پرسش:
قرائتهاى مختلف از اسلام یعنى چه؟ و آیا مىتوانیم به هر قرائتى كه خود پسندیدیم عمل كنیم؟
پاسخ: داشتن قرائتهاى مختلف از دین و اعتبار آن قرائتها، مبتنى بر این است كه ما اساساً هیچ گزاره ثابت و مطلقى در دین نداریم و همه آنچه به دین نسبت داده مىشود و به عنوان «اسلام» تلقى مىگردد گزارهها و امورى نسبىاند.(186) البته برخى از كسانى كه چنین ادّعایى را مطرح مىكنند مىگویند ما نیز قبول داریم كه دین ثابت و مطلق است و ارزشهاى دینى ـ یعنى بایدها و نبایدها و خوب و بدهاى دینى ـ نیز تابع مصالح و مفاسد واقعى و نفس الامرى و ثابت هستند و واقعیت دین را مطلق و ثابت مىدانیم؛ اما ما به دین واقعى و مطلق دسترسى نداریم و نمىتوانیم با آن ارتباطى داشته باشیم. چیزى كه در دسترس و در اختیار ماست معرفت و شناخت ما از دین است و آنچه را ما به عنوان دین به دیگران ارائه مىدهیم، در واقع شناخت و برداشتى است كه ما از دین داریم و ممكن است دیگران شناخت و برداشت دیگرى از دین داشته باشند. گر چه ما اصل دین را ثابت و مطلق مىدانیم، اما شناخت و معرفت خود را از دین تغییرپذیر و نسبى مىدانیم و معتقدیم كه كسى نباید شناخت و برداشت دینى خود را مطلق بداند و فكر خود را بر دیگران تحمیل كند.
از اینرو معتقد مىشوند كه مىتوان از دین برداشتها یا به اصطلاح قرائتهاى مخلتف داشت، و هیچ قرائتى بر قرائت دیگر برترى ندارد، زیرا هیچكدام حقیقت را و
( صفحه 309)
دین را آنگونه كه هست نشناخته، و هر كدام تنها توانستهاند گوشهاى از حقیقت را بیابند، در حالى كه ما وقتى مىتوانیم یك برداشت و قرائت را مطلق و ثابت بدانیم كه بىهیچ كاستى توانسته باشیم حقیقت دین را دریافت كنیم. از این قاعده، پیامبران هم مستثنى نیستند، یعنى ایشان و از جمله پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز ـ العیاذ باللّه ـ نتوانستهاند و نمىتوانند دین را آن گونه كه خدا معرّفى مىكند دریافت كنند چون آنها نیز در حصار فهم بشرى خود محدود شدهاند و چون فهم انسانى خطا بردار است، احتمال مىدهیم كه پیامبر در تلّقى و گرفتن وحى اشتباه كرده باشد. خداوند چیز دیگرى را مىخواسته بیان كند و او عوضى و اشتباهى فهمیده است و معرفت خود را به عنوان وحى خداوند تلقى كرده است.
بنابراین همه قرائتها و برداشتها معتبرند حتّى اگر هر قرائتى از اسلام سایر قرائتهاى از آن را كاملا نفى كند؛ زیرا، هیچ اصل ثابت و قطعى در دین نداریم كه تنها یك قرائت از آن صحیح باشد. ممكن است درك شخصى از اسلام این باشد كه خدا یكى است، و درك دیگرى هم این باشد كه خدا دو تا و یا هزار تاست و یا اصلا در دین اسلام خدایى وجود ندارد و ما نمىتوانیم دلیلى ذكر كنیم كه ثابت كند درك ما از اسلام صحیحتر است! اگر ادعا كنیم كه فهم ما درست است، نمىتوانیم بگوییم كسى حق ندارد تفسیر دیگرى از اسلام داشته باشد، در نهایت مىتوان گفت: فهم من بر طبق نظر خودم بهتر است، كه چنین حكمى در مورد دیگران نیز صادق است.
به همین دلیل همه قرائتها معتبرند و هیچ یك بر دیگرى فزونى ندارد و هر كس مىتواند مطابق پسند و سلیقه خود یك برداشت و قرائت را انتخاب كند و به همان عمل نماید، هیچ كس هم حق ندارد دیگرى را به دلیل این انتخاب سرزنش كند چون كسى نمىتواند ادعا كند برداشت من صحیحتر از برداشت آن دیگرى است. این برداشت یك صراط مستقیم است و آن هم یك صراط مستقیم دیگر. حتّى یك دین، مثل اسلام، یك صراط مستقیم است و بتپرستى هم یك صراط مستقیم دیگر و مسیحیّت و یهودیت هم هر یك صراط مستقیمى دیگرند.