گروهى از مخالفان و بداندیشان، جهت منحرف ساختن مردم و جوانان و مغشوش ساختن ذهن آنها و وارونه نشان دادن تئورى ولایت فقیه در نزد مردم، مغالههایى را صورت دادهاند: ابتدا در كلمه «ولایت» تشكیك مىكنند و مىگویند ولایت در مورد اطفال و سفیهان است. «ولىّ» یعنى «قیّم» و اطفال و سفیهانى كه از عقل و تدبیر كافى براى اداره زندگى روزمره خود برخوردار نیستند، نیاز به قیم دارند. پس آن كسى كه تئورى ولایت فقیه را مطرح مىكند، بواقع مردم را سفیه و نیازمند قیم مىداند.
این مغالطه بسیار بیّن و روشن است و چنانكه ولایت اهل بیت(علیهم السلام) به معناى قیمومیت آنها بر مردم و نیاز مردم به قیم نیست، در اینجا نیز «ولایت» عیناً به مفهوم حكومت به كار مىرود و معناى آن، تدبیر امور اجتماعى و مدیریت كلان جامعه است. «ولایت فقیه» به این معناست كه اشخاص از طرف خداوند مأذون هستند كه امور كلان
( صفحه 219)
جامعه را اداره كنند، نه این كه افرادى كه تحت حاكمیت ولایت فقیه و حكومت اسلامى هستند، از قبیل اطفال، مجانین و سفیهان هستند!
از سوى دیگر، در كلمه «مطلقه» مغالطه كرده و چنان از آن سوء استفاده كردهاند كه در بعضى از نوشتههاى خود آوردهاند كه «ولایت مطلقه» مستلزم شرك است! پس كسانى كه قائل به ولایت مطلقه هستند مشركاند چون به جز خداوند كه «مطلق» است، آنها «ولىّ امر» را نیز مطلق قرار دادهاند! گاهى انسان نمىداند در برابر این سخنان بچهگانه و بىمایه چه بگوید.
به اختصار عرض مىكنم كه اولا در متون اسلامى هیچ جا كلمه «مطلق» درباره خداوند به كار نرفته و اصلا از نظر ادبیات عرب، آوردن كلمه «مطلق» براى خدا صحیح نیست و ثانیاً بر فرض اینكه این كلمه را مسامحتاً در مورد خداوند به كار ببریم به این معنا خواهد بود كه خداوند متعال نامحدود است و هیچ ضعف، نقص و كمبودى ندارد؛ و كسى درباره غیر خداوند چنین اعتقادى ندارد. مسلماً لازمه این سخن این نیست كه دولت اسلامى از اختیارات كافى براى انجام وظایفش برخوردار نیست(128) و اساساً این دو هیچ ربطى به هم ندارند.
( صفحه 220)