تربیت
Tarbiat.Org

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
اصغر طاهرزاده

شایستگی اشراقِ راه حل‌ها

امام به عنوان یک شخصیت عارفِ سالک متوجه‌اند در رابطه با راهِ برون‌رفت از ظلمات دوران، بیش از یک فکر جزئی، باید با حقیقت روبه‌رو شوند. این از الفبای تفکر عرفانی است. یک عارف اولین قدمش این است که منتظر می‌ماند تا حق تجلی نماید و آنچه که تجلی کرد را پیروی می‌کند. حضرت امام(ره) وقتی ظرفیتی آنچنانی در خود ایجاد کردند که آماده‌ی جواب‌گویی به آن سؤالات شدند و فهمیدند شرایط طوری است که مدرنیته می‌خواهد تمام زندگی ما را در اختیار خودش بگیرد و حتی اسلام فردی را هم نگذارد برایمان بماند، قلب ایشان آماده‌ی تجلی اشراقی شد که جواب همه‌ی آن سؤالات در آن بود. اگر علمای معاصر امام و مسلمانان معاصر هم همان را می‌فهمیدند که ایشان فهمید و اگر قلبشان برای تجلی راهِ حلّ آن سؤالات توسط حضرت حق، به امیدواری قلب امام بود، اشراقی هم‌سنخ اشراق حضرت امام داشتند و با امام هم‌زبان می‌شدند، همین‌طور که حضرت امام با مرحوم آیت الله کاشانی هم‌زبان بودند و همین‌طور که بعضی علما با حضرت امام هم‌زبان شدند. در حالی‌که بعضی‌ها نمی‌دانستند در آن زمان دارد چه می‌گذرد و چه دارد بر سر اسلام می‌آید وگرنه زبان امام را می‌فهمیدند. فکر می‌کردند آن اسلامی که هست و هنوز مردم در امور خود از طریق روحانیت به آن رجوع می‌کنند همچنان ادامه می‌یابد.
در سال‌های 1341 و 1342 درصد کمی از نوجوانان و جوانان با دبیرستان و دانشگاه ارتباط داشتند ولی جهت جامعه به سوی هر چه بیشتر دبیرستانی و دانشگاهی‌شدن جوانان بود و امام آن را خوب فهمیدند و متوجه بودند اگر فکری نشود، این‌که مردم به روحانیت رجوع دارند پایدار نخواهد ماند و آن وقت مردم نسبت به اسلام بیگانه می‌شوند، بعضی‌ از فضلای حوزه تعجب می‌کردند چرا حاج‌آقا روح الله اینقدر حرص می‌خورد مگر چه شده است؟ اگر احوالات امام را در سال 43 که خبرِ تصویب لایحه‌ی کاپیتولاسیون به ایشان رسید مطالعه کنید می‌فهمید چگونه متوجه عمق فاجعه‌ای بودند که دارد رخ می‌دهد. آقای حمید روحانی در کتاب «تحلیلی از نهضت امام خمینی(ره)» می‌گوید: امام در آن روز با چهره‌ای گره خورده و با چشمانی كه از شدت خشم و خستگی و بیخوابی سرخ شده بود، در مقابل مردم ظاهر شدند و سخنرانی این مرتبه در طول نهضت بی‌سابقه بود و حتی از روی پیش نویس هم احتیاج به مرتب‌كردنِ زیاد داشت كه اینچنین منظم مسائل را مطرح كنند. اینچنین شروع كردند:
اِنّا لِله وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون، من تأثرات قلبی‌ام را نمی‌توانم اظهار كنم. قلب من در فشار است. از روزی كه مسائل اخیر ایران را شنیدم، خوابم كم شده، ناراحت هستم. من با تأثرات قلبی‌ام روز شماری می‌كنم چه وقت مرگم پیش بیاید... ما را و استقلال ما را فروختند ، قانون به مجلس بردند كه تمام مستشاران نظامی با خانواده‌هایشان و كارمندان و خدمه‌شان از هر جنایتی در ایران مصون‌اند... اگر نفوذ روحانیت باشد نمی‌گذارند دولت هركاری خواست بكند، نفوذ روحانیت مضرّ به حال ملت است؟ نخیر مضر به حال شماست!... آن آقایان كه می‌گویند باید خفه شد ، آیا در این مورد هم می‌گویند باید خفه شد؟ ما را بفروشند و ما ساكت باشیم! والله گناهكار است كسی كه داد نزند، والله مرتكب گناه كبیره است كسی كه فریاد نزند. ای علمای نجف به داد اسلام برسید، ای علمای قم به داد اسلام برسید. رفت اسلام (گریه‌ی حضار)... خدایا این دولت و این مجلس، به اسلام و قرآن خیانت كردند.(67)
حضرت امام متوجه‌اند اسلام عزیزی که حضرت زهرا(س) برای حفظ آن سیلی خورده است و تنها در شیعه هنوز نمودی از آن مانده، دارد می‌رود. حالا معلوم است که اشراقِ حفظِ اسلام در آن شرایط، حق این مرد الهی است، حق هیچ‌کس دیگر نبود وگرنه آن‌ها هم همراه امام فریاد می‌زدند.آری این اشراق حق آن‌هایی است که در ذیل بصیرت امام، غم اسلام را خوردند و به همان اندازه مستعد اشراقی شدند که به کمک آن اشراق نور سخنان امام را فهمیدند. شما هم تا غم اسلام را نخورید اشراقی هم‌سنخ اشراق یاران امام نمی‌یابید.
حاصل بحث آن است که اشراق، جنس خاصی دارد، اگر انسان به امید حق و با تمام تواضع نسبت به حق به میدان آمد از آن بهره‌مند می‌شود. انسان در اشراق متوجه می‌شود آن بصیرت، لطفی است از طرف خداوند و به همین جهت برای آن ارزش فوق العاده‌ای قائل است و هرگز آن را به خود نسبت نمی‌دهد، به خدا نسبت می‌دهد ولی در تعقل یعنی در اندیشه‌ی حصولی، انسان آن اندیشه را از خود می‌داند و ناخودآگاه گرفتار یک نحوه غرور می‌گردد. امام صادق(ع)در مورد شعور اشراقی می‌فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ قَلْبَ وَلِیِّهِ وَكْرَ الْإِرَادَةِ فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شِئْنَا»(68) خداوند دل ولی خود را آشیانه‌ی اراده خویش قرار داده، هرگاه خدا بخواهد ما نیز می‏خواهیم‏. همچنان که از حضرت صاحب الزمان(عج) داریم «قُلُوبُنَا أَوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ تَعَالَی شِئْنَا»(69) دل‌های ما ظرف اراده الهی است پس هرگاه كه خدای تعالی چیزی را بخواهد ما آن را می‌خواهیم‏. ملاحظه می‌کنید که نور اشراقی طوری است که اگر قلب آماده باشد آن نور بر آن قلب تجلی می‌کند و حقیقت با تجلی نور الهی بر آن قلب‌ها، به صحنه می‌آید.
ملاحظه کردید که در جمله‌ی قبل عرض شد آن نور اشراقی «به صحنه می‌آید». ما نگفتیم انسان می‌رود و آن نور را می‌یابد، اگر گفته بودیم انسان نور اشراقی را به‌دست می‌آورد، معلوم می‌شد گوینده‌ی آن سخن نسبت به نحوه‌ی وجود نورِ اشراقی جاهل است، آری ما با تعقل می‌توانیم تلاش کنیم تا متوجه یک موضوع بشویم ولی نسبت به حقایق اشراقی باید جان را آماده کرد تا خودش تجلی کند. موضوعاتی که از طریق تفکر به دست می‌آید مثل نظر به یکی از نورهای طیف هفت رنگ است در نور بی‌رنگ، ولی در اشراق، بصیرتی که حاصل می‌شود مثل تجلی نور بی‌رنگ است و حتی اگر آن نور به صورتی نازل تجلی کند از جهت وسعتی که دارد، با آنچه از طریق تفکر حاصل می‌شود قابل مقایسه نیست.