شخص است که به خاطر آن، ارزشی برای نعمت‏های مردم قایل نیست، بلکه گاه خود را طلبکار هم می‏داند، چنین کسی به یقین در برابر خالق متعال نیز شکرگزاری نخواهد کرد، به خصوص این که نعمت‏هایی که مردم به یکدیگر می‏دهند چون محدود است و گهگاه واقع می‏شود، به چشم می‏آید، برخلاف نعمت‏های الهی که تمام وجود ما را در تمام عمر احاطه کرده و به همین دلیل گاه از شدّت ظهور مخفی و پنهان می‏شود.
دیگر این که تشکّر از مخلوق در واقع تشکّر از خدا است، چرا که مخلوق واسطه‏ای برای انتقال نعمت خدا به بندگان بیش نیست، بنابراین کسی که شکر مخلوق را بجانیاورد در واقع شکر خدا را بجانیاورده است.
به هر حال در روایات اسلامی بر این معنی تأکید شده که هم در برابر نعمتی که کسی به شما می‏بخشد سپاس‏گزار باشید و هم به کسی که سپاس‏گزاری می‏کند نعمت بیشتری دهید. چنانکه در حدیثی از امام صادق علیه السّلام آمده است که: در تورات این جمله نوشته شده: اشکر من أنعم علیک و أنعم علی من شکرک؛ از کسی که به تو نعمتی می‏بخشد تشکّر کن و به کسی که از تو تشکّر می‏کند، نعمت بیشتری ببخش.(85)
خداوند در قرآن مجید نیز صریحاً دستور شکرگزاری نسبت به بندگان را صادر کرده و آن را در کنار شکرگزاری از خودش قرار داده است، می‏فرماید: و وصّینا الانسان بوالدیه حملته امّه وهناً علی وهن و فصاله فی عامین أن اشکر لی و لوالدیک الی المصیر؛ ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش هر روز با زحمتی روی زحمت حمل کرد (و دوران بارداری را با رنج‏های فراوان پشت سر گذاشت) و دوران شیرخوارگی او در دو سال (با زحمت فراوان) صورت می‏گیرد. به انسان گفتیم که برای من و برای پدر و مادرت شکرگزاری کن که بازگشت همه شما به سوی من است.(86)
به یقین پدر و مادر تنها کسانی نیستند که برگردن انسان حق دارند (هر چند حق آنها بسیار بزرگ است) هر کس حقّی معنوی یا مادی داشته باشد باید در برابر او تشکّر کرد.
در حالات پیشوایان بزرگ اسلام نیز دیده شده است که گاه کمترین خدمت را با بزرگترین نعمت پاسخ می‏گفتند، داستان هدیه کردن یکی از کنیزان امام حسین علیه السّلام شاخه گُلی به آن حضرت و در برابر، آزادساختن او به وسیله امام علیه السّلام معروف است، و هنگامی که از حضرتش توضیح خواستند که این خدمت بزرگ چگونه در مقابل آن کار کوچک قرار می‏گیرد فرمود: کذا أدّبنا اللّه؛ این‏گونه خداوند ما را ادب کرده است.(87)
و نیز در داستان معروف دیگری می‏خوانیم که در یکی از سفرها امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام و عبداللّه بن جعفر از قافله عقب ماندند و در بیابان تشنه شدند، از دور خیمه چادرنشینی جلب توجه آنها را نمود، به سراغ آن آمدند، پیرزن تک و تنهایی در آن دیدند که آنها را سیراب کرد، و گوسفندی را که داشت برای تغذیه آنها آماده ساخت و آنها به پیرزن فرمودند اگر به مدینه آمدی به سراغ ما بیا شاید بتوانیم این همه محبّت را تا اندازه‏ای جبران کنیم، سپس خشکسالی شدیدی در بیابان‏های اطراف مدینه شد به گونه‏ای که چادرنشینان به شهرها هجوم آوردند و از مردم درخواست کمک می‏کردند، روزی چشم امام حسن علیه السّلام به همان پیرزن افتاد که در کوچه‏های مدینه تقاضای کمک می‏کند. حضرت او را صدا زد و از او پرسید به خاطرداری که من و برادر و پسر عمویم در بیابان نزد تو آمدیم و تو بهترین کمک را به ما کردی، پیرزن نیکوکار چیزی به خاطر نداشت، ولی امام فرمود: اگر تو به خاطر نداری، من به خاطر دارم. سپس پول زیاد و گوسفندان زیادی به او بخشید و او را نزد برادرش امام حسین علیه السّلام فرستاد، آن حضرت نیز عطایای بیشتری به پیرزن دادند و سپس او را به سراغ عبداللّه بن جعفر فرستادند، او نیز نعمت زیادی به آن پیرزن بخشید و در پایان حدیث آمده است: صارت من أغنی النّاس؛ او یکی از ثروتمندترین مردم شد.(88)
داستان شیماء دختر حلیمه سعدیه خواهر رضایی پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم و محبّت و خدمتی که آن حضرت به خاطر خدمات مادرش در دوران شیردادن او به شیماء کرد نیز در بسیاری از تواریخ آمده و خلاصه‏اش این است که بعد از جنگ حنین گروه زیادی از طائفه بنی‏سعد و قبیله حلیمه سعدیه به اسارت درآمدند، هنگامی که پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم شیماء را در میان اسیران دید به یاد محبت‏های او و مادرش در دوران شیرخوارگی خود افتاد برخاست و عبای خود را بر زمین گستراند و شیماء را روی آن نشاند و با مهربانی از او احوال‏پرسی کرد و فرمود: تو همان هستی که در روزگار شیرخوارگی به من محبت کردی (مادرت نیز محبت کرد) این در حالی بود که حدود شصت سال از آن تاریخ می‏گذشت، شیما از پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم تقاضا کرد اسیران طایفه‏اش را آزاد سازد. پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم فرمود: من سهم خودم را می‏بخشم، هنگامی که مسلمانان از این ماجرا آگاه شدند، آنها نیز به پیروی از پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم سهم خود را بخشیدند و در نتیجه همه اسیران آن طایفه آزاد شدند (و به این ترتیب به خاطر خدمت دوران شیرخوارگی، گروه زیادی آزادی خود را بازیافتند.)(89)
و نظر این شکرگزاری و قدردانی عملی در حالات پیشوایان معصوم علیه السّلام فراوان است.
نمونه دیگر از این‏گونه شکر و سپاس‏گزاری در برابر خدمات بندگان خدا چیزی است که در تاریخ پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم آمده است و آن این که در عصر رسول خدا صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم زنی بود به نام ثویبه که پیش از آن که حلیمه سعدیه افتخار دایه‏بودن نسبت به پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم را پیدا کند چند روزی از شیر فرزندش به نام مسروح، پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم را شیر داد. هنگامی که پیغمبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم هجرت فرمود و اموالی در اختیار آن حضرت قرارگرفت، هیچ‏گاه ثویبه را فراموش نکرد، و همواره تا پایان زندگی آن زن، لباس هدایایی برای او می‏فرستاد. آن زن بعد از جنگ خیبر چشم از جهان پوشید.
شگفت‏آور این که در بعضی از تواریخ آمده است که ثویبه کنیز ابولهب بود و هنگامی که به ابولهب بشارت تولد پیامبر اکرم صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم را داد او را آزاد کرد (پیدا است ابولهب در آن زمان به خاطر خویشاوندی با پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم از تولد پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم خوشحال شد که از برادرش عبداللّه فرزندی به وجود آمد).
هنگامی که ابولهب بعد از آن همه دشمنی با پیامبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم از دنیا رفت، برادرش عباس او را در خواب دید سؤال کرد: حالت چگونه است؟ گفت: در آتشم، ولی شبهای دوشنبه مجازات من تخفیف می‏یابد و از میان انگشتانم آب می‏نوشم، و این به خاطر آن است که پیامبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم دوشنبه متولد شد، و من هنگامی که بشارت تولد او را از ثویبه کنیز خودم شنیدم، و آگاه شدم که چند روزی پیامبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم را شیر داد او را آزاد کردم.(90)