امروز هم به جهت غلبهی فرهنگ مدرنیته، تفکر اشراقی حضرت امام(ره) به نحوی در عمل، تکذیب میشود و میگویند این حرفها کاربردی نیست ولی اگر متوجه حضور تاریخی پیام بشوید و تاریخی فکر کنید و نه نقطهای، همهی امام را در آیندهی تاریخ خواهید یافت. چگونه زمانی فکر یک عدهای این بود که حضرت محمد(ص) حرفهای خوبی دارد ولی مدیریت جامعه و تاریخ دست ما است و ما به او اجازهی حضور نمیدهیم و واقعاً هم مدیریت آن زمان در دست ابوسفیان و امثال او بود. ولی آنها نمیفهمیدند و تا آخر هم نفهمیدند که حضور نور اشراقی اسلام در تاریخِ آن زمانه یعنی چه و چگونه آن حقیقت قلبها را تحت انوار خود قرار میدهد، به طوریکه وقتی ابوسفیان با لشکر اسلام که آمده بودند مکه را فتح کنند، روبهرو شد، به عباس عموی پیامبر گفت: «عباس! سلطنت و ریاست برادرزادهات خیلی اوج گرفت» و جناب عباس در جواب گفت: «سرچشمهی قدرت برادرزادهی من نبوت است که از طرف خدا است».(203) گفت « لَیتَ شِعری بِاَیِّ شَیء غَلَبَنی » ای کاش میدانستم با چه چیزی بر من پیروز شد؟ پیامبر خدا شنیدند و دست بر شانه او زدند و فرمودند:«بِالله غَلَبتُکَ یا اَباسفیان» به کمک خدا بر تو پیروز شدم ای ابوسفیان.
آیا حقیقتاً فکری که با نور اشراق الهی تاریخ را میسازد با فکری که در کلاس، آموزش داده میشود یکی است؟ فکری که حضرت روح الله(ره) حامل آن است نظر به باطنیترین و اشراقیترین حقیقت هستی، یعنی حضرت مهدی(عج) دارد و این فکر هرگز محدود به کلاس و درس نمیشود تا از حضور تاریخیاش باز بماند. به همین جهت هرگز نباید تصور کنید اگر سربازان این تفکر زیاد نیستند این فکر از حضور تاریخیاش باز میماند. این همه مقاومتی که استکبار در مقابل این فکر میکند به خاطر نحوهی حضوری است که این فکر دارد و با نور اشراقی خود قلبها را تحت انوار خود قرار میدهد و حیات تاریخی جبههی مخالفِ خود را از بین میبرد. درست است که به نحوی از انحاء، تفکر اشراقی حضرت امام(ره) در عمل تکذیب میشود ولی با به تفصیل درآوردن آن فکر، زمینهی رجوع به آن تا حدّ زیادی فراهم میگردد. ما هنوز خود را برای تفصیل شخصیت حضرت امام آنطور که شایسته است آماده نکردهایم، آنطور که شهدا و رهبری عمل کردند.
اگر ما توانستیم اولاً: شایستهی تفصیل شخصیت علمی و عملی امام بشویم. ثانیاً: عزمِ به تفصیل درآوردن آن را در خود تقویت کنیم، نه تنها خودمان از تاریخ بیرون نمیافتیم بلکه سرنوشت ما به سرنوشت نیروهای تاریخساز کنونی گره میخورد و در نتیجه وسعت مییابیم، وسعتی که در آخرت ما را همنشین اولیاء الهی میکند. حسنی مبارک با این که با نور اشراقی حضرت امام در جهان معاصر روبهرو شد ولی مانع نظر و توجه مردم مصر به شخصیت حضرت امام گشت، چون نمیتوانست بفهمد این نور حضور تاریخی دارد و این حضور با حرفهای تبلیغاتی دنیای استکبار از صحنه خارج نمیشود. ممکن است بعضی از روشنفکران ما هم نفهمند میشود شایستهی تفصیل شخصیت حضرت امام شد و لذا گرفتار بیتاریخی گردند. اگر شایستهی تفصیل شخصیت امام شویم اولاً: خودمان از پوچی دوران نجات مییابیم(204) و حیات پیدا میکنیم. ثانیاً: وقتی تاریخِ حضور مکتب امام ظهور کرد خود را با آن حیاتِ تاریخی یکی میدانیم. نیروهای قبل از انقلاب که سرنوشت خود را با انقلاب اسلامی گره زدند، وقتی انقلاب پیروز شد به چیزی بسیار بهتر از نان و آب رسیدند، به طوری که خود را به وسعت تاریخ انقلاب اسلامی احساس کردند. فردای قیامت وقتی نگاه میکنید میبینید که بعضیها با همهی انبیاء و اولیاء محشور میشوند و یا وقتی حضرت مهدی(عج) ظهور میکنند تا برآیند کار همهی انبیاء و اولیاء را به صحنه آورند، اینها نیز رجعت میکنند تا کنار حضرت باشند و به آن وسعت نهایی دست یابند. در ظهور حضرت مهدی(عج) عدهای رجعت میکنند(205) و عدهای از مؤمنین به همان بهشت برزخی که دارند راضی هستند، آن عدهای که خود را به وسعت تاریخ مهدی(عج) میخواهند، به دنیا برمیگردند، آن مؤمنینی هم که رجعت نکردند، بهشتی هستند، زحمت کشیدند، حتی جنگ کردند، مبارزه کردند اما نه به وسعتی که ابدیت خودشان را در حشر با مهدی(عج) به معنای حاکمیتِ بر کل عالم، وسعت دهند.
اینکه عرض میکنم اگر بفهمیم قرارگرفتن در ذیل شخصیت امام به چه معنا است و تفصیل اجمال اشراقی حضرت چه جایگاهی دارد، به جهت آن است که در این مسیر به وسعت همهی پیروزیهایی که مؤمنین انجام میدهند انسان وسیع میشود و برای خود یک حقیقت ابدی غیر قابل توصیف ایجاد میکند که خداوند در وصف آن میفرماید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاء بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ»(206) هیچكس نمیداند چه چیز از آنچه روشنیبخش دیدگان است به پاداش آنچه انجام میدادند برای آنان پنهان كردهام.
همینطور که حضرت امام(ره) با تفصیلِ نسبی فرهنگ اهل البیت(ع)، زمینهی رجوع به فرهنگ اهلالبیت(ع) را فراهم کردند و تسلیم جوّ سنگین زمانهای که مدرنیته ایجاد کرده بود، نشدند و ایمان به خدا را در این زمانه احیاء کردند و در نتیجه همهی برکاتی که امروز بشر بهدست میآورد، ابتدا به حضرت امام میرسد، اگر کسی توانست مکتب اجمالی حضرت امام را به تفصیل در آورد همهی برکاتی که در این راه به مردم میرسد ابتدا به او خواهد رسید.
عرض شد حضرت موسی(ع) از خدا تقاضا کردند: «وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی»(207) و برادرم هارون را که زبانش فصیحتر از من است با من بفرست تا در امر تصدیقِ من پشتیبان من باشد. ممکن است بفرمائید اگر یک آدم مثل حضرت هارون(ع)، حضرت موسی(ع) را تصدیق کند چه فایدهای دارد، در حالیکه مطلب چیز دیگری است؟ زیرا اگر یک مکتب اشراقی از طریق کسی که این مکتب را بفهمد و بتواند تفصیل کند، تبیین و تفصیل شود آن مکتب جای خود را در تاریخ باز میکند و قلبها را تحت تأثیر خود قرار میدهد. حضرت موسی(ع) متوجهاند اگر بخواهند این مکتب بماند و تاریخ آینده را نورانی کند باید کسی باشد که بتواند خارج از سخن پیامبر و از موضع دیگر آن را خوب بیان نماید. زیرا کسی که خودش در مقام اجمال است، تفصیلش هم در حوزهی اجمال دیده میشود.
هر مکتب اشراقی علاوه بر صاحب آن مکتب، ولیّ اللّهی را نیاز دارد که آن مکتب را در حوضهی ولیّ اللّهیاش ارائه بدهد. در همین رابطه خداوند به رسول خدا(ص) میفرماید: «وَ یَقُولُ الَّذینَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفی بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب»(208) کافران میگویند که تو پیغمبر نیستی بگو به دو دلیل من پیامبرم. یکی این که خدا بین من و شما شاهد است و دیگر آن کسی که علم کتاب نزد اوست شاهد است که من پیغمبر خدا هستم. شیعه و سنی معترفند مصداق کسی که علم کتاب نزد اوست در آن زمان امیرالمؤمنین(ع) است.(209) این نشان میدهد امیرالمؤمنین(ع) آنقدر در اثبات حقانیت نبوتِ رسول خدا(ص) نقش دارند که خداوند میفرماید بگو در اثبات نبوت من خدا و علی(ع) کافی است، زیرا نقش تفصیلی حقیقت اجمالی وحی محمدی(ص) بسیار کارساز است که إنشاءالله در جلسهی آینده به آن میپردازیم.
خدا به ما توفیق دهد تا شایستگی تفصیلِ اجمالِ مکتب حضرت امام(ره) را در خود ایجاد کنیم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»