تفصیل هر حقیقت اشراقی، تجلی آن حقیقت است در مظاهر مختلف. به همین جهت در جمال امیرالمؤمنین(ع) همان پیامبر را زیارت میکنید. در هنگام زیارت امیرالمؤمنین(ع) میروید مقابل قبر علی(ع) میایستید و میگویید: «اَلسّلامُ مِنَ اللّه عَلی مُحَمَّدِ رَسُولُ الله، اَمِین اللّه عَلی وَحیه...» سلام بر محمد، رسول خدا، امین خدا بر وحی الهی. ملاحظه کنید که در کنار قبر حضرت علی(ع) نظر به حقیقت محمدی(ص) میاندازیم، یعنی در آینهی حضرت علی(ع) حضرت محمد(ص) را میبینیم و به رسول خدا(ص) سلام میدهیم، چون حضرت علی(ع) مقام تفصیل نور حضرت محمد(ص) است.
حضرت علی(ع) در مقام تفصیلِ آن علمی است که در بارهی آنفرمودند: دریچهی هزار باب از علم را پیامبر بر قلب من گشود که از هر بابش هزار باب گشوده میشد.(118)
ما از این روایت و امثال آن میفهمیم که امیرالمؤمنین(ع) با رجوعِ قلبی و ملکوتی به حضرت محمد(ص)، در ذیل نور محمدی(ص) میتوانند هزار باب از علم را در یک مدت کمی بگیرند، چون قلبِ خود را آماده کرده بودند تا نور محمدی بر آن بتابد و بر آن اشراق شود. و از آن به بعد در تمام طول عمر در مقام تفصیلِ آن حقیقت برآمدند و بر همین مبنا ائمه(ع) میفرمایند «أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ كُلُّنَا مُحَمَّد»(119) چون همه با آن حقیقت به صورت قلبی متحداند. هرچند براساس موطنهای مختلف آن را به صورتهای مختلف به تفصیل در میآورند و لذا در زیارت هر امامی که میروید به همهی ائمه(ع) سلام میدهید. در زیارت امامان، ابتدا به پیامبرانِ گذشته سلام میدهید، منتها به صورت غایب، میگویید: «السلام علی ابراهیم» چون آنچه فعلاً در این عالم حاضر است نور محمد و آل محمد(ع) است، هرچند این انوار بیارتباط با نور پیامبران گذشته نیست. ما همهی پیامبران و امامان را در کربلا زیارت میکنیم همانطور که رسول خدا(ص) میفرمایند: من را در کربلا زیارت کنید. این یک فرهنگ است. چقدر زیباست اگر بزرگان علوم انسانی جمع بشوند و این معارف را نهادینه کنند و روشن بفرمایند چگونه جمال حسین(ع) مظهر تفصیلی وجود مقدس پیامبر(ص) است. ملاحظه کنید چگونه میتوان در جمال امام حسین(ع) با پیامبر(ص) اُنس گرفت و این یک نوع اُنس خاصی است با وجهی از حقیقت محمدی(ص) در آینهی حضرت اباعبدالله (ع).
وقتی امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند هزار باب از علم پیامبر(ص) را گرفتهاند و از هر بابش باز هزار باب میگشایند، میخواهند حرف بزرگی را به بشر برسانند و ما را متوجه معارف و فرهنگ بلندی بکنند که اصالتاً فقط در بین انبیاء و اولیاء مطرح است. ابن عباس که راوی این روایت است با صداقت تمام اقرار میکند که سخن علی(ع) را نفهمیده است، هرچند انکار هم نمیکند. سخن ابن عباس نشان میدهد زمانهی او ظرفیت فهم این فرهنگ را ندارد، در حالیکه ابن عباس از اندیشمندان زمانهی خود بوده است. از اینکه چنین کسی میگوید این جملهی حضرت علی(ع) را نفهمیدم متوجه میشویم علمای آن زمان چقدر از فهم قاعدهی اشراقیبودن وَحی و مقام تفصیلِ آن اجمال بیخبر بودهاند. حال هر قدر هم چنین افرادی به معنی آیات قرآن و روایات پیامبر(ص) آگاه باشند هرگز حقیقت قرآن و روایات را که حقیقتی است اشراقی، متوجه نمیشوند و به همان اندازه هم رویکردشان غلط خواهد بود، زیرا باید قلب در میان باشد تا حقیقتِ اجمالی قرآن به صورت تفصیل در جان انسان تجلی کند، کاری که حضرت علی(ع) نسبت به نور پیامبر خدا(ص) انجام دادند. به همین جهت هم حضرت محمد(ص) در همان حالت احتضار چشم باز کردند و گفتند برادرم کو، و عایشه، ابابکر را حاضر کرد و حفصه، عمر را، و رسول خدا(ص) وقتی چشم خود را باز کردند و آندو نفر را بالای سر خود دیدند چشم خود را دوباره بر هم گذاردند، تا حضرت علی(ع) آمدند و چون پیامبر خدا(ص) حضرت علی(ع) را آمادهی آن اشراقات دیدند حضرت را بغل کردند و هزار باب از علم خود را بر جان آن حضرت اشراق نمودند. مطابق این فرهنگ است که حضرت موسی(ع) از خدا میخواهد «وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یُكَذِّبُونِ»(120) برادرم هارون را که در کلام، فصیحتر از من است با من بفرست تا پشتیبان من و تصدیقکنندهی من باشد، زیرا من نگرانم که تکذیب شوم. حضرت موسی(ع) خوب میفهمند که حضرت هارون میتواند تفصیلِ وحی الهی باشد. با آن که هر دوی آن بزرگواران پیغمبرند ولی حضرت موسی(ع) صاحب شریعتاند و حضرت هارون بدون آن که دینی بیاورند تفصیل دهندهی شریعت موسی(ع) هستند. حضرت موسی میدانند که باید تفصیلی از حقیقت وَحی به میان آید تا زمینهی تصدیق آن فراهم گردد، به همین جهت میفرمایند: «اِنّی أَخَافُ أَن یُكَذِّبُونِ» نگرانم که تکذیب شوم.