این نکتهی مهمی است که متوجه باشیم عموماً مسائل عقیدتی و معنوی به صرف اثباتِ استدلالی تصدیق نمیشوند بلکه باید آنها را تبیین و تفسیر کرد تا تصدیق شوند. شما ممکن است بتوانید با صد دلیلِ تاریخی حقانیت غدیر را ثابت کنید با این همه ملاحظه میکنید که طرفِ مقابلِ شما سکوت میکند. اما اگر توانستید ضرورت چنین موضوعی را به طرف بچشانید تا از خود بپرسد مگر میشود این دین بدون تبیین و تفصیل به صحنه بیاید و نتیجه بدهد؟ در این صورت است که خودش را وسیلهی آگاهی خودش قرار دادهاید. بنده به یکی از رفقا همین تأکید را کردم که سعی کنید بیش از این که بخواهید موضوعات معنوی را برای رقیب خود اثبات کنید، آن را تبیین نمایید تا به جای آنکه محکوم شود، تصدیق کند. حضرت موسی(ع) عرض میکنند که خدایا برادر من هارون «أَفْصَحُ مِنِّی» بهتر از من میتواند این وحی را تبیین کند، او را با من بفرست تا نبوت مرا تصدیق کند. حضرت موسی(ع) که آدم کمی نیستند، در زمانهی خود عقل کلّ زمانهاند و به همین جهت حضرت هارون در مقابل حضرت موسی اینچنین متواضعاند. حضرت آیت الله جوادی«حفظهالله» میفرمایند: حیفِ این موسی که دست یهود افتاده است. چون ایشان میبینند که آن حضرت چه عظمتی دارند. با اینهمه این مرد که عقل کل است چون وَحی الهی را در مقام جامعیت آورده، نیاز دارد کسی آن را تفسیر و تبیین کند، این حرفهای بیهوده که میگویند حضرت موسی(ع) زبانشان ناقص بوده، تهمت است، هیچیک از پیامبران در جسم و در فکر و در خیال و در عقل و در قلب، هیچ نقصی نداشتهاند و در همهی مراتب کامل بودهاند، تا بتوانند وحی الهی را به صورت کامل ابلاغ کنند، حتی از جهت چهره هم کاملاً پذیرفتنی بودند تا کوچکترین بهانهای برای عدم پذیرفتن پیامبر خدا در میان نباشد.
وَحی الهی آنچنان عظیم و جامع است که حضرت موسی(ع) تقاضا میکنند؛ «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی» پروردگارا سینهام را گشاده کن و امرم را آسوده گردان و عقده و گره را از زبانم باز کن. این منحصر به حضرت موسی(ع) نیست به تعبیر امام خمینی(ره) همهی پیامبران زبانشان در ارائهی وَحی عقده و گره داشته،(121) چون مطالبی آنچنان آسمانی را باید با زبان بشر طرح کنند و لذا نیاز به کسی دارند که به کمک او آیات الهی را تبیین کنند. در همین رابطه امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «صَارَ مُحَمَّدٌ صَاحِبَ الْجَمْعِ وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ النَّشْرِ»(122) یعنی در ارائهی حقایقِ اشراقی یک مقام جمع داریم و یک مقام نشر و به تعبیر دیگر یک مقام اجمال داریم و یک مقام تفصیل. میفرمایند مقام محمد(ص) مقام جمع است و خداوند شخصیتی به من داده که بتوانم آن را باز کنم و عامل نشر و تفصیل آن باشم.
همانطور که عرض شد همیشه حقایق در مقام اولیهی خود به صورت جامع هستند و باید شرایط تفصیل آنها فراهم شود تا برای مشتاقان حقیقت قابل دسترسی باشد و بتوانند از آن در ساختار زندگی فردی و اجتماعی استفاده کنند. همینطور که وقتی نور نازل میشود به همان اندازه گسترده میگردد، حضرت اَحد که تجلی کند نورِ محمد(ص) ظاهر میشود. حال نور محمد(ص) از یک جهت یک نور است و از جهت دیگر همهی اسمائی است که خداوند در وصف آن فرمود: «عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا».(123) نور حضرت حق که در مقام وحدانی است، چون جلوه کند، میشود «اسماء الهی»، باز جلوه میکند و نازل میگردد، میشود 12 نور عرشی اهل البیت(ع) که رسول خدا(ص) آنها را در ساق عرش الهی ملاحظه فرمودند. همانطور که عرش جلوه میکند، میشود بیتالمعمور. بیت المعمور جلوه میکند، میشود کعبه. کعبه محل رساندن تمام انوار عالم ملکوت به بشریت است. فرمودند: اگر یک سال حج تعطیل شود دنیا آخر میشود و امکان ادامهی حیات بر روی زمین به کسی داده نمیشود. به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) «فَإنَّهُ إنْ تُرکَ لَمْ تَناظروا»(124) اگر حجِّ خانهی خدا ترک شود شما را مهلت ادامهی حیات نمیدهند. به همین جهت امام صادق(ع) میفرمایند: اگر کسی نبود که به حج برود بر امام واجب است کسی را اجیر کند و به حج بفرستد، چون باید انوار الهی از بیتالمعمور بر کعبه تجلی کند و آن انوار از کعبه به همهی بشریت برسد، در این رابطه حداقل باید آن نور از طریق یک انسان به همهی عالم برسد و از طریق او نور ملکوت در دنیا ظاهر شود. به دیدن حجاجِ بیت الله میرویم تا از برکتی که ایشان حامل آن هستند بیشترین برکت را بگیریم و بر این اساس اگر یک نفر هم به حج رفت همهی عالم خوشحال میشوند. چون عالم از خطر نابودی نجات پیدا میکند و عجیب است که در رساندن فیض عالم ملکوت به ارض باید انسانی واسطه باشد. باید یک حاجی برود دور کعبه بگردد تا مستعد نوری شود که از طریق بیت المعمور به انسانها میرسد. برای اینکه چنین فیضی به عالم ارض و مافیها برسد انسانی باید واسطه باشد و به یک معنا آن حاجی در مقام نشر انوار ملکوت قرار گیرد، نشر انواری که در آنجا به صورت جامع میباشند. آری حقایق همیشه در مقام اولیهی خود به صورت جامعاند، مثل مقام حضرت اَحد، هر چه آن مقام جلوه کند و جلوهها همچنان ادامه یابد، نشر و گستردگی و نحوهای از کثرت ظهور میکند.