تربیت
Tarbiat.Org

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
اصغر طاهرزاده

آمادگی جهت اشراق الهی

روحی تحت عنوان تجدد یا مدرنیته به صحنه آمد که در جزئی‌ترین مناسبات انسان‌ها دخالت می‌کرد، مقابله با این روح چیز ساده‌ای نیست، باید روحی باشد که در تمام جوانب با روح غربی مقابله کند و اسلام را به امور جامعه برگرداند. این نور بر قلب کسی ظهور می‌کند که دارای شخصیت خاصی باشد تا بداند اکنون چه باید کرد؟ و مسلّم حضرت امام با آن سوابقی که در امور اجتماعی از قبل داشتند از این جهت همان شخصیت مطلوب هستند. ایشان نه تنها شهادت شیخ فضل الله نوری و انحراف مشروطه و حضور رضاخان و مقابله‌ی مرحوم شهید مدرس را دیده‌اند حتی جریان نهضت ملی‌شدن نفت و انحراف‌های جبهه ملی و ظلم‌هایی که به آیت‌الله کاشانی شد و کودتای سال 1332 را نیز لمس کرده‌ بودند و می‌دانند باید حرکتی فوق حرکتی که در مشروطه و نهضت ملی شدن نفت صورت گرفت، صورت گیرد. امام شخصاً انقلاب مشروطه‌ای را تجربه کرده‌اند که در آن شیخ فضل الله نوری به عنوان یکی از عناصر اصلی آن انقلاب توسط نفوذی‌های غرب‌زده، اعدام می‌شود، در حالی که هیچ وقت دولت قاجار با آن همه فسادش به راحتی نمی‌توانست اراده کند چنین شخصیتی را اعدام کند. امام در حاکمیت غرب‌زده‌ها در انقلاب مشروطه به خوبی متوجه شدند کینه‌ی غرب با اساس اسلام است و همین‌که یک روحانی می‌گوید ما باید اصالت را به وحی الهی بدهیم، محکوم به اعدام می‌شود. حضرت امام در آن زمان در یک بلوغ فکری به‌سر می‌برند، جوانی هستند که در عین تعمق در امور دینی، در عمق مسائل اجتماع نیز حاضراند. برایشان این سؤال هست که اولاً: چه دارد بر سر ما می‌آید؟ ثانیاً: چه باید کرد؟ اگر کسی این فکرها را نکند هر چند هم که اهل دل باشد راه حلّ مناسبی که جواب این سؤالات باشد بر قلب او تجلی نمی‌کند.
همه‌ی اهل سلوک در مسائل اجتماعی زمانه‌ی خود حاضر نیستند، بعضی از مسلمانان اگر می‌دانستند در دوره‌ی محمد رضا خان چه چیزی در حال وقوع بود سکته می‌کردند، معلوم است که این افراد آمادگی تجلی راه حل‌های الهی را ندارند ولی امام متوجه بودند اولاً: چه دارد بر سر ما می‌آید؟ ثانیاً: کجا هستیم و به کجا می‌رویم؟ و ثالثاً: با توجه به موقعیت خودمان چه کار می‌توانیم بکنیم؟ این چند سؤال قلب امام را آماده‌ی اشراق انقلاب اسلامی کرد و شخصیت ایشان را از همان جوانی به شکلی خاص در آورد.
شناخت «جایگاه تاریخی جامعه» از بصیرت‌های فوق‌العاده‌ی حضرت امام بود. چون ما خاستگاه بعضی از سخنان حضرت امام را نمی‌دانیم فکر می‌کنیم یک روحانی متدین دارد نصیحت می‌کند ولی از خود نمی‌پرسیم چرا متفکران بزرگ مسلمان که خودشان اهل اندیشه‌های بزرگ هستند این طور به حضرت امام ارادت می‌ورزند. عنایت داشته باشید کسانی حرف‌های حضرت امام را می‌فهمند که خودشان نیز چنین سؤالاتی را داشته باشند و تفکر آنان نسبت به مسائل مسلمانان از جنس تفکر امام‌‌باشد و یا لااقل یک بار در این موضوعات در همان راستا اندیشیده باشند، به این معنا که از خود پرسیده باشند در کجای تاریخ هستند و تاریخ، آن‌ها را به کجا می‌خواهد ببرد. به نظرم یکی از عالی‌ترین قسمت‌های شخصیت امام این است که خوب می‌دانستند مدرنیته چه کار می‌خواهد بکند و تا کجاها می‌آید؟ و با چه روحیه‌ای می‌آید؟ و ما چه خصوصیاتی داریم و فرهنگ مدرنیته چقدر می‌تواند در ما نفوذ کند؟ و ما چقدر می‌توانیم مقاومت کنیم؟
بنده غیر از امام کسی را سراغ ندارم که در 70 ، 80 سال گذشته توانسته باشد جواب این سؤال‌ها را با راه حل مناسب داده باشد. هنر ما آن است که آقا نجفی اصفهانی و شیخ فضل الله نوری و مدرس و آیت ‌الله کاشانی و امام را یک سلسله ببینیم، این‌ها تنها کسانی هستند که همه‌شان خوب فهمیدند در زمان خودشان چه چیزی دارد واقع می‌شود و باید چه کار بکنند، گویا تمام مرحوم مدرس و آیت الله کاشانی و شیخ فضل الله نوری در امام منعکس است، اگر خودِ امام اصرار نکرده بودند که ما به مرحوم مدرس نگاه کنیم شاید متوجه نمی‌شدیم مدرس چقدر بزرگ بوده است.
هرکس با شناخت زمانه، سؤالاتی را که عرض شد داشته باشد و آماده‌ی نوری از طرف خدا باشد، تا خداوند راه را بر او بنمایاند، منور به هدایت اشراقی الهی می‌شود، که به آن «ادراک الهامی» می‌گویند. شیعه بحمد الله ادراک الهامی را می‌شناسد و می‌داند انسان‌هایی در عالم هستند که قلبشان محل انوار قرآنی است. نمونه اصلی چنین افراد اهل البیت(ع) هستند. مگر شما معتقد نیستید که «المطهرون» مقامشان اُنس با حقیقت قرآن است؟ چون قرآن می‌فرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ * فِی كِتَابٍ مَّكْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(63) آن قرآن، مقام بلند مرتبه‌ای دارد، در کتابی غیر قابل دسترسی، با آن مقام کسی نمی‌تواند تماس داشته باشد مگر مطهرون. هر شب مستحب است این سوره را بخوانیم به اعتبار این‌که جایگاه چنین فکری از ذهن‌ها بیرون نرود. اگر کسی این فکر و فرهنگ را بشناسد می‌فهمد بهترین راه این است که در امور بزرگ منتظر باشد تا نوری قرآنی بر قلبش الهام شود و راه را نشانش دهد. فرهنگ مدرنیته یکی از مشکلاتی که برای ما به وجود آورد این بود که این نوع فکر و فرهنگ را نفی کرد. حال اگر ما بتوانیم حقیقت ادراک الهامی یا هدایت‌های اشراقی و تشکیکی‌بودن آن را بشناسیم شواهد زیادی از آن را می‌توانیم تشخیص دهیم.
مقام معظم رهبری از جمله شاخصه‌های اصول‌گرایی را ایمان به آینده معرفی کردند. ایمان به آینده، یک فکر و فرهنگ است. ایشان معتقدند اگر جامعه آماده باشد، انواری از هدایت به قلب تک تک افراد می‌رسد که جلوی آن‌ها را روشن می‌کند و ظلمات را از صحنه بیرون می‌برد ‌و جامعه به سوی سرنوشت معنوی خود جلو می‌رود. حضرت امام فرمودند که ما در پیروزی انقلاب مقلب‌القلوب بودنِ خدا را دیدیم.(64) اوست که ملت را از یک حالی به حال دیگر منقلب کرد. یا در مورد خرمشهر فرمودند: خرمشهر را خدا آزاد کرد. این نوع نگاه به حادثه‌ها، نگاهی است که متوجه اشراق انوار الهی بر قلب مؤمنین می‌باشد. امام(ره) می‌فهمند که فرماندهان سپاه و ارتش آن وقتی که دور هم نشستند و عمق معضل را شناختند، در ذیل تفکر اسلامی و با رویکرد نجات کشور شیعی از تعرض دشمنان اسلام، مستعد تجلیات الهی می‌شوند، نمونه‌اش آن الهامی است که مرحوم شهید برونسی(ره) گزارش می‌دهد، در آن صحنه‌ای که کتاب «خاک‌های نرم کوشک» متذکر آن است که چگونه صدای یک بانوی محترمی به او دستور می‌دهد چگونه عمل کن. فردا صبح متوجه می‌شوند مقرّ فرماندهی عراق را زده‌اند، بدون این‌که در آن تاریکی چیزی دیده باشند. این‌ها چیزهایی نیست که بگوئیم یک نمونه است، وقتی به درستی نگاه شود و عزم دفاع از اسلام و مسلمین در میان باشد، سراسر امور تحت تأثیر اشراقات الهی مدیریت می‌شوند، این در جای خود یک فکر و فرهنگ است. مشکل ما حجاب مدرنیته است که شرایط ورود به این فکر و فرهنگ را از انسان‌ها گرفته است و معنی سخن رهبری را که می‌فرمایند در این مسیر به امدادهای الهی اعتماد داشته باشید، نمی‌فهمیم.