تا این مسئله حل نشود که قرآن آمده برای آنکه به بشر قدرت فکرکردن بدهد، محال است آزاداندیشی مطلوبِ دین ظهور کند. ما باید كاری انجام بدهیم كه تفکر شروع گردد و تفکر کردن غیر از اطلاع داشتن است. وقتی تفکر شروع شد آدمها همدیگر را مطابق واقعیات و نه اعتباریات درک میکنند. ممکن است جنابعالی نظریهی شیخ الرئیس در رابطه با اصالت وجود را نپذیرید و بفرمائید این غیر از اصالت وجودی است که ملاصدرا معتقد است ولی چون در این مقایسه، تفکر در میان است ونه گرایش و اعتباریات، درک میکنید که شیخ الرئیس ابو علی سینا چه میگوید، و چون تفکر در میان است احترام و اتحاد در میان خواهد بود به همین جهت ملاحظه میکنید ملاصدرا برای شیخ الرئیس احترام قائل است، بدون اینکه از او تبعیت کند چون دو انسان هستند که از جهت فکری با هم ارتباط دارند، ولی هیچ وقت نمیتوانید با وهابیها ارتباط فکری داشته باشید، اینها تا آنجا سقوط کردهاند که به جای نقد تفکر تشیع، دستور میدهند شیعیان را به قتل برسانند. این پدیدهی عجیب نشان میدهد که اگر انسانها نتوانند نسبت به همدیگر تفکر کنند تا اینجاها کار به تعارض و خصومت و تنگنظری کشیده میشود. در تمام کشور عربستان داشتن کتاب الغدیر علامهی امینی که تمام استنادهایش مبتنی بر کتابهای اهل سنت است، ممنوع میباشد و جرم حساب میشود. در حالی که سیرهی اهل بیت(ع)، سیرهی مبتنی بر تفکر بود، مناظرههای امام رضا(ع)با علمای یهود و نصاری مشهور است و همهی آنها ثبت شده است.
در برخورد با مخالفانِ فرهنگی، دو چیز بسیار کارساز است. یکی «محتوا» و دیگری «روش». باید روشن شود از نظر معرفتی سخنی که شیعه میگوید ناظر بر افقهایی از حقیقت است که بسیار بلندمرتبه و دقیق و منطقی است. و نیز باید برای ارائهی معارفِ شیعه از روشی خاص که متناسبِ آن معارف است، استفاده کرد. در اینجا ما روش امام معصوم(ع)را تا حدّی متذکر میشویم و شما میتوانید محتوای معارف آنها را در کتابهای روایی به خوبی دنبال کنید. راوی میگوید كه مُفَضَّل - از اصحاب امام صادق(ع)- در مكه بود، دید شخصی آنجا نشسته و عدهای هم دورش را گرفتهاند، متوجه شد إبنأبیالعوجاء است و دارد سخنان كفرآمیز میگوید و عملاً خدا و پیامبر را زیر سؤال میبرد و شبههپراکنی میکند. جناب مفضّل به غیرت دینیاش برخورد و شروع کرد به اعتراض، پیش خود گفت: ای وای! چیزهایی كه این میگوید، اگر به گوش مردم برسد، همه بیدین میشوند. فریاد زد: «یا عَدُوَّالله! اَلْحَدْتَ فی دینِ اللهِ» ای دشمن خدا! در دین خدا الحادكردی، «وَ أنْكَرْتَ الْبارِیَ جَلَّ قُدْسُهُ» منكرِ حضرت حق شدهای. خودش میگوید نتوانستم غضب خود را کنترل کنم. إبنأبیالعوجاء در جواب او گفت: چه خبر است؟! «ای مرد! اگر تو اهل كلامی، بیا بنشین بحث كنیم و اگر از اصحاب جعفربنمحمد هستی او با ما به این نحو مخاطبه نمیكند. جعفر بن محمد، از ما بیشتر از آنچه تو شنیدی، از این كلمات شنیده و هیچ فحشی هم به ما نداده است».
عنایت بفرمایید؛ كسی این حرف را میزند كه امام صادق(ع)را قبول ندارد. در ادامه، در وصف امام صادق(ع)میگوید: «او مردی است حلیم و با وقار و عاقل و محكم و ثابت، كه از جای خود بهدر نرود و از طریق رفق و مدارا پا بیرون نگذارد. غضبْ او را سبك ننماید، كلام ما را بشنود و به همهی دلایل ما گوش دهد، به نحوی كه گمان كنیم بر او غلبه كردهایم و حجت او را قطع نمودهایم، آن وقت شروع كند به كلام، پس باطل كند حجت و دلیل ما را به كلامِ كمی و خطابِ غیرِ بلندی، ملزم كند ما را به حجت خود و عذر ما را قطع كند و ما را از ردّ جواب خود عاجز نماید ، فَاِنْ كُنْتَ مِنْ اَصْحابِه فَخاطِبنا بِمِثْلِ خِطابِه ، پس اگر تو از اصحاب اویی ، مانند او با ما گفتگو كن».(230)
عنایت بفرمایید که حضرت چگونه با یک کافر برخورد میکردهاند، به طوریکه إبنأبیالعوجاء و امثال او رسیدهاند به این كه امام(ع)انسانی است با وقار و حلیم، هم حرفهای آنها را گوش میدهند و هم با کمترین کلمات آن سخنان را رد میکنند.
رمز موفقیت شیعه را در آینده، با توجه به محتوای معرفتی که در این مکتب هست، باید در روش امام صادق(ع)جستجو کرد. بقیهی روشها آینده ندارند. امام(ع)اجازه میدادند آنها از زبان خودشان همهی حرفهایشان را بزنند و تمام شخصیت فکری خود را معرفی کنند، تا معلوم شود چه چیزی در دست دارند. پس از آن که آنها حرفهایشان را میزدند، معلوم مینمودند چگونه مبانی فکری آنها دور از واقعیت است.(231) آری! حفظ اسلام به دو چیز است: یکی نشاندادنِ حقایق اسلام، و دیگری ایجاد فضای آزاد اندیشی .
این روش را مقایسه کنید با روش خلیفهی دوم که از اَنسبن مالک روایت شده؛ خلیفهی دوم، صبیغ كوفی را به جهت سؤال از مشكلههای قرآن، آنقدر شلاق زد تا خون از پشتش جاری شد. و از زُهری نقل شده است که خلیفهی دوم به جهت آنکه صبیغ كوفی از حروف قرآن زیاد پرسش میکرد او را زد تا خون از پشتش جاری شد.(232) از ابیالعدیس روایت شده: ما نزد عمر بودیم كه مردی آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! «اَلْجَوارُ الْكُنَّسْ» چیست؟ پس عمر با شلاقش بر عمامهی او زد تا عمامه از سرش افتاد و گفت: آیا حروری هستی؟(233) در تاریخ داریم از احمد حنبل سؤالی كردند، گفت: لا إله إلاّ الله، زمان پیامبر كسی از پیامبر این سؤال را نكرد، پس سؤالت بدعت و سؤال كردنت حرام است، جوابدادنش هم حرام است. زیبایی فرهنگ اهل بیت(ع) این است که شما امروز در کشور ایران، در کتابخانههای بزرگ میبینید تمام کتابهای مشهور اهل سنت موجود است و بسیاری از کتابهای مخالف نظر شیعه به راحتی چاپ میشود، مشروط بر اینکه تهمت نباشد. مگر دانشجویانمان به راحتی و با جرأت کامل در کلاس معارف اسلامی مسائل امامت را نقد نمیکنند ولی چون شیعه از این جهت وارد تفکر شده پس از تبادل نظر بهخوبی نسبت به حقانیت نظر شیعه به تفاهم میرسیم؟ خطر آنجاست که امکان اظهار نظر نباشد و یا تهمت به میان آید. از پیغمبر خدا(ص) در توصیه به علی(ع)داریم که: «یَا عَلِیُّ إِذَا تَقَرَّبَ الْعِبَادُ إِلَی خَالِقِهِمْ بِالْبِرِّ فَتَقَرَّبْ إِلَیْهِ بِالْعَقْلِ تَسْبِقْهُم»(234) ای علی! وقتی مردم به انواع نیکیها میخواهند به خدا نزدیک شوند تو با عقل، به خدا نزدیک شو، که از آنها سبقت خواهی گرفت.