پرسش:
چرا توده مردم در جریان نهضت مشروطیت از شعار دموكراسى و آزادى استقبال كردند؟
پاسخ: مىتوان گفت آغاز مشروطیت، آغاز گسترش ارتباط فرهنگى ما و غرب بود و شعارهایى چون، آزادى و دموكراسى به عنوان سوغات غرب به بسیارى از نقاط دنیا ارسال مىشد و ایران هم از این جریان مستثنى نبود. وقتى شعار دموكراسى به سرزمین ما منتقل شد، مانند بسیارى از كشورهاى دیگر، در ایران هم این شعار مقبولیت عام یافت. علت چنین مقبولیتى در مجموعهاى از كتابهاى تاریخى كه جریان مشروطیت را بررسى كردهاند قابل كشف و پیگیرى است و پرداختن به تمام علل به نحو تام و كامل از حوصله این نوشتار خارج است، ما فقط به مهمترین علل، آن هم به اختصار مىپردازیم و مطالعات كاملتر را به كتب مبسوط تاریخى ارجاع مىدهیم.
در یك تقسیمبندى كلى مىتوان مردم دوران مشروطیت را به سه گروه عمده تقسیم كرد: اول توده مردم بودند كه از ظلم و ستم و استبداد درباریان خودكامه و مستبد به تنگ آمده بودند و در هر گوشهاى به دنبال رهایى از این وضعیت مىگشتند، مردمى كه حكومت تلخ و سیاه زورمداران، خوانین و فئودالها، زجرشان مىداد و زندگى فلاكتبارى برایشان رقم مىزد. این فضاى خاص، مردم را از هر جهت آماده كرده بود تا براى رهایى از این اوضاع طاقتفرسا تلاش نمایند و كوشش كنند خود را از قید و بند استبدادها و خودكامگىها رها نمایند. بنابر این وقتى شعار دموكراسى، حقوق مردم و آزادى مردم در انتخاب سرنوشت خویش مطرح شد، به راحتى آن را پذیرفتند و از آن استقبال كردند تا شاید از آن طریق از ظلم و ستمى كه بر آنها مىرفت خلاصى یابند و به قول معروف نفسى بكشند.
گروه دیگرى كه در جریان مشروطیت فعالیت مىكردند، روشنفكران و
( صفحه 258)
تحصیلكردگان در غرب بودند كه این سوغات (دموكراسى) را به ارمغان آورده بودند. این عدّه هم به دنبال آزادى و دموكراسى بودند. این گروه با مشاهده پیشرفتهاى صنعتى غرب و با تبلیغاتى كه در غرب بر روى این افراد صورت گرفته بود، بهشت موعود خود را در آنجا یافته بودند و مقهور و مرعوب مغرب زمین و فرهنگ آن گشته بودند و به دنبال این بودند كه ایران را هم رنگ غربى بزنند و در این راه حاضر بودند «از فرق سر تا نوك پا غربى شوند»، گرچه به هر قیمتى تمام شود.
این گروه، به دنبال آزادى و دموكراسى بودند اما با این تفاوت كه آزادى مورد نظر اینها با آزادى مورد نظر مردم فرق داشت؛ مردم به دنبال آزادى از قید و بند حكومتهاى خودكامه و مستبد و مخالف ارزشهاى اسلامى بودند اما روشنفكران و غربزدگان، بُعد و رویه دیگر آزادى و دموكراسى را مىطلبیدند. آنها در پرتو این شعارها در صدد بودند كه مردم را از اسلام دور كنند، تا دیگر پایبند قوانین و مقررات و ارزشهاى اسلامى نباشند. این گروه، مفهوم عام و مطلق آزادى و دموكراسى را ترویج مىكردند و به تقدیس و پرستش این ارمغان غرب مىپرداختند و دیگران را نیز به پرستش آن دعوت مىكردند، هدف از شعار دموكراسى این بود كه ارزشهاى اسلامى كنار گذاشته شود و دین از عرصه حیات سیاسى جامعه حذف گردد و آراء و خواست مردم جایگزین ارزشهاى اسلامى و مذهبى گردد. كسانى كه به این هدف پلید غربزدگان و فراماسونها واقف نبودند، به طور مطلق این شعار را مىپذیرفتند، اما كسانى كه دوراندیش و تیزبین بودند، عكسالعمل نشان مىدادند كه این گروه، همان دسته سوم بودند.
دسته سوم، افراد آگاه و دوراندیشى بودند كه نسبت به توطئه عناصر خودفروخته حساسیت نشان دادند و در راه روشن كردن مردم و هدایت آنها حتى حاضر شدند جانشان را فدا كنند و با همه وجود اعلان كردند كه آزادى و دموكراسى مطلق كه مستلزم مخالفت با اسلام و مقررات اسلامى است، از دیدگاه اسلام و شریعت مطرود و محكوم است.
این گروه كه عمدتاً بزرگان دینى و علما بودند و از یك سو با استبداد و خودكامگى زورمندان و حاكمان وقت مخالف بودند و از سوى دیگر با تخریب فرهنگى و دین زدایى روشنفكران غربزده، در برابر مشروطه مطلقه، مشروطه مشروعه را مطرح كردند كه البته
( صفحه 259)
از ناحیه مخالفان با عكسالعملهایى همچون ارعاب و تهدید، تبلیغات سوء و ترور شخصیّت و در نهایت ترور فیزیكى مواجه شدند كه از نمونههاى بارز این دسته مىتوان از علمایى همچون: آیةالله بهبهانى، میرزاى نائینى و شهید بزرگوار شیخفضل الله نورى نام برد.
در انتها ذكر این نكته نیز خالى از فایده نیست كه جدال و كشمكش یاد شده بین اصولگرایان و اسلامخواهان از یك سو، و دگراندیشان و غربزدگان از سوى دیگر، تا كنون ادامه دارد.
( صفحه 260)