همانطور که سیاستِ منهای حضور اشراقی حضرت امام، سیاستی مرده و منفعل بود، فلسفه و عرفانی هم که در حال حاضر تفصیل اندیشهی اجمالی حضرت روحالله(ره) نباشد، فلسفه و عرفانِ مرده و بیخاصیت خواهد بود، زیرا با غلبهی فرهنگ مدرنیته هر چیزی از حقیقت به مجاز تبدیل میشود و در ذیل فرهنگ غربی قرار میگیرد، چیزی که «کییرکِگور» نسبت به اندیشهی خود پیشبینی کرد و معتقد بود بعد از او استادان دانشگاه اندیشهی «وجودی» او را به درس تبدیل میکنند و از خاصیت و اثرگذاری میاندازند، بدون آنکه آن اندیشه بتواند کوچکترین خللی در فرهنگ سوبژکتیویتهی غربی وارد کند. در مورد اندیشهی کییرکگور حرفهایی که رجوع به یک حیات اجتماعی داشت تبدیل به یک علم در کنار سایر علوم شد.
ملاصدرا در مقطع تاریخی خود هرگز نمیخواست فلسفهای بنویسد تا آن فلسفه در کنار دروس رسمی آن زمان قرار گیرد، ملاصدرا با شعور شهودی خود متوجه بود با ظهور سلسلهی صفویه و حضور مستشاران اروپایی تجربهگرا،روح دیانت در شرایطی است که نیاز به تبیینی خاص دارد تا تاریخ جدید بتواند در ذیل دیانت جلو برود، او در چنین شرایطی برای تبیین دیانت، اقدام به تدوین حکمت متعالیه کرد تا از آن طریق بشر در آن حیات تاریخی که در آن زمان شروع شده بود، متوقف در گذشته نباشد. هر چند از جهتی کتاب اسفار به درس تبدیل شد ولی روحی که در اسفار بود آینده را به حیاتی دیگر دعوت میکرد و آن حیاتی بود که حضرت امام از اسفارِ ملاصدرا بروز دادند. تفسیر شریف المیزان نیز برای حضورِ حیات فعالِ دین در فضایی که مدرنیته، همهی حقایق را در حجاب میبرد، تدوین شد. علامهی طباطبایی(ره) بهخوبی متوجه شدند روح زمانه برای رجوع به حضرت حق و عبور از ظلمات دوران، نور قرآن را میطلبد و قرآن باید در این شرایط خود را نشان دهد، بر همین اساس اگر ملاحظه فرمایید تفسیر شریف المیزان یک درس نیست، راهکار زندگی در این دوران است از طریق قرآن، با خودآگاهی خاصی که حضرت علامه نسبت به ظلمات زمانه دارند.
با ظهور شخصیت حضرت امام روح الله نهتنها عرفانِ محی الدین و حکمت متعالیهی ملاصدرا، حتی تفسیر المیزان نیز ظهوری خاص برای حیات فعّالِ دینی پیدا کرد. زیرا اساس این آثار برای همین مقصد تدوین شده بود. ملاصدرا به اقتضای زمانهاش- یعنی دوران ارتباط صفویه با اروپا و حضور مستشاران اروپائی که بر اصالت تجربه تأکید داشتند- در ایران خوب میفهمد که شرایط آینده، شرایط جدیدی است. حضور سلسلهی صفویه یک فتح تاریخی بود جهت حضور شیعه در تاریخ. قبل از صفویه حکومت شیعه و کشور شیعه نداشتیم. وقتی شیعه به صورت یک حکومت ظاهر شد تاریخ صورت دیگری به خود گرفت، وقتی تاریخ عوض شود اولیاء الهی اندیشهی مناسبِ تاریخ جدید را با نور اسلام و قرآن شکل میدهند. همانطور که حضرت امام با ظهور انقلاب اسلامی خوب فهمیدند جایگاه این فکر در تاریخ آینده کجاست و موضوع نابودی ابرقدتها را در تاریخ جدید مطرح کردند. علامهی طباطبایی(ره) با ارتباط طولانی که با امثال هانری کُربن داشتند بهخوبی میفهمند که در آینده چه نیازهایی به میان میآید و با آیندهنگری اشراقی خود به تدوین تفسیر شریف المیزان دست زدند.