پرسش:
در برابر شبهات موجود پیرامون حكومت دینى از چه شیوههایى براى گفتمان علمى مىتوان بهره گرفت؟
پاسخ: پیش از پرداختن به پاسخ اصلى، مقدمتاً باید گفت: مدار اقتدار و وحدت مردم مسلمان كشور ما اعتقاد به حكومت دینى است: این كه باید دین حاكم باشد و سر رشته حكومت هم در دست دینشناسان و دینمداران باشد كه در رأس آنان ولىّ فقیه قرار دارد. در واقع همین اعتقاد و رفتار عملى متناسب با آن و پیروى از ولایت فقیه بوده است كه عامل اصلى حمایت مردم از حكومت اسلامى و تحمّل سختىها، گرفتارىها، تورمها، كمبودها، بمبارانها و موشكبارانها و همه سختىهاى دیگر بوده است.
دشمن نیز با شناسایى این عامل و عقیده، به هدف تضعیف آن پیشقدم گردیده و به طرّاحى انواع طرحها و نقشهها روى آورده است: نقشه و طرح دشمن در این راستا سه محور اصلى دارد: تفكیك دین از سیاست، تفكیك حكومت دینى از ولایت فقیه و تشكیك در صحّت عملكرد و شكل ولایت فقیه. بالطبع ما با سه طایفه و گروه روبرو خواهیم بود: یكى كسانى كه معتقد به جدابودن دین از سیاستاند و البّته خود دو دستهاند: یكى كسانى كه اساساً اسلام را قبول ندارند و دسته دوم كسانى كه مسلمانند یا لااقل از زبان یك مسلمان سخن مىگویند. طبیعى است كه در مواجهه با چنین كسانى باید شیوه خاصّى را برگزید. طایفه دوم كسانى هستند كه یك گام به جلو آمدهاند و حكومت دینى را پذیرفتهاند و معتقد به جدابودن دین از سیاست نیستند، بلكه تنها در تعیین مجرى حكومت دینى بحث دارند. مسلماً با این طیف نیز باید به گونهاى خاص بحث كرد. و بالاخره طایفه سوم كسانىاند كه هم حكومت دینى را پذیرفتهاند و هم اینكه باید مجرى آن ولىّ فقیه باشد اما در شكل و عملكرد ولایت فقیه در ایران بحث دارند. روشن است كه با ایشان نیز باید با شیوهاى دیگر بحث كرد.
( صفحه 40)
بنابراین، ما براى بررسى و بحث درباره سه دیدگاه مذكور احتیاج به چند نوع بحث داریم كه متدهاى مختلفى را مىطلبد: در مورد كسانى كه اساساً اعتقاد به اسلام ندارند ولى مدعىاند اسلام سیاست ندارد باید از ادلّه عقلى در بحث استفاده كرد و محور و ملاك گفتگو را برهانهاى عقلى قرار داد. زیرا اصولا در هر بحث علمى باید از ابزارى كه دو طرف گفتگو در آن اشتراك دارند و هر دو آن را پذیرفتهاند بهره گرفت. بنابراین در اینجا جا ندارد كه از آیه قرآن و فرموده پیامبر و امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ استفاده كنیم . زیرا طرف گفتمان قرآن و روایات را قبول ندارد. براى این دسته از افراد ابتدا با براهین عقلى اصل اسلام را، یعنى اعتقاد به وجود خدا و نبوت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)، باید اثبات كرد، سپس قدم به قدم جلو آمد و پس از اثبات امورى چند از طریق عقلى، مانند حجت بودن قرآن و روایات، نشان داد كه اسلام آمیخته با سیاست است نه جداى از آن.
اما در برخورد با كسانى كه اصل اسلام و اعتبار منابع دینى، یعنى قرآن و سنّت، را پذیرفتهاند و یا آن كه علاوه بر این وجود حكومت دینى را نیز قبول دارند، باید با استفاده از متد نقلى و تاریخى، و نه صرفاً متد عقلانى، به بحث و گفتگو نشست. و بالاخره با طایفه سوم، یعنى كسانى كه در شكل و عملكرد نظام ولایت فقیه حرف دارند، باید با استناد به اسناد و مدارك تاریخى به گفتگو پرداخت و نمىتوان از بحث نقلى و تعبّدى استفاده كرد.
كوتاه سخن آن كه، چون بحث ما ابعاد گوناگونى دارد، تنها از یك متد نمىتوانیم استفاده كنیم: در بعضى از ابعادش باید از متد عقلانى استفاده كنیم، در بعضى از ابعادش باید از متد نقلى و تعبدى و ادلّه شرعى استفاده كنیم و در برخى از ابعادش باید از متد تاریخى و بررسىهاى عینى مدد بگیریم.
( صفحه 41)