در این فرهنگ الهى نیز مىتوان سه ركن اساسى را مطرح كرد:
1. خدا محورى (= اصالت خدا): آنچه جوهر فرهنگ اسلام را تشكیل مىدهد خدا محورى است. مطابق این نگرش، باید همه اندیشهها و اعمالمان حول مفهوم خدا دور بزند، تمام توجهاتمان باید به سوى او معطوف شود؛ و سعادت و كمال خود را باید در قرب و ارتباط با او بجوییم. چرا كه او منشأ همه زیبایىها، سعادتها، اصالتها، و كمال هاست، پس محور «اللّه» است. و جوهره انسانیّت در خداپرستى است و انسان فطرتاً میل به «اللّه» دارد كه مالك انسان، خالق او و صاحب اختیار او است كه هم اصل زندگى و هم تمام شؤون آن و هم ریز و درشت اعمال انسان بواسطه فیض و عنایت او (جلّ و علا) است.
2. اصالت دین: ضرورىترین و مهمترین امر براى یك انسان مؤمن انتخاب دین است. او قبل از آن كه به فكر آب و نانش باشد، باید درباره دینى كه مىپذیرد تحقیق كند، كه حق است یا باطل، دین او صحیح است یا فاسد؟ آیا اعتقاد به خداى یگانه صحیح است یا اعتقاد به خداى سه گانه و چند گانه؟ لذا اوّلین روزى كه انسان به تكلیف مىرسد، باید مشخّص كند كه خدا، وحى و قیامت را قبول دارد یا خیر؟ قرآن حق است یا باطل؟ قبل از این كه شغل، همسر و رشته تحصیلى انتخاب كند، اوّل باید دین را انتخاب كند؛ چرا كه دین در تمام شؤون زندگى انسان دخالت دارد و رستگارى و سعادت و یا شقاوت و شوم فرجامى در گرو همین عمل به این یا عمل نكردن به آن
( صفحه 350)
است. اسلام مىگوید هیچ موضوعى نیست كه از دایره ارزشهاى دینى و حلال و حرام دین خارج باشد؛ حلال یا حرام بودن هر چیزى را دین مشخّص مىكند. این گرایش نقطه مقابل سكولاریسم است.
3. اصالت حقّ و عدالت و اطاعت الهى: مطابق گرایش و فرهنگ الهى، باید اعمال و رفتار انسان در دایره حقّ و عدالت قرار گیرد و نباید پا را فراتر از حقّ گذاشت و بر خلاف عدالت عمل كرد. البّته حق و عدالت با هم در ارتباطاند؛ چون اگر حق را به معناى جامعش در نظر بگیریم عدالت را هم شامل مىشود: «العِدالَّةُ اِعطاءُ كُلِّ ذى حقٍّ حَقَّهُ»(215) پس مفهوم حق در مفهوم عدالت نهفته است، ولى براى این كه اشتباهى رخ ندهد این دو اصل را با هم ذكر كردیم. این دو اصل كه مورد تأكید دین هستند، بهمراه اصالت اطاعت از قوانین الهى و حركت در چهارچوب احكام و ارزشهاى دین اسلام، در مقابل لیبرالیسم ـ كه مىتوان آن را به اصالت دلخواه نیز ترجمه كرد ـ قرار دارند.