با نظر به مقدماتی که جهت فهمِ دو طرفِ قضیه فراهم شده است میتوان سخن را ادامه داد و تأکید کرد تا «وجود» را نفهمیم حتماً مهدی(عج) را نمیفهمیم و تا مهدی(عج) را نفهمیم تمدنِ مقابله با حضرت را نخواهیم شناخت. اگر مهدی(عج) را با نظر به جایگاه وجودیشان درک نکنیم و خود را از عالم مجازِ مدرنیته بیرون نیاوریم، به اسم طرفداری از حضرت مهدی(عج) مقابل ایشان میایستیم، که نمونهی آن را در انجمن حجتیه به صورت علنی دیدید که چگونه روبهروی انقلاب اسلامی و حضرت امام ایستادند(293) و امروز هم کم نیستند افرادی که به صورت غیر علنی همین کار را میکنند. به اسم اینکه میخواهند به حضرت مهدی(عج) رجوع کنند، چون مبنای نظری دشمنِ حضرت را درست نمیشناسند، عملاً به نفع اردوگاه دشمنان حضرت مهدی(ع)عمل میکنند. اینها غافلاند که با طلوع انقلاب اسلامی، فرهنگ مهدویت به صورت جهانیاش ظهور کرده - نه به صورت فردی آن- باید مهدویت را با طراز جهانیاش مدّ نظر قرار داد و آن را مطرح کرد تا بتوان فرهنگِ جهانی شدهی غرب را به عقب راند. غربِ جهانیشده، زمینهی جهانیشدن مهدویتی است که به مقابله با فرهنگ مدرنیته آمده و از آن جایی که حضرت مهدی(عج) مظهر کلیهی اسماء الهی است باید مهدویت نیز به همان شکلی مطرح شود که در ذات خود هست.
مبنای ما این دو نکته است، اولاً: رجوع به حقیقت یا «وجود» و این تنها رجوعِ حقیقی برای انسان است که منجر به پوچی نمیشود، ثانیاً: در راستای رجوع به وجود، رجوعمان به حقیقت یا وجودِ مطلق است که همان رجوع به حضرت حق یعنی حضرت الله است و در عمل تنها با رجوع به امامان(ع) که صورت متعین اسماء الهی هستند، رجوع به حق محقق میشود که امروز امیرِ درِ این میکده حضرت مهدی(عج) است.(294)
باید به خوبی متوجه بود که اولاً: رجوع به وجود، رجوع به حقیقت است زیرا ماهیت و کثرت در ذات خود حقیقتی ندارد. ثانیاً: متوجه باشیم که رجوع به «وجود» به صورتی که تشیع مدّ نظر دارد انجام گیرد و نه به صورت انتزاعی آن که در پنهان خود یک نحوه وَهابیت نهفته دارد. شیعه رسیده است به این شعور که ائمه(ع) صورت متعین اسماء الهیاند. در همین رابطه حضرت باقر(ع)میفرمایند: «یفْصِلُ نورُنا مِن نور ربِّنا، کشُعاعِ الشّمسِ مِنَ الشّمس»(295) نور ما مثل نور خورشید که از خورشید نمایان شد، از نور پروردگارمان تجلی کرد. و از آنجایی که حضرت حق در جمال اسماء الهی خود را نشان میدهد، حق در جمال ائمهی معصومین(ع) در عالم ظهور میکند. مخالفت وَهابیت با این موضوع ریشه در فهم انتزاعی آنها از خدا دارد که متوجه خدایی نیستند که همواره در تجلی است و کاملترین مظهر تجلی او انسان کامل است. خدای انتزاعی، خدایی نیست که دارای تجلی است و عالیترین تجلی او مظهر همهی اسماء او یعنی انسان کامل است. تفاوت این دو دیدگاه آن قدر اساسی است که به گفتهی آقای سعید خلیل اویچ از مسلمانان صربستان، وهّابیها فقط با تشیع درگیرند، حتی اگر بفهمند در یکی از کشورهای دنیا یک روح عرفانی که به تشیع نزدیک است در حال ریشهگرفتن است با آن درگیر میشوند.(296) برعکسِ روح وَهّابیها، تفکر شیعه با نظر به مهدی(عج) موجودِ در عالم، یک روح قدسی است و اصالت را به عالم غیب میدهد. این یک اتفاق اساسی است که در تاریخ رخ داده است به طوریکه در حال حاضر نسبت به دین، دو نگاه مقابل هم ایستادهاند، یکی به خدای ذهنی معتقد است و هیچ مظهری را برای خدا بر نمیتابد و یکی به خداوند به عنوان وجود مطلق معتقد است که جامع همهی کمالات است و همواره در حال تجلی است و اوّلین تجلی او انسان کامل است که حامل همهی اسماء الهی میباشد و حضرت امام به عنوان شخصیتی که در تاریخ معاصر بنا دارد تمدنی مبتنی بر دین را پایهگذاری کند، بر نگاه دوم تأکید دارد و بنا دارد آن اندیشه را در همهی مناسبات جامعه سرایت دهد و امور جامعه را براساس آن دیدگاه جلو ببرد و مدیریت کند.
وقتی معتقد باشیم رجوع به حقیقت یا وجودِ مطلق در عمل تنها با رجوع به امامان(ع) که صورت متعین اسماء الهی هستند، محقق میشود و در حال حاضر با رجوع به حضرت حجت(عج) نتیجهبخش است، میفهمیم چرا تأکید میشود تنها جامعه با رجوع به حضرت صاحب الأمر(عج) به بهترین اندیشه و عمل مبادرت میکند و از آن طریق بهترین اندیشه و بهترین عمل به سراغ آن میآید. بنده امیدوارم در این جلسه موضوع فوق روشن شود و هر اندازه لازم است خواهران و برادران موضوع را باز خوانی و بازبینی کنند تا هیچ ابهامی نماند و به عنوان مبنای تفکر بتوانید از آن بهرهمند شوید.
عرض شد ماهیت در مقابل وجود قرار دارد و معلوم است آن چه در مقابل وجود است، عدم است، پس ماهیت عدم است، از طرفی معلوم است اگر اندیشه به «وجود» متکی نباشد، نظر به اعتباریات دارد که به خودی خود مبنای واقعی و خارجی ندارد، پس اگر وجود مدّ نظر نباشد، اندیشه و تفکر بر اعتباریات و نیستیها متکی است و بر عکس، وقتی نظر به «وجود» باشد، تفکر؛ تفکر حقیقی است و عملِ مبتنی بر تفکرِ حقیقی، عملی است واقعی و نه وَهمی. از آن طرف روشن است وجودِ متعینی که وجود همهی عالم از او ریشه میگیرد، وجود مقدس حضرت صاحب الأمر(عج) است که واسطهی فیض الهی است و اندیشهی صحیح، اندیشهای است که به آن حضرت نظر دارد. ممکن است بفرمائید وجودِ همهی مخلوقات از خدا است، این حرف درستی است ولی اگر مواظب نباشید با این جمله ممکن است در دامن یک نوع وَهّابیت بیفتید و متوجه نباشید حضرت حق با اولین تجلی خود به عنوان کاملترین مخلوق، نظام وجود را ایجاد کرده و اسماء خود را به نمایش گذارده تا شناخته شود. اگر از این نکته غفلت شود تنها یک خدایی میماند که با انتزاع ذهنی میتوان به وجود او آگاه شد. این نوع خداشناسی خواسته یا ناخواسته در پنهان خود یک نوع وَهّابیت و دشمنی با حقیقت را به همراه دارد، هرچند ممکن است با علم به وجود ذهنی، به ظاهر خود را شیعه بدانیم، ولی شیعهای میشویم که حضرت امام(ره) را نجس میدانیم و کاسهای را که مرحوم آقا مصطفی از آن آب میخورد آب میکشیم. چون پدر مصطفی حکمت درس میدهد و در آن حکمت معتقد به خدایی است که دارای تجلی است.(297)
با توجه به مقدمات فوق است که گفته میشود: اگر به حضرت صاحب الأمر(عج) رجوع شود، بهترین اندیشه و عمل به سراغ انسان میآید و در مقابل، هر اندازه رجوعِ انسان به ماهیت باشد به بدترین اندیشه و عمل گرفتار میشود.