مورد دیگرى كه براى تبیین مفهوم زبان دین و سمبلیك دانستن آن در نزد معتقدان به
( صفحه 336)
نسبیت معرفت مىتوان به آن اشاره كرد، برداشتهاى متفاوتى است كه از اشعار عرفانى و عاشقانه و بخصوص از غزلیّات حافظ وجود دارد. یكى از كتابهایى كه در اغلب منازل ایرانیان یافت مىشود، دیوان حافظ است و بر اساس یك سنّت دیرین افراد با آن كتاب فال مىگیرند. به این صورت كه كتاب را باز مىكنند و با غزلى مواجه مىشوند و هر كس بسته به ذهنیّت و دغدغهاى كه دارد و مشكلى كه برایش پیش آمده از آن غزل برداشتى مىكند كه ممكن است بین این برداشتها صددرصد تفاوت وجود داشته باشد. یكى سلامتى مسافر خود را از آن برداشت كند و دیگرى بیمارى او را. و چه بسا این برداشتها با آنچه مقصود شاعر از شعر خود بوده فرسنگها فاصله داشته باشد؛ به قول مولانا:
هر كسى از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
مىگویند قرآن نیز چنین ساختارى دارد و مانند غزلیّات حافظ قابل تفسیرها و برداشتهاى متفاوت و حتّى متضاد است و هر كسى با كاوش در ذهنیتهاى خود و با پیشداورىهایى كه دارد مىتواند برداشت و تفسیرى از آیات داشته باشد و بر این اساس مىگویند معرفت و شناخت دین نسبى و سیّال است و كسى نباید رأى و نظر خود را مطلق بداند.
بر اساس این نظریه، اگر كسى ادعا كرد كه قرائت و برداشت من از دین این است كه خداوند وجود عینى و واقعى ندارد و اصلا قوام دین (= بود و نبود دین) به اعتقاد به خداوند نیست، كسى نباید به او اعتراض كند؛ چون او فهم و برداشت خود را مطرح ساخته است و دین نیز كشش چنین برداشتى را دارد، چنان كه اشعار حافظ نیز كشش تفاسیر و برداشتهاى متفاوت را دارد!!
در رد چنین نگرشى باید گفت: ما با ادله عقلى اثبات مىكنیم كه حكمت و لطف خداوند ایجاب مىكند كه بندگانش را به مسیر و هدف واحد و حق مطلق هدایت كند و در این راستا، خداوند قرآن را فرستاده است كه بیان و حجّت و موعظه براى همه انسانها باشد و بیمارىهاى روحى و روانى بشریت را درمان بخشد بر اساس آنچه ما از مكتب پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) دریافت كردهایم، این قرآن تنها یك قرائت و تفسیر صحیح دارد و آن هم تفسیر و قرائت پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) است و این قرائت با قرائتهاى
( صفحه 337)
مختلف از دین سازگار نیست و آنان را باطل مىشمارد. روایات بىشمارى كه از ناحیه اهل بیت وارد شدهاند، بر دقّت و اهتمام دربرداشت و تفسیر صحیح از قرآن تأكید دارند و شدیداً مردم را از تفسیر به رأى بازداشتهاند.
تأكید اولیاى دین بر این است كه افراد از پیش خود چیزى را به دین نسبت ندهند و اگر در مواردى ابهام و بیانات متشابهى دیدند كه تصریح به معناى پذیرفته شدهاى نداشتند، توقف كنند و تفسیر آن موارد را از درون اقیانوس بیكران معارف اهل بیت و سخنان هدایتگر آنان به دست آورند و مطلب و سخنى را به اسلام و خداوند نسبت دهند كه برگرفته از فرموده خداوند و نصّ قرآن و سخنان پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) باشد.
راستى اگر نشر و ترویج این نگرش الحادى كه قرآن شبیه دیوان حافظ است گسترش یافت و واقعاً تلقّى افراد این شد كه هر كس مىتواند مقصود و منظور خود را از لابلاى آن برداشت كند، آیا در این صورت قرآن كتاب هدایت خواهد بود؟
آیا قرآن با آن قرائتها و برداشتهایى كه از آن ارائه مىدهند، همان كتابى است كه پیامبر و ائمه اطهار، صلوات الله علیهم اجمعین، جانشان را براى ترویج آن به خطر انداختند و آن همه شهید در راه آن فدا شدند؟ اگر بنا شد هر كسى بتواند برداشت و تفسیر خاصّى از قرآن داشته باشد و فهم هر كس براى او حجّت است، چرا آن همه بر تفسیر صحیح از آیات قرآن تأكید شده است و افراد از تفسیر به رأى برحذر داشته شدهاند و آن همه از بدعتگذارى در دین بدگویى و نكوهش شده است؟
( صفحه 338)