بر اساس نکات فوق است که در رابطه با حضرت امام و انقلاب اسلامی تعبیر اشراق را بهکار میبریم و در عمل هم هر چه زمان گذشت بیشتر روشن شد که شخصیت امام همه جانبهنگر و اشراقی است. مقام معظم رهبری«حفظهالله» با توجه به همین امر در رابطه با چگونگی طرح بسیج توسط امام، واژهی «الهام الهی» را که خداوند به قلب امام اشراق کرد، بهکار میبرند. جملات رهبری نشان میدهد نگاهشان به حضرت امام آن طور نیست که امام را به عنوان یک دانشمند بزرگ یا صرفاً یک فقیه برجسته بدانند، تعبیرهایشان نشان میدهد که جایگاه دیگری برای امام قائلاند و لذا وقتی میخواهند جریان ایجاد بسیج را که توسط حضرت امام طرح شده شرح دهند، میفرمایند:
این دل نورانی امام بزرگوار ما بود که به این حقیقت دست یافت و به «الهام الهی» و به کمک الهی این را تحقق بخشید و زمینهی عظیم دلهای منوّر مردم مؤمن، یک چنین محصولی را به انقلاب داد.(73)
میفرمایند: بسیج یک «الهام الهی» بود به قلب امام. علت این نحوه نگاه به امام به جهت آن است که میدانند حضرت امام قلب خود را جهت مدیریت انقلاب اسلامی آمادهی اشراقات الهی کردهبودند و بر آن اساس پیشنهاد میدهند که مسئولان و مردم چه بکنند و چه نکنند. به همین جهت ما تعجب میکنیم چگونه بعضیها میگویند ما طرح تشکیل بسیج را به امام پیشنهاد کردیم. یکی از عزیزان میفرمودند قبل از انقلاب خدمت علامه طباطبائی(ره) رفتم و برداشتهای خودم را از بعضی آیات قرآن عرض کردم و ایشان هم کاملاً گوش دادند بعد که به آن جلد از المیزان که مربوط به آن آیات بود و تازه چاپ شده بود، برخورد کردم دیدم مرحوم علامه قبلاً آن نکات را بسیار دقیقتر و عمیقتر مطرح کردهاند، در حالیکه آن عزیز در محضر علامه فکر کرده بود دارد چیزی به علامه طباطبائی یاد میدهد. بعضیها هم که میرفتند خدمت حضرت امام از همین نوع بودند، عموماً طرحهای نپختهای را ارائه میکردند و امام گوش میدادند، بعد که میدیدند آن چیزی که امام مطرح کردهاند یک وجهی از آن پیشنهاد را دارد، تصورشان این میشده که آنها آن طرح را پیشنهاد کردهاند، یادشان میرود هزار نکتهی باریکتر ز مو در آنچه حضرت امام مطرح میکردند بود که در طرح آنها نبود، در حالیکه مقام معظم رهبری متوجهاند که طرح بسیج با این جوانب ظریف، جز الهام الهی نیست. اگر کسی خاطرات بعضی از افراد را بخواند و در جریان امر نباشد تصور میکند این افراد به حضرت امام خط میدادهاند، در حالیکه مقام معظم رهبری که در متن امور و تصمیمگیریها بودند طور دیگری به حضرت امام و اندیشههای ایشان نگاه میکنند. چون جایگاه اشراقی شخصیت حضرت امام را میشناسند و کسی میتواند اندیشههای اشراقی را بشناسد که خودش از همان طریق پروریده شده باشد.
اگر رسیدیم به این نکته که شخصیت حضرت امام و پیرو آن انقلاب اسلامی، در تمام ابعادش - از ابتدا تا انتها- یک حقیقت اشراقی است و میتوان در تاریخ معاصر در تمام ابعاد به آن رجوع کرد و مبادی خود را شخصیت حضرت امام قرار داد، به راه حل بزرگی در ایجاد جامعهی توحیدی رسیدهایم. همانطور که اصحاب امام حسین(ع)در کربلا، مبادی علمی و عملی خود را شخصیت حضرت سیدالشهداء(ع)قرار دادند و بر این اساس به حضرت عرضه میداشتند «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ» من با هرکس که شما در صلح هستید در صلح هستم و با هرکس که شما در جنگ هستید در جنگ میباشم.
هنوز روی اولین موضوع که در اولین جلسه طرح شد تأکید داریم و آن این است که امروز در ذیل اسلام و اهل البیت(ع)، لازم است که شخصیت حضرت امام خمینی(ره) را به عنوان مبادی علمی و عملی خود انتخاب کنیم تا امکان تفاهم در جامعه به وجود آید و به سوی وحدت حقیقی در اجتماع قدم برداریم.(74)
در قرآن یک موضوع ابتدا به صورت اجمال طرح میشود و سپس هر سوره آینهای میشود برای نشاندادن تفصیلی آن موضوع و لذا هر چه جلو میروید و بیشتر تدبر میکنید، خودِ قرآن برای نشاندادن حقیقت خود آینهی خودش میشود. بعد از مدتی یقین میکنید که این وَحی الهی است. یعنی خود قرآن وَحیانیبودن خود را اثبات میکند و غیر قرآن هیچ چیزی استقلالاً چنین توانایی ندارد تا خود را به عنوان مبادی قلبی و عملی ما اثبات کند. در همین رابطه شما انتظار نداشته باشید وقتی عرض میکنیم شخصیت حضرت امام(ره) و پیرو آن انقلاب اسلامی، یک حقیقت اشراقی است در همان ابتدا قلبتان تصدیق کند، چون حقیقت اشراقی - به جهت آنکه وجودی است و نه ماهیتی - باید در مظاهر مختلف جای خود را در قلب ما باز کند تا آن را تصدیق کنیم، همانطور که قرآن را تصدیق میکنیم.
وقتی روشن شد شخصیت امام در تمام ابعادِ علمی و عملی، یک حقیقت اشراقی است که در ذیل نور اهل البیت(ع) پروریده شده است، میتوان پذیرفت که ما نیز میتوانیم در ذیل شخصیت ایشان در این دوران، سلوک حقیقی خود را شروع کنیم. این موضوع مثل فرمول ریاضی و دوی ضربدر دو نیست، مگر شما با قرآن به صورت فرمول ریاضی برخورد کردید که با ائمه و علمای بالله بخواهید اینطور برخورد کنید؟ ما در برخورد با حقایق دینی به دنبال تغییر عالَم خود هستیم و برای رسیدن به عالَم دینی باید به شعوری دست یابیم که موضوع را در جان خود حسّ کنیم و سپس به آن عمق بدهیم.
چنانچه روشن شود انقلاب اسلامی یک حقیقت اشراقی است، روشن میشود یک راهکار همهجانبه است برای آن که تاریخ ما را جلو ببرد و در آن حقیقت اشراقی برای رسیدن به اهداف متعالی، همهی جوانب در نظر گرفته شده است و این یکی از ملاکهای اشراقی بودن یک راهکار است و در عمل میتوان آن را تجربه کرد.