تربیت
Tarbiat.Org

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
اصغر طاهرزاده

چگونگی نگاه علی(ع)به حضرت محمّد(ص)

اومانیسم یعنی حالتی که انسان در همه‌ی امور نظر به خود دارد، قرآن می‌خواند تا از فشارهای روحی راحت شود، اما نه این که در ذیل نور الهی خودِ مادون را نفی کند. با این خودی که محور همه چیزها هست مثنوی می‌خواند و یا به اوپانیشادها رجوع می‌کند. این فضا فضای رجوع به خود می‌شود، در این فضا آن‌که قرآن می‌خواند و آن‌که مسابقات ورزشی نگاه می‌کند، هر دو یک هدف را دنبال می‌کنند و هیچ‌کدام در نفی خود قدمی بر نمی‌دارند و همچنان گرفتار اومانیسم‌اند. گاهی شما واژه‌هایی مثل «تخلیه‌ی‌روان» و یا «بهداشت روان» را به‌کار می‌برید بدون آن‌که متوجه باشید این‌ها فرهنگ خاص خود را دارد و در فضای روح اومانیسمی معنا می‌دهند و رویکردشان به یک نوع سوبژکتیویته است. در تخلیه‌ی روان نظر به انسانی است که می‌خواهد خود را بدون دغدغه‌های زندگی تکنیکی احساس کند ولی انسانی که تلاش می‌کند حجاب‌های بین خود و خدا را رفع کند، انسانی است که می‌خواهد رابطه‌ی خود را با خداوند اصلاح کند. و تا جایی جلو می‌رود که وجودِ خود را نیز حجاب می‌یابد و ندا سر می‌دهد:
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

توخودحجابِ خودی حافظ از میان برخیز

وقتی روح سوبژکتیویته را شناختید اگر در آن فضا کسی گفت: من خدا را باور دارم می‌فهمید منظورش آن است که روح خود را با آن «نام» مشغول کند تا راحت‌تر وجودِ خود را احساس کند نه آن‌که حقیقت هستی را کشف کرده است و خود را از فضای اومانیسمی نجات داده و از انوار اشراقِ قرآنی که نظرها را به حق معطوف می‌دارد، بهره‌مند شده است.
امیرالمؤمنین(ع)چون نور محمدی(ص) را می‌شناسند با تمام وجود با فرهنگ جاهلیت مقابله می‌کنند، چون حضرت متوجه‌اند آن فرهنگ حجاب نور محمدی(ص) است. اما آن کسی که صرفاً از رسول خدا(ص) یک تکلیف می‌گیرد و جایگاهی قدسی برای شخصیت پیامبر خدا(ص) قائل نیست نمی‌تواند بین اصحاب پیامبر(ص) تفاوتی قائل شود حتی برای ابوسفیان نیز به عنوان صحابی پیامبر(ص) احترام قائل است، در حدّی که در حال حاضر وهابی‌ها ابوسفیان را به عنوان یکی از صحابه‌ی رسول خدا(ص) آنچنان قابل احترام می‌دانند که اگر شما او را لعنت کنید حکم‌تان را قتل می‌دانند و در همین رابطه با کسی که زیارت عاشورا بخواند برخورد می‌کنند. حرف آن‌ها این است که ابوسفیان اسلام آورده و دیگر نمی‌توان به او انتقاد کرد با این که در کتب معتبر اهل سنت مطالبی هست حاکی از عدم اعتقاد او به اسلام.(388)
علت آن‌که امیرالمؤمنین(ع)جاهلیت را می‌فهمند آن است که جایگاه و حقیقت وَحی الهی را می‌شناسند و متوجه هستند وَحی الهی عامل رجوع به حقیقت عالم غیب است در حالی‌که فرهنگ جاهلیت، فرهنگ متوقف‌شدن در حس و کثرت است. حال اگر ابوسفیان مسلمان هم بشود هنوز متوقف در کثرت و ماهیت است، این همان ابوسفیان دیروز است. اگر ما هم نتوانیم جایگاه مکتب حضرت امام را بفهمیم به صرف آن که دوست امام یا شاگرد امام باشیم و ته سفره‌ای‌های امام را هم بخوریم و امام را یک عارف بزرگ هم بدانیم، ولی جایگاه اشراقی شخصیت او را در این زمان نفهمیم، در موقعیت‌های حساس - مثل فتنه‌ی سال 1388- نه خودمان از آن ارتباط‌ها بهره می‌بریم و نه اگر بتوانیم می‌گذاریم انقلاب جلو برود.