پرسش:
چرا در برخى از مكاتب فلسفى غرب ارزشها و گزارههاى دینى نسبى معرفى شدهاند؟ نظر اسلام درباره این نسبىگرایى چیست؟
پاسخ: امروزه، در غرب مكاتب متعدّد فلسفى وجود دارند كه ارزشها را مطلقاً فاقد پشتوانه عقلانى و واقعى مىدانند و معتقدند كه همه ارزشها نسبى و تابع قراردادها هستند؛ یعنى هرچه را مردم بر آن توافق عمومى و قراداد داشتند كه خوب باشد، خوب است و آنچه را توافق و قرارداد داشتند كه بد باشد، بداست، یكى از مكاتب مهم فلسفى، در فلسفه اخلاق، مكتب «پوزیتویسم»(196) است كه مبناى ارزش را پسند جامعه مىداند. بر این اساس، پیروان آن مكتب مىگویند ارزش و ضدّ ارزش و خوب و بد تابع قرارداد است. اگر مردم امروز چیزى را خوب و داراى ارزش دانستند، خوب است و اگر فردا نظر مردم تغییر كرد، همان ارزش تبدیل به ضدّ ارزش مىگردد و در نظر مردم بد جلوه مىكند.
اما ما معتقدیم كه همه ارزشها نسبى نیستند و نیز همه ارزشها تابع قرارداد نیستند. درست است كه آداب و رسوم، قراردادى و تابع شرایط زمانى و مكانى و تغییرپذیر هستند، امّا ما یك سلسله ارزشهایى داریم كه ریشه در فطرت انسانى دارند، فطرتى كه ثابت و تغییرناپذیر است:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ»(197)
پس روى خود را درست متوجه آیین پروردگار كن! این فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونى در آفرینش الهى نیست.
چون فطرت الهى تغییرناپذیر است، ارزشهایى نیز كه مبتنى بر فطرت هستند تغییر ناپذیرند. پس ما مىتوانیم ارزش مطلق نیز داشته باشیم.
( صفحه 322)
با این حال، امروزه كسانى با گرایش پوزیتیویستى یادشده مىگویند: نباید كسى افكار ارزشى خود را مطلق كند. چون فكر ارزشى هر كس تابع سلیقه اوست و ربطى به فكر ارزشى دیگران كه تابع سلیقه خودشان است ندارد و كسى نباید سلیقه دیگران را تخطئه كند و بگوید سلیقه من و نظام ارزشى پذیرفته شده من تنها نظام ارزشى خوب است. بىشك چنین برداشتى مبتنى بر پوزیتیویسم اخلاقى است كه مبنا و ملاك آن سلیقه و خواست مردم است و این گرایش از ریشه فاسد و باطل است و با اسلام و مكاتب صحیح فلسفه اخلاق سازگار نیست.
بسیارى از غربىها از عهد رنسانس به این سو، مفاهیم دینى را در زمره ارزشها قرار دادهاند، بخصوص آن دسته از مفاهیم و گزارههاى دینى كه مربوط به دستورات دینى و مناسك دینى است از سوى دیگر، چون ارزشها را نسبى و قراردادى مىدانند، مفاهیم و گزارههاى دینى را نسبى و اعتبارى مىشمارند و براى آنها ارزش مطلق قائل نیستند بر همین اساس مىگویند، همه ادیان مىتوانند خوب و بر حق باشند: این دین براى پیروان خود خوب و حقّ است و آن دین نیز براى پیروان خود خوب و حقّ است و نباید كسى نظر و گرایش دینى خود را مطلق كند و نباید گفت فقط دین اسلام صحیح و حقّ است و سایر ادیان عالم باطلاند. چه این كه دین اسلام از یك سلسله مفاهیم ارزشى و یك سرى بایدها و نبایدها تشكیل شده است؛ مثل دستور به انجام فلان كار و ترك بهمان كار و یا دستور به این كه نماز بخوانیم، روزه بگیریم، دروغ نگوییم، به نامحرم نگاه نكنیم و به مال و ناموس مردم تجاوز نكنیم. طبیعى است كه وقتى ارزشها نسبى و قراردادى بودند، مفاهیم دینى نیز نسبى خواهند بود و در نتیجه، اسلام عبارت است از یك سلسله اعتباریّات و قراردادها.
با توجه به گرایش پوزیتیویستى و قراردادن مفاهیم دینى در زمره مفاهیم ارزشى است كه به ما مىگویند: شما حق ندارید دین خود را بر دیگران تحمیل كنید و از آنها بخواهید كه مسلمان شوند. آیین اسلام براى مسلمانان ـ كه به دلیل ذوق و سلیقهشان آن را برگزیدهاند ـ پسندیده است و آیین یهودیت هم براى یهودیان. چون این آیینها و ادیان نسبى هستند و هیچ یك مطلق نیستند. وقتى آن ادیان و ارزشها نسبى و تابع قراداد بودند، حكم آنها نسبت به مردم و جوامع گوناگون و نیز زمانهاى گوناگون متفاوت
( صفحه 323)
مىگردد: در 1400 سال پیش اسلام براى مردم شبه جزیره عربستان مناسب و خوب بود، اما امروزه براى دنیاى مدرنْ دین دیگرى مناسب و مطلوب است!
پاسخ شبهه فوق این است كه ما مىپذیریم كه پارهاى از احكام اسلام ـ مانند احكام ثانوى ـ نسبى و متغیر و تابع دو عنصر زمان و مكان هستند، امّا همه مفاهیم اسلامى متغیّر نیستند؛ بلكه برخى از احكام اسلامى ثابت، مطلق و تغییر ناپذیرند. بعلاوه، هیچ یك از احكام اسلام تابع قرارداد و سلیقه مردم نیست، احكام متغیّر نیز دلایل متغیّر خود را دارند. پس اوّلا: ما این مبنا را كه همه ارزشها را تابع سلایق، پسندها و قراردادها مىداند قبول نداریم و معتقدیم كه برخى از ارزشها و ضدّ ارزشها مطلق و تابع مصالح و مفاسد واقعى و نفس الامرى هستند و بر این اساس، ثابت و تغییر ناپذیرند.
ثانیاً: ارزشهاى ثابت اسلام مطلقاند و ما آنها را براى همیشه و همه جا معتبر مىدانیم و اصرار داریم كه دیدگاههاى اسلامى ما مطلق است و تنها همین دیدگاههاى مطلق اسلامى صحیح و حق هستند. نتیجه آن كه این نوع نسبىگرایى كه در غرب مطرح است با اسلام سازگار نیست.
ثالثاً احكام متغیّر اسلام هم در واقع براى موضوعات حقیقى خودشان ثابتاند و آنچه تغییر مىكند مصادیق آنها هستند كه با عروض عناوین متغّیر، احكامشان تغییر مىكند و در حقیقت از تحت عنوانى خارج شده داخل در عنوان دیگرى مىگردند چنانكه در احكام ثانویه ملاحظه مىشود.
( صفحه 324)