در پاسخ باید گفت: در برابر آیاتى كه شبهه كننده براى نفى سلطه و سیطره رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و عدم وجوب اطاعت ایشان بدانها تمسك جست، آیاتى وجود دارد كه بر طبق برداشت نادرست شبهه كننده، با دسته اول از آیات تناقض دارد و ما در ذیل به برخى از آن آیات اشاره مىكنیم:
1. «وَما كانَ لِمُؤْمِن وَلا مُؤْمِنَة إِذا قَضَى اللّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَكُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ...»(56)
هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پیامبرش فرمانى دادند، (در برابر فرمان ایشان) اختیارى داشته باشد.
آیه فوق به صراحت لزوم تبعیت و تسلیم در برابر خداوند و رسول خدا را ذكر كرده و گوشزد مىكند كه مؤمنان حق ندارند از اطاعت و پیروى رسول خدا سرپیچى كنند.
( صفحه 81)
2. «إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(57)
سرپرست و ولى شما تنها خداست و پیامبر او و آنها كه ایمان آوردهاند، همانها كه نماز را بر پا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند.
3. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الاَْمْرِ مِنْكُمْ ...»(58)
مطابق این آیه همانگونه كه اطاعت از خداوند لازم است اطاعت از پیامبر و اولىالامر ـ كه در روایات ما به دوازده امام(علیهم السلام) تفسیر شدهاند ـ نیز لازم و واجب شمرده شده است و چون امر به اطاعت به نحو مطلق بیان شده است شامل همه امور فردى و اجتماعى مىشود.
4. «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ ...»(59)
ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى این كه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود.
این آیه نیز به صراحت دلالت دارد كه پیامبران بىچون و چرا و در همه امور باید مورد اطاعت قرار گیرند. (زیرا اینجا نیز اطاعت مطلق است و شامل همه امور مىگردد). البته این لزوم اطاعت از پیامبر و پیروى از اوامر و نواهى او به دلیل اذن خداست.
5. «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ...»(60)
چه اولویتى را كه در آیه آمده به معناى ولایت داشتن بگیریم و چه به معناى سزاوارتر، در هر دو صورت آیه دلالت دارد كه حق تصمیمگیرى پیامبر درباره مردم بر حق تصمیم گیرى آنها در حق خودشان مقدم است. همه مفسّرین به این نكته اذعان دارند و بر این اساس مردم باید تصمیم پیامبر را بر تصمیم خویش مقدّم بدارند و حق مخالفت با تصمیم و نظر ایشان را ندارند. البته آیه تنها درصدد بیان اصل ولایت رسول خداست و در صدد بیان محدوده آن ولایت نیست كه آیا محدوده ولایت و تقدّم تصمیم پیامبر بر سایرین، تنها در امور اجتماعى است و یا علاوه بر امور اجتماعى شامل امور شخصى نیز مىشود.
( صفحه 82)
بىشك از شبهه كنندگانى كه به آیات دسته اول براى نفى ولایت رسول خدا و جانشینان حضرت تمسك جستهاند، انتظار نمىرود كه به تناقض ظاهرى دو دسته آیات پاسخ دهند، چه بسا آنها از وجود دسته دوم غافل باشند، یا محتواى آن آیات را نمىپذیرند. به هر حال با اِعمال كمى دقت و توجه به سیاق و قبل و بعد آیات دسته نخست و همینطور دسته دوم به راحتى مىتوان دریافت كه هیچ گونه تهافتى بین این دو دسته از آیات وجود ندارد: آیات دسته اول در ارتباط با كسانى است كه هنوز به اسلام گرایش نیافتهاند و چون قوام اسلام و ایمان به اعتقاد قلبى است و چنین اعتقادى با شناخت و آگاهى و با ادلّه متقن و محكم و از روى اختیار حاصل مىگردد و اكراه بردار نیست؛ بر این اساس، خداوند به پیامبر خود مىفرماید تو مسؤولیت خویش را انجام دادى. وظیفه تو ابلاغ پیام ما و آیات الهى به مردم بود و دیگر نباید نگران ایمان نیاوردن مشركان باشى. رسالت تو در این نیست كه مردم به زور و اكراه مسلمان شوند؛ چون ما تو را مسلّط بر كفار قرار ندادیم كه به زور آنها را مسلمان كنى.
در مقابل دسته اول، آیات دسته دوم متوجه كسانى است كه با شناخت و آگاهى و اختیار خویش اسلام را پذیرفتند و به آنان گوشزد مىشود كه باید به دستورات اسلام عمل كنند و از پیامبرى كه اعتقاد دارند از سوى خداست و احكام و دستوراتش همه از جانب خداست اطاعت كنند و به تصمیم او گردن نهند و حق انتخاب و گزینش در برابر دستورات ایشان را ندارند. این كه كسى پس از پذیرش اسلام و اعتقاد به آن بگوید من در عمل كردن به احكام اسلام آزادم، اگر خواستم عمل مىكنم و اگر نخواستم عمل نمىكنم، به این مىماند كه در كشورى كه نظام دموكراسى و آزادى در آن استقرار دارد، مردم به اختیار خویش در رفراندم شركت كنند و با رأى بالا حكومت، نمایندگان و گردانندگان نظام اجتماعى خویش را برگزینند؛ اما وقتى آن حكومت قانونى را مىگذراند از عمل كردن به آن طفره روند! وقتى آن حكومت مردم را موظف به پرداخت مالیات مىكند، بگویند ما مالیات نمىدهیم، در پذیرش اصل حكومت و رأى دادن به آن آزاد بودیم اكنون نیز مختاریم كه به دستورات آن عمل كنیم و یا از زیر بار پذیرش مسؤولیت شانه خالى كنیم؛ مسلماً هیچ عاقلى چنین رفتار و برخوردى را نمىپذیرد.
( صفحه 83)
بنابراین، آزادى عمل و اختیار در پذیرش دستورات الهى قبل از اختیار اسلام است (61)و گرنه پس از اختیار اسلام، هر مسلمانى باید ولایت و سلطه پیامبر و حاكمان اسلامى را بپذیرد و موظف است ارزشهاى اسلامى را رعایت كند و گرچه دولت اسلامى در زندگى فردى و خصوصى افراد و مسائلى كه در نهان انجام مىگیرد دخالت نمىكند، امّا در ارتباط با زندگى اجتماعى و در تعامل با دیگران همگان را موظف و ملزم به رعایت حدود الهى مىكند و با هتك حریم ارزشهاى الهى، توهین به مقدسات دین و تجاهر به فسق و محرمات، سخت مقابله مىكند؛ و این در واقع نمودى از ولایت حاكمان اسلامى بر افراد جامعه است كه آنها را وا مىدارند تا ملتزم به لوازم ایمان و اسلام باشند، اسلامى كه با اختیار خویش برگزیدهاند.
( صفحه 84)