تربیت
Tarbiat.Org

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
اصغر طاهرزاده

از اجمال به تفصیل

در واقع وقتی یک جریان فکری و فرهنگی می‌تواند در ذیل شخصیت امام قرار ‌گیرد که بتواند با فهم آن مکتب، اجمال مکتب امام را به تفصیل درآورد. این سخن بر این مبنا است که هر حقیقت اشراقی همیشه در ابتدای امر به صورت جامع ظهور می‌کند، مثل نور جامع اسماء الهی که توسط خداوند به قلب آدم تجلی کرد و قرآن در وصف آن می‌فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا»(103) و خداوند به آدم تمام اسماء را آموخت. کلمه‌ی «كُلَّهَا» دلیل بر جامع بودن و اجمالی بودن آن اسماء است، چون در آن عالم، کثرت معنی ندارد. یا آن‌جایی که به گفته‌ی حضرت علی(ع)؛ رسول خدا(ص) در هنگام احتضار، کلید هزار باب از علم را به حضرت علی(ع)می‌دهند، آن علم باید به صورت اجمالی باشد. ابن عباس می‌گوید: «سَمِعْتُ مِنْ عَلِیٍّ(ع)حَدِیثاً لَمْ أَدْرِ مَا وَجْهُهُ وَ لَمْ أُنْكِرْهُ، سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) أَسَرَّ إِلَیَّ فِی مَرَضِهِ فَعَلَّمَنِی مِفْتَاحَ أَلْفِ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ یَفْتَحُ كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ»(104) حدیثی از علی شنیدم که چیزی از آن نفهمیدم ولی انکارش هم نکردم. شنیدم که گفت: رسول خدا(ص) در بیماری‌اش کلید هزار باب از علم را به من به صورت سرّی داد که از هر بابی هزار باب باز می‌شد. این یعنی تجلی یک حقیقت اجمالی از طریق رسول خدا(ص) به جان حضرت امیرالمؤمنین(ع)و حضرت علی(ع)باید آن را تفصیل دهند، مثل این‌که در شب قدر به قلب افرادِ آماده‌، حقایق را به صورت اجمالی می‌دهند و کلیت نور هزار ماه به آن‌هایی که آمادگی دارند می‌رسد و به کمک آن نورِ اجمالی باید تمام سال را ظرف ظهور تفصیلی آن حقیقت بکنند.
مسلّم آن علمی که به حضرت علی(ع)داده شده به صورت اجمال بوده و حضرت آن را در طول زندگی خود به تفصیل در آوردند. همین‌طور که گفته می‌شود: توحید حقیقتی است «اجمالی در عین کشف تفصیلی» یعنی از یک جهت در مقام اجمال و وحدت است و از یک جهت در مقام ظهور و نمایان‌شدن در آینه‌ی مخلوقات است.
این تعریف از توحید در بین عرفا و حکما تعریف مشهوری است که توحید حقیقت اجمالی است در عین کشف تفصیلی، مثل آن‌که شما یک عکس را نگاه می‌کنید و از یک جهت فقط رنگ می‌بینید ولی در عین آن‌که رنگ‌هایی را می‌بینید، رنگ‌ها را به صورت لب و دهان و چشم می‌بینید، به طوری که نمی‌توانید بگوئید این لب است و آن رنگ است، چون همان رنگ‌ها به صورت لب در آمده، یعنی در عین این که رنگ‌ها به صورت اجمالی است ولی همان‌ها به شکل تفصیل به صورت لب و دهان در آمده، اجمالاً رنگ است، در عین کشف تفصیلی که آن رنگ به صورت لب و دهان ظهور کرده است.
حقایق اشراقی در مقام خود نسبت به مرتبه‌ی نازله‌شان، اجمالی هستند ولی به اعتبار تجلی که دارند تفصیلی خواهند بود.
پس با توجه به اجمالی‌بودن حقایق، باید برای تفصیل دادن آن‌ها به اندازه‌ی کافی سرمایه‌گذاری کرد و لازم است به این کارِ مهم پرداخته شود ولی قبل از پرداختن به چگونگی تفصیلِ حقیقت اجمالی، لازم است بر موضوع اجمالی و تفصیلی‌بودن حقیقت بحث را ادامه دهیم، بنده چند شاهد می‌آورم تا تصور نشود بحث اجمال و تفصیل یک موضوع تازه‌ای است.
وقتی به حضرت موسی(ع)وحی شد و حضرت در جان خود با حقیقت وَحی روبه‌رو شدند، عظمت آن حقیقت آنقدر زیاد بود که از حضرت حق تقاضا کردند: «رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری* وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی* وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی* یَفْقَهُوا قَوْلِی»(105) پروردگارا! سینه‌ی مرا وسعت بده و امر را برایم آسان گردان و عقده را از زبانم باز کن تا مخاطبان بتوانند سخن من را درست بفهمند. با این همه از خداوند خواهش کردند تا برادرشان هارون(ع)را نیز همراهشان کند. عرض کردند: «وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یُكَذِّبُونِ»(106) و برادرم هارون را، او از من فصیح‌تر است و بهتر می‌تواند منظور را بیان کند. او را با من بفرست تا اولاً: پشتیبان من باشد و ثانیاً: مرا تصدیق کند، چون نگرانم مرا تکذیب نمایند.
این‌که حضرت می‌فرمایند: هارون فصیح‌تر از من است به این معنا است که او خوب می‌تواند مطالب را باز کند. نه این‌که حضرت موسی(ع)در ارائه‌ی وحی ناتوان بوده باشند، حقیقت وَحی در قلب موسوی به طور اجمال است، و تفصیل آن نیاز به فصاحتی خاص دارد که از حضرت هارون(ع)بر می‌آید.
آیا زمانی می‌شود که ما به این درجه از بصیرت برسیم که همیشه هر حقیقتی در موقع تجلی‌اش به صورت اجمال است؟ اگر این موضوع درست تبیین شود جایگاه امامتِ بعد از نبوت نیز درست روشن می‌شود، زیرا همیشه حقیقت در مقام خود در اجمال است. هنوز متأسفانه روح علمی ما در مراکز آموزشی متوجه این مطلب نشده مگر برای خواص. از جمله مطالبی که روح زمانه هنوز به آن نرسیده این‌ است که وقتی حقیقتی می‌خواهد فتوح جدیدی را در عالم ظاهر کند حتماً به صورت اجمال ظهور می‌کند. در همین رابطه وقتی رسول خدا(ص) آیه‌ای را به بشریت می‌رساندند به صورت اجمال بود، تمام روایت‌هایی که ائمه(ع) آورده‌اند تفصیل آیات قرآن است. و اگر وَحی به صورت اجمال نبود آیا هیچ‌وقت یک سوره با آن جامعیت خاص شکل می‌گرفت؟ اگر در کنار هر آیه‌ای که نازل می‌شد حضرت حق تفصیل آن را هم می‌فرمود، ربط آیات در یک سوره که بسیار مهم است، از دست می‌رفت. این است که باید متوجه باشیم همیشه هر حقیقت اشراقی وقتی بر قلب صاحب آن اشراق می‌شود - تا یک هندسه‌ی فکری و یک مبادی اندیشه‌ای را بگشاید- ابتدا به صورت اجمال می‌باشد تا به عنوان یک حقیقتِ جامع در تاریخِ اندیشه بماند و آرام‌آرام آن‌هایی که متوجه حقیقت اشراقی آن شدند و در ذیل آن قرار گرفتند به تفصیل آن بپردازند. رجوع مدامِ مقام معظم رهبری به سیره و گفتار امام بر همین اساس است که با درک جایگاه اندیشه‌ی اشراقی امام و قرارگرفتن در ذیل آن به تفصیل آن مبادی مبادرت می‌کنند. هنر رهبری این است که توانستند جایگاه اشراقی حضرت امام را بشناسند و هر چه موفقیت دارند به جهت شناختی است که نسبت به جایگاه اشراقی حضرت امام دارند و اندیشه و سیره‌ی امام را جزء مبادی خود قرار می‌دهند و عموماً می‌فرمایند: چون امام عزیز ما این طور عمل کردند، ما هم این‌طور عمل می‌کنیم.(107)‌یعنی آن اندیشه‌ی اجمالی را در شرایط پیش آمده بر آن مبنا با مدیریت خودشان تفصیل می‌دهند.
از عظمت حضرت موسی(ع)همین بس که به نور الهی متوجه می‌شود حقیقت اجمالی وَحی الهی نیاز به تفصیل دارد که در مقامی غیر از مقام خودِ حضرت باید ظهور یابد و از خداوند تقاضا می‌کنند که حضرت هارون را در مقام تفصیل آن وحی قرار دهد. و به جهت مهم بودن این نکته است که خداوند آن را ذکر می‌کند و به عنوان یکی از مقاماتِ حضرت موسی(ع)در قرآن مطرح است. همین‌طور که پیامبر خدا(ص) متوجه‌اند اسلام به علی(ع)نیاز دارد تا وَحی الهی را تفصیل دهد.
حضرت موسی(ع)متوجه‌اند وحی الهی باید با نور هارونی به تفصیل در آید تا آن حقیقت با گستردگی لازم برای انسان‌ها تبیین شود و حضرت محمد(ص) در راستای تفصیلِ وحی الهی به امیرالمؤمنین(ع)می‌فرمایند: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»(108) ای علی جایگاه تو نسبت به من مثل جایگاه هارون است نسبت به موسی مگر این که بعد از موسی پیامبر دیگری هم بود ولی بعد از من پیامبری نخواهد بود. ما متأسفانه در تبیین این روایت که در شیعه و سنی به عنوان یک روایتِ مسلّم و پذیرفته شده مطرح است، با مبانی معرفتی خاصش برخورد نکردیم و آن را محدود کردیم به یک بحث کلامی که صبغه‌ی جدلی آن بر صبغه‌ی حِکمی آن غلبه دارد، در حالی‌که با روش حکمی و تأکید بر مبانی معرفتی این روایت امکان تفاهم بین شیعه و سنی بیشتر می‌شد. معلوم است که باید نهایت تلاش را بکنیم که جوامع اسلامی به تفاهم برسند و با طرح موضوعِ نیازِ وَحی به تفصیل از طریق انسان‌های ملکوتی، امکان تفاهم بهتر فراهم می‌شود. بنی‌امیه تمام تلاششان آن بود که گروه‌های دینی به جان هم بیفتند و عموماً طرفِ گروهی را می‌گرفتند که کمتر معنوی بود، از خودتان نمی‌پرسید چرا حضرت سید الشهداء(ع)در کربلا به لشکر عمر سعد این‌همه نصیحت می‌کنند و تلاش دارند جنگی واقع نشود؟ چون این جنگ را بنی امیه می‌خواهد بین مسلمانان راه بیندازد تا جهان اسلام را پاره پاره کند و امکان تفاهم و آزاداندیشی را از میان ببرد. در راستای ایجاد تفاهم در بین مسلمین است که حضرت سجاد(ع)بعد از جریان کربلا آنقدر مسالمت‌آمیز عمل می‌کنند که یزید با احترامِ تمام حضرت را با خانواده‌ی بنی‌هاشم به مدینه برمی‌گرداند، عین این سیره را در برخورد حضرت علی(ع)با خلیفه‌ی دوم ملاحظه می‌کنید. علامه امینی(ره) در کتاب «الغدیر» بر اساس متون اهل سنت روشن می‌کند که چگونه خلیفه‌ی دوم تحت تأثیر کرامت و بزرگواری علی(ع)قرار داشت تا آنجایی که چندین بار می‌گوید: «لا ابقانی الله بارض لست فیها یا ابا الحسن» خدا مرا نگذارد در زمینی كه تو در آن‌جا نباشی ای ابالحسن. و در عبارت دیگر می‌گوید: پناه می‌برم به خدا كه من زند‏گی كنم در میان مردمی كه تو در میان ایشان نباشی.(109)
ائمه(ع) مأمورند که نگذارند جهان اسلام با توطئه‌ی دشمنان اسلام چند تکه شود و یکی از مأموریت‌های حضرت امام(ره) همین بود و در همین راستا مقام معظم رهبری بر اتحاد بین شیعه و سنی تأکید دارند.
این‌که از همان صدر اسلام نگذاشتند روشن شود جایگاه اهل البیت(ع) تفصیل مکتب اجمالی نور محمدی(ص) است، خساراتی را به همراه داشت در حالی‌که خودِ ائمه(ع) خود را «ترجمان وحی الهی» معرفی می‌کنند و می‌دانند جایگاهشان تفصیل حقیقت اجمالی وَحی الهی است. در روایت داریم سدیر به امام باقر(ع)عرض می‌کند: «جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَنْتُمْ قَالَ نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْیِ اللَّهِ وَ نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَی مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ»(110) قربانت، شما چه باشید؟ فرمود: ما خزانه دار علم خدا و ترجمان وحی او هستیم ، ما حجت بالغه‌ی خداوندیم بر هركس كه زیر آسمان و هركس كه روی زمین است. این با توجه به این امر است که اگر آن اجمال به صورت تفصیل ظهور نکند در واقع آن حقیقت اجمالی درست شناخته نمی‌شود و از آن جایی که وَحی الهی وسیله‌ای است که انسان‌ها به پروردگار خود رجوع کنند امامان از طریق تفصیلِ وحی الهی دریچه‌های ارتباط خلق با خدا می‌شوند به طوری که امام صادق(ع)می‏فرمایند: «الْأَوْصِیَاءُ هُمْ أَبْوَابُ اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- الَّتِی یُؤْتی‏ مِنْهَا، وَ لَوْلَاهُمْ مَا عُرِفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ بِهِم احْتَجَّ اللَّهُ- تَبَارَكَ وَ تَعَالی‏- عَلی‏ خَلْقِهِ»(111) اوصیاء همان ابواب خدای عزّ و جلّ می‌باشند كه از طریق آن‌ها به حضرت حق توجه شود، اگر آن‌ها نبودند، خدای عزّ و جلّ شناخته نمی‏شد، خدا به وسیله‌ی آن‌ها بر خلق خود اتمام حجت كرده است. بر همین اساس ائمه(ع) مأمورند وَحی الهی را که به صورت اجمال است به تفصیل آورند، همان‌طور که رسول خدا(ص) خارج از نقش اعلام وَحی، مأمورند وَحی را به تفصیل آورند و قرآن در این رابطه خطاب به رسول خدا(ص) می‌فرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ»(112) ما این ذکر را به سوی تو نازل کردیم تا برای مردم تبیین کنی آنچه را برایشان نازل شده به امید آن‌که فکر کنند.
در رابطه با این‌که حضرت محمد(ص) - به اعتبار آورنده‌ی وَحی- در مقام اجمال‌اند و علی(ع)در مقام تفصیل، حضرت امیرالمؤمنین(ع)می‌فرمایند: «صَارَ مُحَمَّدٌ صَاحِبَ الْجَمْعِ وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ النَّشْرِ»(113) خداوند تقدیر کرده که مقام محمد مقام جمع باشد و مقام من، مقام نشر.
وقتی متوجه شدیم شخصیت حضرت امام خمینی(ره) یک حقیقت اشراقی است و آن اشراق در مقام خود به صورت اجمال است و برای استفاده از آن باید آن اجمال به تفصیل در آید، این فکر در ذهن‌ها ظهور می‌کند که چه کسانی می‌توانند در ذیل آن حقیقت اجمالی، آن را به تفصیل در آورند، آیا ما در تفصیل‌دادن آن حقیقت مسئولیتی نداریم؟ آیا متوجه راه‌ها و اشخاصی که آن را به تفصیل در آورند نباید باشیم؟ اعتقاد ما، ما را متوجه می‌کند که رجوع به وَحی الهی منهای اهل البیت محمدی(ص) موجب خسارت زیادی شد و عملاً جهان اسلام آن‌طور که باید از وَحی الهی نتوانست استفاده کند. آیا نباید متوجه باشیم امروز هم اگر عده‌ای مدعی رجوع به امام هستند ولی در صدد تفصیل آن حقیقت اشراقی نیستند همان سرنوشت را بر اشراق امام خمینی(ره) تحمیل می‌کنند؟ اگر تفصیل‌داشتنِ حقایق اجمالی را بتوانیم درست تبیین کنیم راه تفکر و تفاهم در ذیل اندیشه‌ی حضرت امام گشوده می‌شود و قدم‌های خوبی نسبت به اهداف عالیه‌ی تاریخ خود به سوی حاکمیت حضرت مهدی(عج)، برداشته‌ایم. امیدوارم در جلسات آینده بتوانیم در موضوع ضرورت تفصیل حقیقت اشراقی شخصیت حضرت امام و چگونگی قرارگرفتن در ذیل شخصیت ایشان جهت به تفصیل در آوردن آن، عرایضی داشته باشیم.
خداوند به حقیقت اهل البیت(ع) ما را در شرایطی قرار دهد که رجوع‌مان به اسلام و اهل البیت(ع) و حضرت بقیت‌الله(عج) به بهترین نحو محقق شود.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»