باید روشن شود نه میتوان در ذیل هر مکتب غیر اشراقی قرار گرفت و نه اگر حقیقتی اشراقی در میان بود هرکس میتواند در ذیل آن قرار گیرد. فرهنگ خاصی میخواهد که در نزد اهل البیت(ع) بوده و هست. متأسفانه با حذف این خانواده از حضور در صحنهی جامعه، آن فرهنگ به حاشیه رفت، حتی در بین شیعیان - مگر در بین علمای نادری مثل امام و علامهی طباطبائی-. متأسفانه با به حاشیه رفتن اهلالبیت(ع)، علم ما به دین بیشتر علم حصولی شد، در حالیکه فرهنگ اهل البیت(ع) اشراقی است. اگر صد دانشمند بنشینند و در مورد قرآن بحث کنند اما از سطح بحث علم حصولی بیرون نیایند - در عین ارائهی اطلاعات قرآنی - ما را به نور اهل البیت(ع) نزدیک نمیکنند. در حالی که وقتی به حضرت امام(ره) رجوع میکنید احساس میکنید آن رجوع، رجوع به شخصیتی است که خود را در فرهنگ اشراقی اهل البیت(ع) پرورانده است.
همهی ظلم به اسلام از آنجا شروع شد که رابطهی اشراقی بین مسلمانان و اهل البیت(ع) به حاشیه رفت. اگر امروز هم حقیقتِ اشراقی دوران - اعم از اسلام به طور کلی و یا انقلاب اسلامی به عنوان جلوهای از اسلام در این دوران- از مقام جامعیت به تفصیل در نیاید آن حقیقت عقیم میماند. فقط درِ خانهی اهل البیت را نبستند بلکه راه مسلمانان به ملکوت را سدّ کردند. اگر این آسیب درست شناخته نشود امروز هم رابطهی مسلمانان با نوری که خداوند از طریق حضرت امام(ره) به این ملت داد، آنطور که لازم است برقرار نمیشود. هرکس این فکر و فرهنگ را نشناسد بخواهد و نخواهد درِ این خانه را میبندد، چه تحت عنوان حزب و گروه باشد و یا تحت عنوان فکر و فرهنگ.
مسکوتگذاردن اندیشهی اشراقی حضرت امام و عدم تلاش جهتِ به تفصیل درآوردن آن، منجر میشود تا انقلاب اسلامی عقیم بماند و در نتیجه ما با انواع بحرانها در نظام آموزشی و تربیتی و هنری روبهرو خواهیم شد و جامعه عملاً به تئوریهای دیگری روی میآورد و یا با رویکرد حصولی به شخصیت امام رجوع میکند که در آن حالت با سرمایهی امام به همان صورت برخورد میشود که کییرکگور پیشبینی کرد با اندیشهاش برخورد میشود و گفت: «دریغا! میدانم كه سرمایهی افكارِ مرا كسی به ارث میبرد كه تاكنون بهترین چیزهای عالم را به ارث برده است و آن «استاد و مدرس» است، چون این خطوط را بخواند در او اثر نمیكند، بلكه آن را هم به یك درس تبدیل میكند». مگر شخصیت اشراقی حضرت امام که باید جزء مبادی تفکر ما باشد، موضوع درسی است؟ کییرکگور کتابی دارد به نام «ترس و لرز» سعی میکند روشن کند چگونه میشود انسان خود را در محضر حق احساس کند. اگر بخواهیم به زبان خودمان منظورش را بیان کنیم همان حالتی است که در خوفِ اجلال برای انسان پیش میآید.
در رابطه با نظریهی اشراقیبودن شخصیت حضرت امام مجدداً عرض میکنم، مسکوت گذاردن آن اندیشه خسارتِ رجوع به اندیشههای دیگری را در بردارد، اندیشههایی که جواب حقیقی نیازهای این نسل نیستند.
ظلم به جوانان چیزی جز این نیست که آنان را به اندیشهی حضرت امام ارجاع نمیدهیم، خدا خواست از طریق حضرت امام این نسل را جذب دینداری کند ولی ما کمکشان نکردیم. کافی است متوجه باشیم شخصیت حضرت روح الله(ره) در تمام آثار مکتوب و سیرهی عملیشان، راهی است برای سعادت همهجانبهی این مردم. از کتابهایی مثل آداب الصلاة و چهل حدیث و سرُّ الصلاة و مصباح الهدایه بگیر تا مقابلهی ایشان با نظام شاهنشاهی و استکبار جهانی، تماماً نوری از اشراق است که به عالم تابیده شده تا این نسل به سعادت همهجانبهی خود دست یابد. در واقع حضرت امام از خودشان چیزی ندارند، برای تفصیل اسلام در این دوران و برای عبور از ظلمات این دوران به اسلام و فرهنگ اهل البیت(ع) رجوع کردند و چون قلبشان آمادهی اشراق الهی بود چیزی به قلب این مرد الهی رسیده که امروز معلوم میشود اشراق جامعی است برای اینکه همهی بشریت تغذیه بشوند. چه آن خانم ایتالیایی غیر مسلمان که برای امام گردنبند خود را هدیه میفرستد و میگوید این عزیزترین چیزی بوده است که من به عمرم داشتهام، این را به شما هدیه میدهم(126) و چه آن نوجوانِ مسیحی فرانسوی(127) و چه شهدای دفاع مقدس. اینها همه از طریق حضرت امام نوری را طلب کردند که میتوانست ظلمات این دوران را بهخوبی از بین ببرد و به واقع درست تشخیص دادند و این به جهت آنکه یا مثل آن نوجوان و آن خانم ایتالیایی از نور حضرت مسیح(ع) برخوردار بودند و یا مثل جوانان بسیجی ما، از نور اشراقی اهل البیت(ع) همه میتوانند در این عصر از حضرت امام بهرهمند شوند.
ملاحظه میکنید که قلم و کلام و حرکات امام همه یک چیز است و به یک حقیقت اشاره دارد، چه آن وقت که در 27 سالگی شرح دعای سحر را مینویسند و شما ملاحظه میکنید برای بشریت امروز نوشتهاند تا از ظلماتِ مخصوص این دوران در آیند و چه آن موقع که رهبری انقلاب را مستقیماً به عهده گرفتند. در مقدمهی کتاب «اسماء حسنا، دریچههای نظر به حق» عرض شده است که: مکتب اسلام بر توجه به اسماء الهی تأکید دارد و در همین راستاست که مکتب حضرت روحالله خمینی(ره) نیز ما را به توجه به اسماء الهی دعوت مینماید. ایشان به خوبی می دانستند که اگر مکتب حق را درست ارائه ندهیم مکتب های باطل و عرفانهای کاذب، خود را در لعاب حق به اندیشهیجوانانِ حقیقتجو تحمیل می کنند.