تربیت
Tarbiat.Org

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
اصغر طاهرزاده

سیر تاریخی اولیاء الهی

عرض شد حقیقت نوری که از عالم بالا نزول می‌کند، در مقام صادره‌ی اول، تفصیل اسم اَحد است و از این جهت ظهور و تفصیل حضرت اَحد به حضرت «الله» است. حضرت «الله» در عین تفصیلِ نور حضرت اَحد، مقام جامعیت اسماء الهی است، اسماء در حضرت اَحد مستغرق مقام احدیت‌اند، ظهور اولیه‌ی حضرت اَحد، «الله» است، آن قلبی که ظرفیت تجلی نور احدی را دارد، مقام «اَوّلُ ما خَلَقَ الله» یعنی حقیقت محمدی(ص) است. قلب رسول خدا(ص) مقام تجلی نور الله از حضرت اَحدی است. حضرت «الله» به نور جامعیتش در عین ثابته‌ی اهل البیت(ع) یعنی مقام نوری آن‌ها تجلی می‌کند و در نتیجه، مقام جامعیت اسماء الهی در حضرت الله، از طریق اهل البیت(ع) به تفصیل در می‌آید و از این جهت اهل البیت(ع) مقام تفصیل حقیقت محمدی(ص) هستند. با این‌همه خودشان در مقام اجمال‌اند و علمای بالله، تفصیل مقام آنان می‌باشند، و از آن جهت که مقام نوری اهل‌البیت اشراقی است، ذومراتب است و در هر مرتبه‌ای، تفصیل مرتبه‌ی بالاتر خود هستند و برای مرتبه‌ی نازله‌شان در اجمال‌اند. علمای بالله که قلب خود را در معرض اشراق انوار اولیاء معصوم قرار داده‌اند از یک جهت با حرکات و گفتار خود تفصیل مقام برتر خود هستند و از طرف دیگر بر قلب انسان‌های مستعد تجلی می‌کنند تا آن‌ها تفصیل مقام ایشان گردند. این سیرِ تاریخی اولیاء الهی است در تاریخ نورانی ما. با این دید حضرت امام از یک جهت در مقام تفصیل فرهنگ اهل البیت(ع) هستند و از یک جهت در مقام اجمال‌اند و باید توسط افرادی خاص به تفصیل درآیند، به همان شکلی که خودشان با رجوعِ ملکوتی به اهل البیت(ع) در مقام تفصیل آن‌ ذوات مقدس قرار گرفتند و توانستند حق را نشان دهند و در فرهنگی قرار گیرند که به سوی حق هدایت می‌کنند و نه به سوی معلومات و مفاهیم.
فرهنگ اهل البیت(ع) در این آیه مطرح است که خداوند می‌فرماید: «أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی‏َ»(179) آیا آن کسی که به سوی حق دعوت می‌کند شایسته‌ی پیروی است یا باید از کسی پیروی کرد که هدایت نمی‌کند مگر آن‌که خودش راهنمایی شده باشد؟ به عبارت دیگر آیا باید از کسانی که حق را نشان می‌دهند پیروی کرد یا از کسانی که درس خوانده‌اند تا درس بدهند. حضرت سجاد(ع) در رابطه با این آیه می‌فرمایند: «نَزَلَتْ فِینَا»(180) این آیه در مورد ماست. بنده فکر می‌کنم اگر زمانی برسد که این آیه درست فهمیده شود و روشن گردد در تمام علوم انسانی باید به راهی رفت که در ذیل شخصیت اولیاء معصوم قرار گیریم و علماء کسانی باشند که همچون حضرت امام این راه را نشان می‌دهند، زمینه برای فهم جایگاه امام زمان(عج) و امکان فهم سخن ایشان فراهم می‌شود و حضرت تشریف می‌آورند. وقتی روح بشر متوجه معارفی شد که در این آیه هست از تنگنای غیبت حضرت به وسعت ظهورِ حضرت می‌رسد. آیا معارف بشرِ امروز در حدّی هست که بفهمد «یَهْدی إِلَی الْحَقِّ» چه قواعد و آداب و ادبی دارد؟ شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی(ره) از نوعِ فرهنگ «یَهْدی إِلَی الْحَقِّ» است، به اعتبار این‌که ملکوتشان در ذیل نور اشراقی کسانی قرار دارد که با علم لدنّی منور به هدایت الهی هستند. خداوند کسانی را در این عالم قرار داده که با علم لدنّی منور به هدایت الهی هستند. در این آیه دو شخصیت را روبه‌روی هم آورده که یکی به حق هدایت می‌کند - بدون آن‌که خودش توسط دیگری هدایت شده باشد- و دیگر کسی که هدایت نمی‌کند مگر این‌که خودش هدایت شده باشد. یعنی یکی بدون تعلیم، منوّر به علم حضوری و اشراقی است و دیگری با علم حصولی عالم است، با این تفاوت که در اولی بحث «یَهِدی اِلَی الْحَق» مطرح است ولی در دومی موضوع هدایت به حق را مسکوت گذارده. در کتاب «آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» این بحث تا حدّی روشن شده، در این‌جا خواستم بگویم اگر عرض می‌شود «حضرت روح الله(ره) از یک جهت تفصیل تاریخ نوری انبیاء الهی و امامان معصوم(ع) است» با نظر به فرهنگ اشراقی و هدایت حضوری انبیاء و اولیاء عرض می‌شود. هرچند باید متوجه بود مکتب حضرت روح الله، از جهتی دیگر در مقام جامعیتی است که باید به تفصیل در آید.
اگر مطلب فوق نسبت به امام و انقلاب اسلامی روشن شد، شما راز عقب افتادن بعضی از گروه‌ها و احزاب از امام و انقلاب را می‌توانید به درستی بفهمید، بدون آن که مجبور باشید به رفتار ریز آن‌ها دست یابید. زیرا روشن می‌شود دو نوع برخورد با شخصیت امام و انقلاب، توسط افراد و گروه‌ها شده است، یک برخورد، برخورد آن‌هایی است که معتقدند باید خود را در ذیل شخصیت امام قرار داد و ملکوت خود را با ارادت به امام، آماده کرد تا تحت تأثیر شخصیت اشراقی ایشان قرار گیرد. یک برخورد هم برخورد آن‌هایی است که از امام و سخنان ایشان در راستای اهدافی که برای انقلاب به عقل‌شان ‌رسید، استفاده کردند. طبری روایت كرده: عمران بن سواد، می‏گوید: نماز صبح را با عمر خواندم و پس از آن در پی او به راه افتادم. پرسید: حاجتی داری؟ گفتم: آری، خیرخواهی می‌خواهم بکنم! گفت: مرحبا به تو، بگو. گفتم: مردم در چند چیز بر تو عیب می‏گیرند. عمر در حالی‌كه شلاق خود را زیر چانه نگه داشته بود، گفت: بگو. گفتم: تو عمره را در ماه‌های حج‏ حرام كردی، در حالی‌كه رسول خدا(ص) حلال می‏شمرد و ابوبكر نیز چنین نكرد، عمر گفت: این بدان جهت ‏بود كه مردم نپندارند با انجام عمره، حجِ تمتع از آنان ساقط است. پرسیدم: امر دیگر آن است كه تو متعه‌ی زنان را حرام كردی در حالی‌كه رسول خدا(ص) حلال شمرده بود. عمر گفت: رسول خدا(ص) به ضرورت حلال كرد و پس از آن‌كه این ضرورت از بین رفت، من آن را ممنوع كردم. پرسیدم: امر دیگر آن كه تو رعیت را آزار و اذیت می‏دهی- به تندی با آن‌ها برخورد می‏كنی- گفت: من زمیل محمد هستم، من شكم آنان را سیر، خودشان را سیراب و برای آنان چه و چه می‏كنم، اگر چنین - برخورد تند- نكنم حق را وانهاده‏ام [كنایه از این كه حق دارم چنین كنم].(181) در این نقل، عمر مخالفت كار خود را با رسول خدا(ص) انكار نكرده بلكه صرفاً درصدد توجیه آن برآمده و پاسخ می‌دهد «أنا زمیل محمد». من همردیف پیامبر(ص) هستم. وقتی خلیفه‌ی دوم گفت: «أنا زمیل محمد» من همردیف محمد هستم، می‌فهمیم چیزی تحت عنوان قرارگرفتن در ذیل شخصیت رسول خدا(ص) برایش معنا ندارد. حرفی که امیرالمؤمنین(ع) هرگز به خود اجازه نمی‌دادند فکرش را هم بکنند.(182) بعضی‌ها با این جمله که می‌گویند: ما دوست رهبر انقلاب هستیم و در عمل برای خود جایگاهی در عرض رهبری قائلند، خواسته یا ناخواسته خود را از برکات اشراقی مکتب حضرت امام محروم می‌کنند. حزب اللهی‌های بسیجی رجوعشان به امام و رهبری شکل دیگری است. در قرآن خداوند به رسولش می‌فرماید از لحن گفتار منافقان می‌توانی آن‌ها را بشناسی، می‌فرماید: «وَلَوْ نَشَاء لَأَرَیْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ»(183) و اگر بخواهیم قطعا آنان را به تو می‏نمایانیم، در نتیجه ایشان را به نشانه‌هایشان می‏شناسی و از آهنگ سخن به حال آنان پی خواهی برد و خداست كه كارهای شما را می‏داند. آیا عدم رجوع اشراقی به حضرت امام و خود را در عرض حضرت امام دانستن، یکی از نشانه‌های نفاق نیست؟
راز جدایی بعضی از گروه‌ها در ادامه‌ی همراهی با انقلاب اسلامی مربوط به مسائلی است فوق مسائل سیاسی، جایگاه این جدایی‌ها را باید در غفلت از اندیشه‌ی الهی، اشراقی حضرت امام پیدا کنیم که آن گروه‌ها متوجه وظیفه‌ی خود در تفصیل‌دادنِ حقیقت اجمالی امام خمینی(ره) نبودند، در حالی‌که رهبر انقلاب«حفظه‌الله‌» در راستای تفصیل حقیقت انقلاب اسلامی کاملاً موفق عمل کردند و به همین جهت برای تبیین انقلاب و جلوبردن آن، حرف برای گفتن و پیشنهاد برای رفتن دارند. نگاه نهضت آزادی و ملّی مذهبی‌ها به دین و انقلاب اسلامی و اندیشه‌ی حضرت امام، ملاک‌ بسیار خوبی خواهد بود جهت شناخت علت جدایی احزاب و افراد و عدم همراهی آن‌ها با انقلاب. به تعبیر قرآن «تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ»(184) همه‌ی آن‌ها یک طور می‌اندیشند، هرچند یک طور عمل نکنند.