تربیت
Tarbiat.Org

پاسخ استاد به جوانان پرسش گر
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مدارا و خشونت

پرسش:
از مبارزه حضرت على(علیه السلام) با سركشان و یاغیان در دوران حكومت خویش چه اصل اسلامى را مى‌توان نتیجه گرفت؟
پاسخ: آیین مبارزه و جهاد با دشمنان، شجاعت، غیرت، حمیت و تعصب دینى، علاقه به دین، فداكارى و ایثار بزرگ‌ترین و والاترین ارزش‌هاى اسلامى هستند كه موجب حفظ هویت دینى، حیات، استقلال و آزادى مسلمانان مى‌گردند. امّا فرهنگ استكبارى غرب درصدد است كه با عرضه یك سلسله ارزش‌هاى واهى خود خواسته و خودساخته، مثل نفى مطلق خشونت آنها را از ما بگیرد‌؛ از این جهت است كه مرتب مى‌گویند خشونت مطلقاً مذموم و محكوم است!
ما نیز قبول داریم كه خشونت ابتدایى مذموم و محكوم است، اما آیا خشونت براى رفع خشونت و خشونت براى جلوگیرى از ظلم، ستم، آدم‌كشى، آشوب، تجاوز به حقوق، جان، مال و ناموس مردم‌؛ و بالاتر از همه خشونت براى جلوگیرى از خیانت به اسلام كه همه هستى مسلمانان فداى آن باد هم محكوم است؟ مسلّماً چنین خشونتى نه تنها محكوم و مذموم نیست، بلكه لازم و خواست هر مسلمانى است. حال چگونه از ما انتظار دارند كه در برابر از بین بردن ارزش‌هاى دینى‌مان و گرفتن مقدّساتى كه از جان براى ما عزیزتر است و حاضریم جانمان را فداى آنها كنیم، بنشینیم و دست روى دست بگذاریم یا لبخند بزنیم؟! اگر واقعاً هرگونه اعمال خشونت و شدّت در برابر متجاوزین به دین و ارزش‌هاى دینى و حریم مسلمانان محكوم است، چرا خداوند فرمود:
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ...»(134)
محمد فرستاده خداست، و كسانى كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و در میان خود مهربان‌اند.
( صفحه 230)
مى‌گویند اسلام با خشونت مخالف است، بگویید اسلام با كدام خشونت مخالف است؟ با خشونتى كه غیر قانونى و غیر مشروع است مخالف است یا با خشونت قانونى و بیان شده از سوى دین؟ با خشونتى كه از هواى نفس ناشى مى‌شود و به هدف تأمین منافع فردى، حزبى و گروهى انجام مى‌گیرد مخالف است، یا با خشونتى كه از امر خدا و احكام دین سرچشمه مى‌گیرد و هدف آن جلوگیرى از تضعیف ارزش‌هاى اسلام، و زنده نگاهداشتن راه سعادت انسان‌هاست؟
بنابراین، قبل از این كه حكومت اسلامى استقرار یابد، باید به روشنگرى پرداخت و مردم را هدایت كرد و راه را به آنان نمود. در این مرحله، نباید با درشتى با مردم سخن گفت، نباید با خشونت و اعمال قوه قهریه در پى تحقق حكومت اسلامى بود. همچنین در این مرحله، فریبكارى، وعده‌هاى كذب و اساساً بهره‌گیرى از هر عاملى كه مانع هدایت صحیح مردم مى‌شود، پذیرفته نیست. در این مرحله، باید با كمال متانت، بردبارى، حوصله، صبر و با كمال صراحت و صداقت و بر اساس منطق و عقل با مردم سخن گفت تا به حقیقت رهنمون گردند.
اما پس از آن كه حكومت اسلامى و حكومت حقى تشكیل شد و مردم آن حكومت را پذیرفتند و با آن بیعت كردند و حكومت مشغول اجراى احكام و قوانین اسلامى و رسیدگى به امور كشور و مردم گردید، اگر كسانى آشوب و شورش كردند، باید با آنها مبارزه كرد. چنان كه در فقه اسلامى آمده است كه در برابر آشوبگران كه اصطلاحاً «اهل بغى» نامیده مى‌شوند، جهاد واجب است. اساساً در همه كشورهاى دنیا پس از آن كه حكومت مشروعى آغاز به كار كرد دولت و نیروهاى امنیتى، نظامى و انتظامى در برابر خاطیان و كسانى كه در صدد ضربه زدن به نظام موجود یك كشور و یا اخلال در نظم و امنیت عمومى و یا تجاوز به حریم و حقوق شهروندان هستند، به شدت به مقابله بر مى‌خیزند و به تناسب جرم خشونت نشان مى‌دهند. زیرا عقل و عقلا حكم مى‌كنند كه چنانچه با متخلفان ـ كه بعد از اطلاع از قوانین از آن تخلف كرده‌اند ـ برخورد جدى و مناسب نشود كیان جامعه و حكومت مقبول مردم و حقوق انسان‌ها به خطر خواهد افتاد و جامعه روى آرامش به خود نخواهد دید و هر روزه آشوب و هرج و مرج بروز خواهد كرد. از این رو، همه روزه رسانه‌ها اخبار برخوردهاى جدى و شدید نیروهاى دولتى با
( صفحه 231)
آشوب‌طلبان را از گوشه و كنار جهان مخابره مى‌كنند و شنوندگان و بینندگان از آن مطلّع مى‌شوند.
نگاهى به منابع اسلام‌؛ یعنى قرآن و سنت، نیز به روشنى نشان مى‌دهد كه در اسلام خشونت قانونى كاملا پذیرفته و برآمده از متن دین است. از جمله رفتار و سیره امیر مؤمنان، على(علیه السلام)، این اصل اسلامى را كاملا آفتابى مى‌نماید:
على(علیه السلام) پس از رحلت پیامبر كه مردم حاضر نشدند با ایشان بیعت كنند و در نتیجه حكومت در اختیار دیگران قرار گرفت، به ارشاد و راهنمایى مردم پرداختند و در طول 25 سال این وظیفه را ادامه دادند و از حكومت كناره گرفتند. امّا وقتى جمعیت انبوهى از نقاط گوناگون كشور اسلامى با ایشان بیعت كردند حضرت، حجت را بر خود تمام دیدند و حكومت بر مردم را پذیرفتند. چند صباحى كه از حكومت حضرت گذشت، دنیاپرستان و كسانى كه خواهان تبعیض و بى‌عدالتى بودند و خود را برتر از دیگران مى‌شمردند و تحمل عدالت على(علیه السلام) را نداشتند و یا كسانى كه به دنبال مطامع شیطانى خویش بودند و نیز افراد سطحى نگر و متحجر، گروهى پس از گروهى دیگر به آشوب و شورش پرداختند و جنگ جمل، صفیّن و در نهایت جنگ نهروان را بر حضرت تحمیل كردند. اینجا حضرت به عنوان حاكم اسلامى كه حكومت و احكام و قوانین الهى را در خطر مى‌دید براى حفظ حكومت اسلامى و كیان اسلام شمشیر كشید و با یاغیان و سركشان جنگید و در جنگ جمل برخى از اصحاب پیامبر و حتّى طلحه و زبیر كه سال‌ها در ركاب پیامبر شمشیر زده بودند، به قتل رسیدند.
لذا وقتى گروه‌هاى یاد شده به مخالفت و سركشى با دین و حكومت اسلامى پرداختند، حضرت نخست آنها را ارشاد و نصیحت كرد‌؛ وقتى نپذیرفتند، با شمشیر آنان را سرجاى خود نشاند و گروهى را به قتل رساند چرا كه حضرت حق خدا و مسلمانان را بالاتر از مطامع شخصى افراد مى‌دید و براى حفظ نظام اسلامى لازم دید كه خشونت نشان بدهد‌؛ چون براى حفظ نظام اسلامى اعمال خشونت و شدت را واجب مى‌دانست.
( صفحه 232)