تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد سوّم - فروع مسائل اخلاقی‏
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

امانت و خیانت در بیت المال‏

امانت همه جا مطلوب است ولی از دیدگاه اسلام در اموال عمومی و سرمایه‏های معنوی و مادی که تعلق به جامعه دارد، نه به شخص خاصی، دارای تأکید بیشتری است فلسفه آن نیز روشن است، زیرا اولاً گروهی چنین می‏پندارند، چون این سرمایه‏ها تعلّق به عموم دارند، آنها آزادند هرگونه می‏خواهند در آن عمل کنند، و ثانیاً اگر خیانت در اموال عمومی و بیت‏المال رایج شود نظام جامعه از هم گسیخته خواهد شد، و چنین جامعه‏ای هرگز روی سعادت نمی‏بیند.
برای پی بردن به اهمّیّت این موضوع کافی است که داستان حدیده‏مُحماة را بار دیگر به خاطر بیاوریم آنجه که عقیل برادر امیرمؤمنان علی علیه السّلام تقاضا کرده بود کمی بر سهمیه او از گندم بیت‏المال بیفزاید، و ضابطه عدالت بین مسلمین را به خاطر رابطه برادری کمی تغییر دهد، علی علیه السّلام آهنی را در آتش گذارد، و نزدیک دست او برد، فریاد عقیل بلند شد، و امام با عصبانیت فرمود: یا عقیل أتئنّ من حدیدة أحماها انسانها للعبه و تجرّنی الی نار سجرها جبّارها لغضبه؛ ای عقیل از آهن تفتیده‏ای که انسانی آن را به بازی سرخ کرده (و نزدیک دست تو آورده) ناله می‏کنی، امّا مرا به سوی آتشی می‏کشانی که خداوند جبّار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته؟. أتئنّ من الأذی و لا أئنّ من لظی؛ آیا تو از این ناراحتی مختصر می‏نالی و من از آن آتش سوزان ننالم؟(240)
و در جای دیگر در یک سخن تکان‏دهنده هنگامی که عطایایی را که عثمان بی‏حساب و کتاب از بیت‏المال به اقوام و بستگانش داده بود، به بیت‏المال بازگردانید فرمود: واللّه لو وجدته قد تزوّج به النّساء و مُلک به الأماء لرددته، فانّ فی العدل سعة، و من ضاق علیه العدل فالجور علیه أضیق؛ به خدا سوگند اگر آنها را (آنچه از عطایای عثمان) بیهوده از بیت‏المال مسلمین به این و آن بخشیده شده بیابم، به بیت‏المال بازمی‏گردانم، هر چند مهر و کابین زنان شده باشد، و یا کنیزانی را با آن در اختیار گرفته باشند، چرا که عدالت سبب گشایش و پیشرفت جامعه است، و آن کس که عدالت بر او گران آید تحمل جور، بر او گران‏تر است.(241)
و هنگامی که به آن حضرت پیشنهاد کردند برای پیشرفت کار حکومتت (حداقل در آغاز کار) برای افراد صاحب نفوذ امتیازی در عطایای بیت‏المال قایل باشد، امام از این پیشنهاد خشمگین شد و فرمود: أتأ مرونّی أن أطلب النّصر بالجور فیمن ولّیت علیهم واللّه لاأطور به ما سمر سمیر و ما أمّ نجم فی السّماء نجماً، لوکان المال لی لسوّیت بینهم فکیف و انّما المال مال اللّه؛ آیا به من دستور می‏دهید که برای پیروزی خود از جور و ستم در حق کسانی که بر آنها حکومت می‏کنم استفاده کنم؟ به خدا سوگند تا زنده‏ام و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب می‏کنند، هرگز به چنین کاری دست نمی‏زنم، اگر این اموال از خودم بود، به طور مساوی در میان آنها تقسیم می‏کردم (و عدالت را دعایت می‏نمودم) تا چه رسد به این که این اموال، اموال خدا است (و متعلّق به بیت‏المال است).(242)
حتّی گاه نزدیک‏ترین دوستان خود را در مورد خیانت در بیت‏المال تهدید می‏کرد تا دیگران به حساب خود برسند، و بدانند این مسأله بسیار جدّی است. در همین رابطه در نامه‏ای که امیرمؤمنان علی علیه السّلام به بعضی از فرمانداران کشور اسلامی که از آشفته بودن جامعه اسلامی به خاطر بروز پاره‏ای از جنگ‏ها سوء استفاده کرده و اموال بیت‏المال را به غارت برده بود می‏نویسد: فاتّق اللّه واردوا الی هؤلاء القوم أموالهم، فانّک ان لم تفعل ثمّ أمکننی اللّه منک لاعذرنّ الی اللّه فیک و لأضربنّک بسیفی الّذی ما ضربت به أحداً الّا دخل النّار، و واللّه لو أنّ الحسن و الحسین فعلا مثل الّذی فعلت ما کانت لهما عندی هوادة، و لاظفرا منّی بأرادة حتّی آخذ الحقّ منهما؛ از خدا بترس و اموال مردم (اموال بیت‏المال) را به آنها بازگردان که اگر این کار را نکنی و خداوند مرا به تو مسلّط سازد وظیفه‏ام را در برابر خدا درباره تو انجام خواهم داد، و با این شمشیرم که هیچ کس را با آن نزدم مگر این که داخل دوزخ شد به تو خواهم زد، به خدا سوگند اگر حسن و حسین کاری همانند تو انجام دهند، هیچ پشتیبانی و هواخواهی از سوی من نخواهند داشت، و در اراده من تأثیر نمی‏کند، تا آن زمان که حق را از آنها بستانم.(243)
می‏دانیم پیامبر اسلام صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم به هنگام فتح مکّه به تمام مجرمان و جنایات‏کاران قریش و غیرقریش که قریب بیست سال برضد آن حضرت و یارانش توطئه کردند و خون‏های زیادی از مسلمانان را ریختند، فرمان عفو عمومی داد، فرمانی که اثر بسیار مطلوبی در جلب و جذب مردم مکّه به اسلام داشت، و آن روز را روز مرحمت و عفو و بخشش نام گذاشت، با این حال چند نفر را از این عفو عمومی استثنا فرمود و دستور داد هر کجا آنها را بیابند به قتل برسانند، یکی از آنها این خطل بود، و گناهش این بود که هنگامی که اسلام آورد و به مدینه هجرت کرد پیامبر صلیّ اللّه علیه و آله و سلّم او را مأمور جمع‏آوری زکات کرد، و کسی از طایفه خزاعه را همراه او فرستاد، او مقدار قابل ملاحظه‏ای زکات جمع‏آوری کرد، ولی رفیقش را کُشت، و اموال را با خود برداشت و به مکّه برگشت هنگامی که قریش سؤال کردند چرا برگشتی؟ گفت: آیینی بهتر از آیین شما نیافتم و کنیزان خواننده‏ای داشت، و اشعاری در هجو پیامبر صلیّ اللّه علیه و آله و سلّم می‏گفت و به آنها می‏داد تا به آواز بخوانند و جلساتی تشکیل می‏داد و بت‏پرستان در آن شرکت می‏کردند و در آن مجلس آواز می‏خواندند و شراب می‏نوشیدند، و از آنجا که این مرد وقاحت و بی‏شرمی را به حدّ نهایت رسانده بود، و خیانت در بیت‏المال سبب ارتداد او و بازگشت به بت‏پرستی و هتک و توهین نسبت به اسلام و پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم شده بود چنین دستوری را درباره او صادر کرد، او به پرده‏های کعبه پناه برد (از آنجا که کعبه پناهگاه این‏گونه جنایتکاران نیست) او را بیرون کشیدند و کُشتند.(244)
این تعبیر شدید و سخنان تکان‏دهنده نشان می‏دهد علی‏رغم این که گروهی از مردم خیانت به بیت‏المال مسلمین را سهل و ساده می‏شمرند، از بزرگترین خیانت‏ها و کیفر آن را شدیدترین کیفرها است.
این سخن را با اشاره به ماجرایی از زمان رسول خدا صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم که اهمّیّت فوق‏العاده بیت‏المال را نشان می‏دهد پایان می‏دهیم، جریان از این قرار است که هنگام بازگشت رسول خدا صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم از خیبر به سرزمین وادی القری رسیدند، و با آن حضرت غلامی بود که رفاعة بن زید او را به حضرت هدیه داده بود، مسلمانان در آنجا توقف کردند، و آن غلام (که طبق بعضی از روایات مِدعَم نام داشت) مشغول پیاده کردن وسایل سفر پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم از شتر بود که ناگهان تیری از ناحیه دشمن به سوی او پرتاب شد، و او را شهید کرد، اصحاب (ضمن تأسّف بر این حادثه) گفتند بهشت بر او گوارا باد پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم فرمود: نه، سوگند به کسی که جان محمد صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم در دست او است اکنون آن لباس در تنش در آتش دوزخ می‏سوزد، همان لباسی که روز خیبر از غنایم مسلمین به خیانت برده بود، اصحاب تعجّب کردند، و سخت تحت تأثیر قرار گرفتند، یکی از یاران پیامبر صلیّ اللّه علیه وآله و سلّم آن را شنید و خدمتش رسید، عرض کرد ای رسول خدا من هم دو بند کفش را از غنایم بردم، فرمود: همانند آن بند کفش در آتش دوزخ برای تو بریده می‏شود.(245)