تربیت
Tarbiat.Org

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
اصغر طاهرزاده

محدودیت‌های تفکر انتزاعی

انسان در تفکر انتزاعی سعی می‌کند یک معنای کلی از چند پدیده بسازد، به این شکل که «ما بِهِ ‌الإشتراک» در آن پدیده‌ها را از «ما بِهِ الإمتیاز» آن‌ها در ذهن خود جدا می‌کند و ما بِهِ الإشتراک آن‌ها را به عنوان یک مفهومِ کلی در ذهن خود شکل می‌دهد، مثل مفهوم انسان که ما با رؤیت حسن و رضا و بتول و فاطمه در ذهن خود شکل می‌دهیم. به این صورت که آن‌چه را در این افراد مشترک است به عنوان یک مفهوم در ذهن خود ایجاد کرده نام آن را «مفهوم انسان» می‌گذاریم و می‌گوئیم حسن و رضا و بتول و فاطمه، انسان‌اند.
ملاحظه می‌فرمائید که شما در ذهن خود، از حسن و رضا و فاطمه و بتولی که در بیرون هستند در حدّ یک مفهومِ کلّی آگاهی دارید، در حالی‌که وقتی با همه‌ی ابعاد نفس ناطقه‌ی خود با آن‌ها - از آن جهت که در خارج از ذهن شما وجود دارند- ارتباط داشته باشید و حسّ و عقل و قلب را جهت ارتباط با آن‌ها به میان بیاورید، آنچه از آن‌ها دریافت می‌کنید فرق می‌کند با آن‌چه از حسن و رضا و بتول و فاطمه صرفاً به معنی انسان در ذهن خود دارید. از طریق حسّ و عقل و قلب می‌توانید با وجود حسن و رضا و فاطمه و بتول ارتباط پیدا کنید.
البته «علم» بدون انتزاع فکری پدید نمی‌آید و تمام علوم رسمی عالم همان مفاهیم کلی هستند که انسان‌ از پدیده‌ها دارد ولی باید آگاه بود که در تفکر انتزاعی چه اندازه با واقعیت مرتبط هستیم و بدانیم که در تفکر انتزاعی مبنای تفکر ما همان مفهوم کلی است که انتزاع کرده‌ایم و به همان اندازه می‌توانیم بر روی موضوعِ مورد توجه فکر کنیم و نه بیشتر.