یکی از ویژگیهای شاخص حضرت امام، درست شناختن غرب است. امام با نورِ دلآگاهی خود، مدرنیته و غربزدگی را پشت سر گذاشتند و از طریق نسبتی که با عالم معنا برقرار کردند در مقام استغنای از غرب بهسر میبردند. حتی نمیتوان گفت ایشان در حوزهی سنتی هستند که مقابل مدرن است، ایشان از روح دوگانهی بین سنت و مدرن بالاترند، ایشان خودشان بودند، با همهی آنچه مربوط به شخصیت اشراقی خودشان است، با شخصیت ایشان تاریخ جدیدی برای ما گشوده شد. روح اشراقی امام به صورت مبنایی، مدرنیته را نفی میکرد، نه اینکه با اجزاء آن در گیر شوند، بلکه سرشت اومانیستی آن را کنار گذاشتند و انسان را به بندگی خدا دعوت کردند. به همین جهت عرض میشود تاریخ جدیدی گشوده شده که نظام جهانی سلطه بهکلّی در آن نفی میگردد هرچند بعضی از دولتها در سیسال گذشته از این رویکرد بیرون بودند و از نور اشراقی شخصیت امام بهرهای نداشتند و روح انقلاب اسلامی را در حجاب بردند ولی با اینهمه، کلیتِ نظام با نفی کلی نظام سلطه به حیات خود ادامه میداد.
دوباره به این روایت توجه کنید که حضرت امام صادق(ع)میفرمایند: رسول خدا(ص) فرمودند: «یَحْمِلُ هَذَا الدِّینَ فِی كُلِّ قَرْنٍ عُدُولٌ یَنْفُونَ عَنْهُ تَأْوِیلَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْجَاهِلِینَ كَمَا یَنْفِی الْكِیرُ خَبَثَ الْحَدِید»(99) برای این دین در هر قرن و زمانی انسانهای متعادل و عدولی است که آن دین را حمل نموده و از آن هرگونه تأویلِ اهل باطل و تحریف افراطیون، و ادعاهای جاهلین را دور میگردانند، همانطور كه کورهی آهنگران، پلیدی و چركی آهن را پاک میکند.
قرن ما با انقلاب اسلامی و حضرت امام شروع شده، این دوره، دورهی جدیدِ ما است، خودِ امام هم به خوبی میدانند که دوره عوض شده است که میفرمایند: این قرن، قرن سقوط ابرقدرتها است و یا میفرمایند: «قرن گذشته گرچه برای ملت عزیز ما و برای اسلام و كشور مصیبت بار بود، لكن نهضت اسلامی ایران در اواخر این قرنْ سرنوشت امت اسلام را در قرن آتی دگرگون خواهند نمود. امید واثق كه شرقِ در بند، و خصوصاً كشورهای اسلامی، در زیر پرچم توحید به مبارزات خود برای استقلال و آزادی ادامه داده، تا از چنگ غرب و شرقِ توطئهگر نجات پیدا كنند؛ و این قرن، قرن نورانی كشورهای اسلامی باشد. از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین را خواستارم.»(100) وقتی ما با انقلابهای کشورهای عربی و اعتراضهای والاستریت روبهرو میشویم بر میگردیم به مکتب حضرت امام و میبینیم در آن دستگاه همهی اینها از قبل روشن بوده است. اگر متوجه نباشیم که با ظهور انقلاب اسلامی که پرتوی است از شخصیت اشراقی حضرت امام(ره)، تاریخ جدیدی گشوده شده، ما در مقابل حادثههایی مثل نهضتهای اسلامی خاور میانه و شمال آفریقا، که پیش میآید جا میخوریم ولی مقام معظم رهبری فرمودند: سی سال است ما منتظر این انقلابها بودیم.
حضرت امام در راستای فهمی که از جایگاه اشراق جدید دارند، درست بعد از قبول قطعنامه که به ظاهر تحمیل یک شکست بود بر ما، میفرمایند: «ما برای درك كامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان، آن را جستجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه كرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است و خدا میداند كه راه و رسم شهادت كور شدنی نیست؛ و این ملتها و آیندگان هستند كه به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاك شهیدان است كه تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دار الشفای آزادگان خواهد بود.»(101)
سخن فوق حکایت از آن دارد که حضرت امام به خوبی میدانند هر دورهی تاریخی فتوحی دارد. «مبادی اشراقی» دوره ما با شخصیت حضرت امام ظهور کرد و هرکس آن را فهمید و توانست خود را در ذیل آن قرار دهد از انوار آن دوره بهرهمند میشود، زیرا نور اشراقی دورانما - یعنی حضرت امام - همچون صور اسرافیل است که در زمان خود به جامعه جان میبخشد و مردم را از قبر ظلمانی زمانه به حیات دورهای نورانی وارد میکند. به گفتهی مولوی:
هین كه اسرافیل وقتاند اولیا
مرده را ز یشان حیات است و حیا
اسرافیلِ «وقت» به معنی آن حالتی است که «وقتِ» انسان را حیات میبخشد. «وقت» اصطلاح دقیقی است که انسان در آن فوق زمان و مکان، در محضر حقیقت قرار میگیرد و آمادهی اشراق تجلیات عالم معنا میشود. کاملترین «وقت»، وقت محمدی(ص) است که در «معراج» برای حضرت واقع شد و رسول خدا(ص) در توصیف آن فرمودند: «لِی مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ لَا یَسَعُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ»(102) برای من در آن حالتِ معراجی، «وقتی» با خدا بود که نه ملک مقرب و نه پیامبر مرسل و نه بندهای که قلبش به ایمان آزموده شده بود، در آنجا جای داشت. در حالت معراج و در آن حالتِ بیزمانی و بیمکانیِ مقام معراج، مقام «وقت» محمدی است. مولوی میگوید:
هین كه اسرافیل «وقت»اند اولیا
مرده را ز یشان حیات است و حیا
گوید این آواز ز آواها جداست
زنده كردن كار آواز خداست
اولیاء الهی که اسرافیل وقت جدیداند نمیآیند حرفهای گذشته را بزنند، میآیند تا در ذیل نور الهی و شریعت حق، دوران را عوض کنند و «یوم الله» جدیدی را شروع نمایند، به همین جهت:
جانهای مرده اندر گور تن
بر جهد ز آوازشان اندر كفن
حیاتی نو به تاریخ برمیگردد و مردم از زندگی قبلی به زندگی جدیدی هجرت میکنند و چیز دیگری میشوند، زبان حالشان این خواهد بود که:
ما بمردیم و بهكلّی كاستیم
بانگ حق آمد همه برخاستیم
ملت ما در دوران شاهنشاهی همه مرده بودند، در مقالهی «ای امام» همهی حرف بنده این است که روشن کنم چون استخوان نیمه جویدهای در دهان سگِ دوران داشتیم خلاص میشدیم.
نمیخواهم با شعر بحثم را اثبات کنم، بنا هم ندارم بحثم را به روش استدلالی اثبات نمایم، میخواهم شاهد بیاورم تا امروزمان را درست درک کنیم، مثل آن نوع درککردنی که برای درک شب قدر نیاز داریم که توجه و هوشیاری خاص خود را میخواهد.
تا حالا حرفمان این بود که شخصیت امام یک شخصیت اشراقی است و میتواند مبادی تفکر دوران ما باشد و اگر در سیر تفکر، مبادیمان را این شخصیت قرار بدهیم اولاً: نسبت به زمانهی خود فهم خوبی پیدا میکنیم. ثانیاً: همسخنی و تفاهم بین ملت شروع میشود. در دوران غربزدگی، هیچکس زبان هیچکس را نمیفهمد. کافی است سری به روزنامهها و سایتهای خبری و تحلیلی بزنید که به ظاهر از طریق افرادِ معتقد به نظام اسلامی و به حضرت امام مدیریت میشوند، هیچکدام زبان هیچکدام را نمیفهمند. این آقا یک چیزی میگوید، آن آقا به جای اینکه تلاش کند سخن او را بفهمد، تمام تلاشش این است که اشکال کند. بنده خارج از گرایشهای سیاسی آنها، از زاویهای که چرا حرف همدیگر را نمیخواهند بفهمند موضوع را آسیبشناسی میکنم. این یک مشکل تاریخی است که با رجوع به حضرت امام این مشکل حل میشود، ما هنوز از روحی که در زمانمان اشراق شده بهرهی لازم را نگرفتهایم، ما هنوز نسبت به حضرت امام و انقلاب در بیتاریخی بهسر میبریم. قبل از امام و انقلاب، روزنامهها کار خودشان را میکردند و تماماً در خدمت اعلی حضرت بودند، ما از آن مرحله بحمدالله عبور کردهایم ولی متوجه نیستیم حالا باید به یک هویت واحدی برسیم و آن هویت تنها در ذیل شخصیت حضرت امام ظهور میکند. ممکن است بعضی از نظر سیاسی نگاهشان به امام باشد ولی هویت کلّی خود را سازماندهی نکرده باشند، بلکه با یک شخصیت منتشر و پراکنده که هر قسمتِ شخصیتشان به یک قطبی وصل است، زندگی کنند.
وقتی رسیدیم به این که باید به شخصیت اشراقی امام رجوع کنیم تا تفکرمان حقیقی شود و همسخنی و همدلی پدید آید، اولین سؤال این است که چگونه باید در ذیل شخصیت اشراقی امام قرار گرفت، آری إنشاءالله تا حال متوجه شدهاید که ملکوت شخصیت امام یک حقیقت اشراقی است که از کلام و زبان و دست و قدمش، روح رجوع به حقیقت ظاهر شده است، وقتی این را متوجه شدیم تازه اول جاده قرار گرفتهایم و برای عمل به آنچه پذیرفتهایم باید متوجه تفصیلدادن آن حقیقت اشراقی باشیم، حقیقتی که به صورت اجمالی ظهور کرده است.