در نخستین آیه با صراحت از سوءظن نهی شده و تلویحاً مقدمهای برای تجسّس و غیبت شمرده شده است میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید از بسیاری از گمانها بپرهیزید که بعضی از گمانها گناه است و هرگز در کار (خصوصی دیگران) تجسّس نکنید و هیچکس از شما دیگری را غیبت نکند (یا أیّها الّذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظّن انّ بعض الظّنّ اثم و لاتجسّسوا و لایغتب بعضکم بعضاً).
چرا تعبیر به کثیراً من الظن (بسیاری از گمانها) شده است به خاطر این است که بیشترین گمانهای مردم در حق یکدیگر گمانهای بد است لذا تعبیر کثیراً اشاره به آن میباشد.
این احتمال نیز داده شده که منظور از کثیر این نیست که غالب گمانها گمان بد است، بلکه گمانهای بد نسبت به خودش زیاد است هر چند در مقایسه با گمانهای خوب زیاد نباشد. ولی ظاهر آیه همان معنی اوّل است.
قابل توجّه این که بعد از آن که نهی از بسیاری از گمانها میکند، در بیان علّت آن میفرماید چون بعضی از گمانها گناه است، اشاره به این که گمانهای بد بر دو گونه است؛ بخشی مطابق واقع است و بعضی برخلاف واقع. آنچه برخلاف واقع است گناه است، و چون معلوم نیست کدام مطابق واقع و کدام مخالفت واقع، انسان باید از گمانهای بد بپرهیزد تا گرفتار سوءظن خلاف واقع نشود و به گناه نیفتد.
و از آنجا که سوءظن درباره اعمال خصوصی مردم یکی از اسباب تجسّس، و تجسّس گاه سبب آگاهی بر عیوب پنهانی و به دنبال آن سرچشمه غیبت میشود، در آیه شریفه نخست از گمان بد، و در مرحله بعد از تجسّس و در مرحله سوّم از غیبت نهی شده است.
در این که سوءظن امر اختیاری است یا غیر اختیاری، و اگر غیر اختیاری است چگونه میتوان از آن نهی کرد، و اگر اختیاری است آیا بدون این که انسان گامی مطابق آن در عمل بردارد، حرام است و یا در صورت ترتیب اثر دادن به سوءظن حرام میشود بحثی است که در پایان آیات و روایات به خواست خدا بیان خواهیم کرد.
در دوّمین آیه در مقام نکوهش گروهی از منافقان که از ملازمت رکاب پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم در جریان حدیبیه سرباز زدند و گمان میکردند آن گونه از مؤمنان که در خدمت پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم به مکّه میروند هرگز باز نخواهند گشت، و به وسیله مشرکان مکّه تار و مار میشوند، در حالی که قضیه کاملاً برعکس شد و مسلمانان با پیروزی تازهای که از صلح حدیبیه سرچشمه گرفت سالم به سوی مدینه بازگشتند میفرماید: بلکه شما گمان کردید پیامبر و مؤمنان هرگز به خانه خود باز نخواهند گشت، و این پندار غلط در دلهای شما زینت یافته بود و گمان بد کردید، و سرانجام هلاک شدید، و از سعادت بزرگی محروم گشتید. (بل ظننتم أن لن ینقلب الرّسول و المؤمنون الی أهلیهم أبداً و زیّن ذلک فی قلوبکم و ظننتم ظّنّ السوء و کنتم قوماً بوراً).
واژه بور در اصل به معنی شدّت کساد بودن چیزی است، و چون شدّت کسادی باعث فساد میشود، چنانکه در ضربالمثل معروف عرب آمده: کسد حتّی فَسَدَ، این کلمه به معنی فساد سپس به معنی هلاک اطلاق شده است، و به زمینهای خالی از درخت و گُل و گیاه بائر میگویند چون در حقیقت فاسد و مُرده است.
گروه منافقان که گرفتار این گمان باطل در ماجرای صلح حدیبیه شدند عدّه کمی نبودند و به یقین هلاکت به معنی مرگ دامان آنها را گرفت، بنابراین بور در اینجا به معنی هلاکت معنوی، محرومیّت از ثواب، و خالی بودن سرزمین دلهای آنها از گُلهای فضائل اخلاقی و شجره طیّبه ایمان است، و یا منظور هلاکت در آخرت به سبب عذاب الهی، و در دنیا به سبب رسوایی است، و به هر حال آیه دلیل روشنی است بر نهی از سوءظن مخصوصاً درباره پیامبرخدا صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم.
در سوّمین آیه مورد بحث سخن از سوءظن نسبت به ساحت قدس پروردگار عالم است در حالی که در آیات گذشته سخن از سوءظن به انسانها بود میفرماید: هدف (دیگر از فتح مبین - فتح حدیبیه) این بود که مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد بردند مجازات کند، حوادث بدی را که آنها برای مؤمنان انتظار داشتند، تنها بر خودشان نازل میشود، خداوند به آنها غضب کرده و از رحمتش دور ساخته و جهنّم را برای آنان آماده کرده است و چه بد سرانجامی است. (و یعذّب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظّانّین باللّه ظّنّ السوء(423) علیهم دآئرة السّوء و غضب اللّه علیهم و لعنهم و أعدّ لهم جهنّم و سائت مصیراً).
گمان بدی که آنها به خدا بردند این بود که گمان میکردند که وعدههای الهی به پیامبرش هرگز تحقق نخواهد یافت و مسلمانان نه تنها بر دشمنان پیروز نمیشوند، بلکه هرگز به مدینه باز نخواهند گشت همانگونه که مشرکان نیز گمان داشتند محمد صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم و یارانش با آن جمع کم و نداشتن اسلحه کافی در هم کوبیده میشوند و ستاره اسلام به زودی افول میکند، در حالی که خداوند وعده پیروزی به مسلمانان داده بود و سرانجام چنین شد. مشرکان نه تنها جرئت حمله به مسلمین را پیدا نکردند (با این که مسلمین در حدیبیه نزدیک مکه در چنگال آنها بودند، و چون به قصد زیارت خانه خدا آمده بودند نه به قصد جنگ، سلاحی جز شمشیر که سلاح مسافر است با خود نداشتند) خداوند آن چنان رعب و وحشتی در دل مشرکان انداخت که حاضر به تنظیم صلحنامه معروف حدیبیه شدند، همان صلحنامهای که راه پیروزیهای آینده را به روی مسلمانان گشود.
به هر حال قرآن مجید این سوءظن را شدیداً نکوهش میکند، و وعده عذابهای دردناک را به صاحبان آن میدهد.
جالب این که در این آیه مسأله سوءظن به خدا را قدر مشترکی میان منافقین و منافقات و مشرکین و مشرکات شمرده، و نشان میدهد همه آنها اعم از زن و مرد در این امر شریکند. به عکس مؤمنان که همیشه نسبت به خدا و وعدههای او و پیامبرش حسنظن دارد، میدانند این وعدهها قطعاً تحقق مییابد، ممکن است بر طبق مصالحی دیر و زود شود اما سوخت و سوز در آن نیست، چرا که خداوند بزرگ هم به همه چیز عالم و آگاه است، و هم بر هر چیز قادر و توانا، با این علم و قدرت مطلقه تخلف در وعدههایش امکانپذیر نیست. به همین دلیل در آیهای به دنبال این آیه در سوره فتح آمده میگوید: وللّه جنود السّماوات و الأرض و کان اللّه عزیزاً حکیماً؛ لشگرهای آسمان و زمین از آن خداست، و خداوند شکستناپذیر و حکیم است.
این که منافقان و مشرکان گرفتار سوءظن به خدا هستند در حالی که قلب مؤمنان از حسنظن لبریز میباشد، به این دلیل است که مشرکان و منافقان ظواهر امور را میبینند، در حالی که مؤمنان راستین به باطن امور توجه دارند.
چهارمین آیه نیز در مورد سوءظن نسبت به وعدههای الهی است و مربوط به داستان چنگ احزاب است، جنگی که در تاریخ پیامبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم به عنوان خطرناکترین جنگ محسوب میشود، زیرا مشرکان با جمیع مخالفان اسلام بر ضد اسلام متحد شده بودند، و عظیمترین نیروی آن زمان را به میدان آوردند به گونهای که لرزه بر اندام افراد ضعیفالایمان افتاد، و در دل نسبت به وعدههای الهی در جهت پیروزی مسلمین متزلزل شدند، میفرماید: به خاطر بیاورید زمانی که آنها (دشمنان اسلام) از طرف بالا و پائین (شهر) شما (یعنی مدینه) وارد شدند (و همهجا را محاصره خود در آوردند) و به خاطر بیاورید زمانی را که چشمها از شدّت وحشت خیره شده، و جانها به لب رسیده بود (و بغض گلو را گرفته بود) و گمانهای گوناگون بدی به خدا میبردید، آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند. (اذ جآئوکم من فوقکم و من أسفل منکم و اذ زاغت الأبصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنّون باللّه الظّنوناً هنا لک ابتلی المؤمنون و زلزلوا زلزالاً شدیداً).
بیشک سوءظن به خدا و سوءظن به مردم تفاوت بسیار دارد، زیرا سوءظن به مردم غالباً به احتمال انجام یک عمل گناه و ناصواب منتهی میشود، در حالی که سوءظن به خدا سبب تزلزل پایههای ایمان است، و یا از آن سرچشمه میگیرد؛ زیرا اعتقاد به این که خداوند در وعدههایش خلاف وجود دارد کفر است، چرا که خلف وعده یا ناشی از جهل است یا عجز و یا دروغ. به یقین هیچ یک از اینها در ذات پاک او راه ندارد. به همین دلیل در آیات مربوط به سوءظن به خدا، نکوهشهای شدیدی دیده میشود.
در پنجمین آیه باز سخن از سوءظن باللّه است، این آیه که ناظر به جنگ اُحد میباشد که گروهی از افراد تازه مسلمان بعد از شکستی که در این میدان دامنگیر مسلمانان شد گرفتار سوءظن نسبت به وعدههای الهی شدند، آیه فوق نازل شد و شدیداً آنها را نکوهش کرد، در حالی که در آیات قبل از آن، به این حقیقت اشاره شده که وعده الهی درباره پیروزی دشمن در اُحد در آغاز جنگ تحقق یافت، ولی در دنیاپرستی گروهی از شما و پرداختن به جمعآوی غنائم سبب هجوم غافلگیرانه دشمن و آن شکست دردناک شد، خدا به وعده خود عمل کرد، شما عمل نکردید. سپس در آیه مورد بحث میفرماید: خداوند به دنبال این غم و اندوه (ناشی از شکست اُحد) آرامشی بر شما فرستاد، این آرامش به صورت خواب سبکی بود که (در شب بعد از حادثه اُحد) جمعی از شما را فراگرفت اما گروه دیگری در فکر جان خویش بودند (و خواب چشمانشان را فرانگرفت) گمانهای نادرستی درباره خدا داشتند، همانند گمانهای دوران جاهلیت و میگفتند: آیا چیزی از پیروزی نصیب ما میشود، بگو همه کارها به دست خدا است، آنها در دل اموری را پنهان میدارند که برای تو آشکار نمیکنند، میگویند اگر ما نصیبی از پیروزی داشتیم در این جا کُشته نمیشدیم بگو اگر در خانههایتان هم بودید، آنهایی که کُشته شدند در سرنوشتشان بود افرادی به بسترشان میریختند (و آنها را به قتل میرساندند) (ثمّ أنزل علیکم من بعد الغمّ أمنة نّعاسا یغشی طائفة منکم و طآئفة قد أهمّتهم أنفسهم یظنّون باللّه غیر الحقّ ظنّ الجاهلیّة یقولون هل لنا من الأمر من شیء قلّ انّ الأمر کلّه للّه یخفون فی أنفسهم ما لایبدون لک یقولون لو لاکان لنا من الأمر شیء من قتلنا ههنا قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الّذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم) (آل عمران - 154).
و در ذیل همین آیه اشاره میکند که این یک امتحان الهی برای شماها است تا میزان ایمان و پایداری وفاداریتان به اسلام روشن شود.
از تعبیرات این آیه و آیات قبل این نکته روشن میشود که مسأله سوءظن به خداوند غالباً در مواقع بحرانی و در دلهای افراد ضعیفالایمان پیدا میشده، گاه در جنگ احزاب، گاه در اُحد، گاه در حدیبیه. و در واقع در اینگونه مواقع است که گوهر ایمان و اخلاص آزموده میشود!
در ششمین و آخرین آیه نیز مذمت از سوءظن به طور عام و دعوت به حُسنظن است، این آیه ناظر به داستان افک (دروغ و تهمت) است؛ میدانیم گروهی از منافقان یکی از همسران پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم را متهم به خارج شدن از جاده عفاف کردند و شایعهای برای آن درست کرده و در یک زمان آن شایعه را در تمام مدینه پخش کردند. گرچه هدفگیری ظاهراً به سوی یکی از همسران پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم بود، ولی در واقع هدف اصلی خود پیامبر و اسلام و قرآن بود، در این هنگام آیات کوبندهای نازل شد که پردههای نفاق منافقان را کنار زد و نقشههای آنها را نقش بر آب نمود، و این توطئه را در نطفه خفه کرد. تعبیرات این آیات بقدری حساب شده و آمیخته با نکات روانی دقیق است که اعجاب هر انسانی را برمیانگیزد. آیه مورد بحث که یکی از آیات پانزدهگانهای است که در داستان اِفک نازل شد چنین میفرماید: چرا هنگامی که این (تهمت بزرگ) را شنیدید، مردان و زنان باایمان، نسبت به خود (و کسی که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند، چرا نگفتید این دروغ بزرگ و آشکار است (لولا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیراً و قالوا هذا افک مبین).
تعبیر به مؤمنون و مؤمنات نشان میدهد که یکی از نشانههای ایمان حُسنظن نسبت به مسلمانان است. و سوءظن و بدگمانی با جوهره ایمان سازگار نیست.
در واقع در اینجا مردم به سه گروه تقسیم میشوند، گروهی منافقان شایعهساز و شایعه پراکن، و گروهی سردمداران آنها که در قرآن مجید از آنها به عنوان والّذی تولّی کبره یاد شده، و گروهی مؤمنان پاکدل بودند که به خاطر سادهدلی در دام شایعه گرفتار شدند.
روی سخن قرآن مجید در آیه فوق به گروه سوم است و آنها را سخت نکوهش میکند که چرا آلت دست منافقان شایعهساز و شایعه پراکن شدهاند.
در این آیات ششگانه که بعضی درباره سوءظن نسبت به مردم و بعضی در مورد سوءظن نسبت به پرودگار عالم است این رذیله اخلاقی شدیداً محکوم شده و به بعضی از پیامدهای سوء آن نیز اشاره گردیده است، و اگر در مذمّت این صفت نکوهیده جز بعضی از این آیات نبود کفایت میکرد تا چه رسد به این آیات متعدد و روایات بیشتری که در بحث آینده خواهد آمد.